سه شنبه عصری دیگر از سه شنبه های بخارا در بیست و هفتم آبان ماه 1404، در تالار روح الامینی باغ موزه نگارستان، نخستین ساختمان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، برگزار شد. نخست مدیر نشست، جناب آقای علی دهباشی از مناسبت این جلسه یعنی انتشار اثر دو جلدی دانشنامهٔ مکتب شیکاگو در 1666 صفحه سخن گفت که توسط نشر نگارستان اندیشه و به قلم گروه 23 نفرهای از اساتید، پژوهشگران و همکاران زیر نظر جناب آقای دکتر حسین ابوالحسن تنهایی، استاد جامعهشناسی و از آخرین شاگردان هربرت بلومر، از چهره های بارز مکتب شیکاگو و بنیانگذار همکنش گرایی نمادی، تدوین شده و از آن رونمایی می شود.
سپس دکتر محمد نجاری به نمایندگی از همکاران دانشنامه متنی را خطاب به حضار قرائت کرد. او گفت:«اکنون که فرصت کوتاهی دست داده تا در این رویداد مهم جامعهشناسی ایران، بهعنوان یکی از همکاران دانشنامهٔ مکتب شیکاگو و به نمایندگی از نویسندگان، مترجمان و پژوهشگران اثر، سخنی کوتاه دربارهی چهل سال تلاش دکتر تنهایی بر زبان آورم، باید بگویم قصدِ ستایش ندارم؛ چراکه ایشان بینیاز از تمجید من و شماست. حاصل چند دهه کوشش او در شش شاخهٔ متمایز جامعهشناسی بر هیچکس پوشیده نیست. رنجهایی که دکتر ح.ا. تنهایی برای ترویج مکتب تفسیری جامعهشناسی برده، موجب شد یاران و همراهانی اندکشمار اما استوار و باورمندی کنار او بمانند و درعین حال مخالفانی آشکار و پنهان نیز داشته باشد؛ چراکه همواره بر درختِ پُربار سنگ میزنند، نه به بوته بیثمر. همگی شاهدیم که منش علمی او، ستایشهای بزرگ و صادقانهای از هر دو سوی موافق و منتقد برایش به ارمغان آورده است. پس آنچه میگویم نه از سر مدح، بلکه بیان واقعیتی روشن است. نخست از طرف همه یاران دانشنامه از او سپاسگزارم: جناب آقای دکتر تنهایی، ما قدردان زحمات شما هستیم!
وی افزود: «اما نکته مهمی که امشب بر آن تأکید میکنم، خلق و خوی ویژه و برجسته دکتر تنهایی است: او به هر ایده و اندیشهای با دقت و احترام گوش میدهد و این مهمترین ویژگی او، نشانهای است روشن از عمق اندیشه فردی و پرستیژ علمی او. بیآنکه از پیش پاسخی آماده داشته باش، گوش می دهد. دیگر ویژگی مهم دکتر تنهایی اینست که آراء و نظرات او هرگز در تعارض با منافع ملی کشور نبوده است. او دغدغهٔ ایران را دارد؛ وگرنه چرا باید کلاسهای درس، درآمد مناسب و زندگی آرامتر در آمریکا را رها کند و به میهن بازگردد؟ دکتر تنهایی سالها بیمهری دید، حتی بایکوت شد، اما هرگز خم به ابرو نیاورد. او نستوه و استوار، برای جامعهشناسی این سرزمین کوشید، اندیشید و نوشت و حاصل یکی از همین کوششهاست که امشب رونمایی میشود».
دکتر نجاری سپس با اشاره به تجربهی آشنایی خود با دکتر تنهایی در سال 1399 و پاسخ فوری ایشان به ایمیل و ملاقاتی که در پی آن میسر شد تا ایدهای که در ذهن میپروراند با ایشان در میان بگذارد، به حوصله، دقت و روحیه انگیزه بخش او اشاره کرد. او تعجب خود را از اینکه پس از طرح موضوع مفهومی خود با چندین جامعهشناس و بیتفاوتی آنها، با سعه صدر و پذیرندگی کسی چون او مواجه می شد را ابراز داشت. مدتی بعد ترجمه خود از کتابی درباره سیمل را برای ایشان فرستاده و علیرغم مشغله بسیار، استاد تنهایی کتاب را خوانده و در کمال فروتنی، مقدمهای بر آن نوشته بود و سبب خوشوقتی و و دلگرمی او در شرایطی شده بود که چنین اتفاقی بهندرت در کشورمان رخ میدهد.
نماینده نویسندگان دانشنامه سپس به آشنایی خود با پارادایم تفسیری توسط دکتر تنهایی اشاره نموده و ضمن تأکید بر راه دراز پیش روی خود برای فهم و شناخت دقیق آن، اذعان داشت انگیزه بخشی دکتر تنهایی برای فکر، ساخت و پرداخت نظریهی دشواره ایرانی که دغدغهٔ فکری اوست، سبب شده تا همچنان در مسیر پژوهش نظری با انگیزه قوی باقی بماند. او اظهار کرد با وجود تفاوت و زاویه فکری، در « دانشنامهٔ مکتب شیکاگویی»، دو ترجمه از او نشر یافته است. او اخلاق پژوهشی و منش علمی استاد تنهایی را ارج نهاد و به بزرگی، شرافت و قدرت پذیرش او نسبت به همکاران دانشنامه آنگونه که هستند و درک عمیق او از تفاوتهای میان همکاران اشاره کرد به طوری که همواره خواسته ما همگی کنار هم رشد کنیم و بالنده شویم. همین ویژگی او سبب شد در این اثر ارزشمند، ماندگار، مفید و ارزنده برای جامعهشناسی ایران تحت عنوان «دانشنامهٔ مکتب شیکاگویی»، گرد هم آئیم و با فروتنی که از او آموختیم این اثر را به جامعه شناسی ایران تقدیم کنیم. او بیان داشت دکتر تنهایی عاشق جامعهشناسی است، با هیچکس رقابت نمیکند، خودش است و آگاهانه و با هدفی روشن در مسیر پیش روی خود گام برمی دارد. او افزود: «ما از اینکه پشت سر مردی چون دکتر تنهایی به عنوان یک شاگرد ایستادهایم و میآموزیم، به خود میبالیم. او توانست فرانظریهی تفسیری پرگمتیستی یا شیکاگوی ایرانی، "جامعه درونساخت/ جامعه برونساخت" را برمبنای آموختههایش از هربرت بلومر، بنیانگذار مکتب جامعهشناسی شیکاگویی و نظریهی همکنشگرایی نمادی بومیسازی کند؛ از همیاری با نویسندگان این اثر در پرتو فکر جامعهشناسی او دلگرم میشویم و این را افتخار بزرگی برای خود می دانیم».
دکتر نجاری تصریح کرد در شرایطی که علوم اجتماعی ایران خود دچار آسیب و دستخوش محافظهکاری، انفعال، بیثمری و کم تأثیری شده، چشماندازهای نظری و میدانی جامعهشناسی تفسیری می تواند در دیالکتیک با شرایط واقعی بطن زندگی و فرهنگ مردم، به تولید آثاری بیانجامد که صرفا در کتابخانهها خاک نخورند. این اثر که امروز تحت عنوان «دانشنامهٔ مکتب شیکاگو» رونمایی می شود، حاوی مقالات تألیفی و ترجمهایِ جامعهشناسی تفسیری و مرجعی کاربردی برای تمامی پژوهشگران، مدرسین، مطالعهگران میدانی و کنکاشگران نظری و مفهومی ایرانی است.
او در پایان از آقای دهباشی برای فراهم کردن بستر این گردهمایی، آقای دکتر حیدرینیا مدیر نشر «نگارستان اندیشه»، دکتر نیکگهر، دکتر معینی، دکتر معیدفر و دکتر موسوی چلک که با وجود سفر خارج از کشور، نمایندگانی از انجمن مددکاران اجتماعی را به نشست معرفی کرده بود، تشکر کرد و بهویژه، از دکتر عبدالحسین نیکگهر که با ترجمههای گرانبار و دقیق خود سالهاست دور از فضاهای دانشگاهی رسمی و حتی مکان گردهمایی امروز که از دهه چهل خورشیدی روزگاری در همین مرکز مطالعات و تحقیقات دانشگاه تهران، به آموزش و پژوهش اهتمام می ورزیده و همواره چراغی فراروی مسیر علوم اجتماعی کشور روشن کرده، تقدیر ویژه کرد و افزود: «امثال دکتر نیکگهر و دکتر تنهایی سرمایههای تکرار نشدنی و ارزشمندی هستند، برای هر آنکه بخواهد برای ایران،کار جامعهشناسی انجام دهد». او تولد اثر را تبریک گفت.
سخنران بعدی نشست دکتر عبدالحسین نیک گهر، استاد پیشکسوت جامعهشناسی، شاگرد گورویچ، بودون و آرون، مترجم آثار مهم جامعهشناسی کشور بود. او در آغاز به احترام کوششهای شادروان دکتر باقر پرهام، حضار را به یک دقیقه ایستادن در سکوت فراخواند. سپس بر سهم بزرگ پرهام در اعتلای دانش جامعهشناسی تأکید نمود و به لحظه ورودش به این مکان و حس حضور پرهام و خاطرات او و همکارانی چون اسعد نظامی، احسان نراقی، غلامحسین صدیقی اشاره کرد. دکتر نیکگهر افزود: «پرهام در حالی در غربت چشم از جهان فروبست که عاشق ایران بود و ترجمههای ارزنده او از دورکهیم، همچنین یادداشتها و مقالات پیش و پس از انقلاب او در نشر سپهر خرد، در اثری با عنوان "با همنگری و یکتانگری" منتشر شده است». او خواندن این کتاب را به دانشجویان علوم اجتماعی توصیه کرد.
دکتر نیکگهر سپس با اشاره به دعوت دکتر تنهایی از او، خدمات صمیمانه ایشان را به جامعهشناسی کشور در حالی یادآور شد که دورادور از ستمی که سالها بر این استاد جامعهشناسی رفته و آزاری که دیده، آگاه بوده است. او پشتکار، فعالیت صمیمانه و پویایی دکتر تنهایی روی مسیر حرکت رو به جلو و مستقیم را دلیل حضور خود در این نشست عنوان کرد.
اما نخستین آشنایی دکتر نیکگهر با مکتب جامعهشناسی شیکاگو در 1342 خورشیدی هنگامی بود که در پاریس به عنوان دانشجوی اعزامی به پیشنهاد استاد راهنمای رساله، به موضوع "بزهکاری نوجوانان" پرداخت چراکه در آمریکا گروهی از جامعهشناسان دانشگاه شیکاگو در میدان پژوهش در موضوعاتی چون جرمشناسی و نظیر آن مطالعات گستردهای انجام میدادند. ایشان نیز با وجود مشکلات پژوهش درباره چنین موضوعاتی در تهران، کوشید تا به بررسی دادههای بدست آمده از پروندههای دادگستری، در کنار حضور و مشاهده وضعیت زندگی، از نزدیک به گفتگو و مصاحبه با خانوادههای نوجوانان بپردازد. نوع روششناسی و پژوهش میدانی را مکتب شیکاگو باب کرده بود و اگر پیش تر محققین در کتابخانهها دنبال اسناد و مدارک و غیره بودند، این بار آمده بودند روی زمین تا موضوع را به صورت زنده در میدان تحقیق بررسی کنند. دکتر نیکگهر چهار جامعهشناس عمده را مورد بررسی قرار داد: امیل دورکهیم، مکس وبر، جرج سیمل و مکتب شیکاگو تا تأثیر آنها و بیش از همه سیمل را بر مکتب شیکاگو بیان کند. ابتدا با شرحی کوتاه از کلنگری روششناختی یا wholistic methodology که در مکتب دورکهیم رواج یافت و وفق آن جامعه افراد را می سازد، بیان داشت بر این مبنا کار جامعهشناس اینست که تبیین کند چگونه و با چه مکانیسمی جامعه به افکار، عقاید و رفتار افراد شکل می دهد. او به منابع گوناگونی که در ایران و به ویژه توسط باقر پرهام از تفکر دورکهیمی بر جای مانده، نظیر کتاب قواعد جامعهشناس، تقسیم کار اجتماعی، صور ابتدایی حیات دینی، اشاره کرد. سپس در برابر این دیدگاه، روش مکس وبر را که درست نقطه مقابل دورکهیم است و بر آن مبنا افراد هستند که جامعه را می سازند، شرحی اجمالی داد تا دریابیم دو جامعهشناس بزرگ صاحب مکتب و دوران ساز چگونه عکس یکدیگر هستند و هر دو رویکرد هم قابل دفاع است. سپس به نقل از کتاب فرهنگ انتقادی خود که طی 10 سال تلاش بیوقفه بالاخره در سال 1384 در 800 تا 900 صفحه نوشته، شرح بودون از مشی مکس وبر را یادآور شد: «اگر من نهایتا جامعهشناس شدم و همان طور که حکم انتصابیام گواهی میدهد، اساسا برای اینست که بر این تمرینات فکری بر پایه مفاهیم جمعی که شبح آن همیشه پرسه میزند، نقطه پایانی بگذارم». به دیگر سخن، جامعهشناسی میتواند به مطالعه کنشهای یک نفر، چند نفر یا تعداد کثیری از افراد جدا از هم بپردازد. منظور از روششناسی وبری به گفته بودون آنست که شما هر فرد یا اجتماعی را که بخواهید بررسی کنید ناگزیر باید به افرادی که در آن سازمان کار می کنند، مراجعه کنید. اگر یک سازمان ارتشی را بررسی میکنید، باید به آنهایی که در آنجا کار می کنند یا اگر بانک یا دانشگاه را بررسی می کنید، باید به سراغ افرادی بروید که در بانک یا دانشگاه به طور روزمره کار میکنند و یک به یک به افرادی که در آنجا کار یا زندگی می کنند مراجعه کنید تا آنها وضعیت خود را بیان کرده و به سؤالات شما پاسخ دهند. پس محقق باید تجزیه و تحلیل کند و نظم موجود را از زبان افراد درگیر در موقعیت باز سنتز کرده و نتیجه گیری کند. استاد نیکگهر سپس به نقش جالب و اثرگذار سیمل در مکتب شیکاگو و تأثیر مستقیم او بر چند جامعهشناس مکتب شیکاگو اشاره کرد، طوری که یا با او تز گذراندهاند یا در دانشگاه برلین استاد آنها بوده است، از جمله اِزرا پارک که درباره شهر نوشته است. سیمل یک جامعه شناس نوکانتی و بنیانگذار مکتب جامعهشناسی صوری است و معتقد است باید امور اجتماعی را جدای از محتوایشان بررسی کرد. هدف سیمل از جداسازی شکل از محتوا، فهمیدن صورتهای گوناگون اجتماعیشدن است. سیمل معتقد است شکل یکسان ممکن است محتوای کاملا متفاوتی داشته باشد مثلا رفاقت شکل است ولی محتوای رقابت می تواند سودجویی، اقتصادی یا قدرت طلبی و غیره باشد. پس هدف جامعهشناسی صوری فهم آنست که چگونه آدمیان صورتهایی را بر جهان تجربه تحمیل می کنند، سازمان می دهند یا می فهمند.
استاد پیش کسوت جامعهشناسی سپس به مکتب شیکاگو پرداخت؛ از ریشه فرانسوی و معنای واژهٔ "شیکاگو" تا محدودهٔ جغرافیایی و تقسیمات کشوری آمریکا هنگام ثبت رسمی آن در 1937 میلادی در ایالت ایلنویز سخن گفت. سپس به آثاری که خود از 1370 خورشیدی شامل مقالاتی در باب مکتب شیکاگو و به ویژه دو فصل روششناسی از هجده فصل کتابی که نگاشته، اشاره نمود. دکتر نیکگهر به روش کنش متقابلگرایی پرداخت که پس از کلنگری روش شناختی دورکهیم، روششناسی تفریدی ماکس وبر، مکتب شیکاگو بستر مساعد پژوهش درباره جامعه به عنوان محصولی از کنشهای متقابل میان افراد را فراهم کرد. او همچنین یادآور شد طی تمام سالیانی که دکتر تنهایی را دورادور دنبال می کرده، تمام هم و غم او بررسی همین کنشهای متقابل نمادی بوده که درست مانند موضوع تحقیقات دانشگاه شیکاگو است. همچنانکه مکتب جامعهشناسی شیکاگویی مجموعه تلاشهای جامعهشناختی گروهی از جامعهشناسان دانشگاه شیکاگو در فاصلهٔ دو جنگ جهانی بوده است، رونق جامعهشناسی و شاخههایی چون جرمشناسی را در آنجا تا حد زیادی به جنگ جهانی اول، تکیدگی و تهیشدگی اروپا از متفکرین و اجتماعات علمی جامعهشناسی مرتبط دانست. او بیان داشت دورکهیم پسرش را در ماههای اول جنگ جهانی در جبهه بلغارستان درست سه سال پیش از مرگ در 1917 از دست داد. جامعهشناسان فعال یا در جنگ کشته شدند و یا از فرانسه به آمریکا مهاجرت کردند. در آلمان هم وضعیت مغلوبه بود و ظهور هیتلر نیز سبب ترک آلمان توسط نویسندگان، دانشمندان و متفکرین رشتههای مختلف منجمله جامعهشناسان آلمانی شد. هرقدر اروپا سوت و کور شد، درعوض سرزمین دوردست آمریکا آن سوی اقیانوسها در آرامش، عقلانیت و پایداری به کارهای تحقیقاتی پرداخت. ابتدا کانون مطالعات در دانشگاه شیکاگو بود و بعد دانشگاههای کلمبیا و هاروارد نیز فضاهای مساعدی برای تحقیقات علوم اجتماعی شدند. سبب شگفتی است که جامعهشناسی عملگرا و تجربهگرای شیکاگویی که بیشتر بر کار میدانی تأکید می کرد و کمتر خود را متمرکز بر تئوری معرفی می کرد، از بطن خود تالکوت پارسنز که سی سال مدیر گروه جامعه شناسی دانشگاه هاروارد بود نیز سر برآورد. دکتر نیکگهر سپس از اثری درباره او به قلم گی روشه، استادش در دانشگاه پاریس درباره پارسنز یاد کرد که به فارسی ترجمه کرده و به چاپ چندم رسیده است. او در پایان از دکتر تنهایی برای دعوت به این نشست که انگیزه ای برای مرور و جمع آوری مطالب و ارائه آنها شد، تشکر کرد.
سخنران دوم نشست دکتر رضا معینی استاد جعیتشناسی و جامعهشناسی جمعیت و از همکاران دانشنامه بود. عنوان سخن ایشان مقایسه فرایند اجرایی برپایه دانشنامهٔ جمعیتشناسی و دانشنامهٔ مکتب شیکاگو، سپس نتیجهگیری از این قیاس بود. به این منظور مقدمتا آماری از «دانشنامهٔ مکتب شیکاگو» ارائه داد. او افزود: «تعداد نویسندگان و ترجمه کنندگان شرکت کننده در این اثر بزرگ 23 نفر بود. از این 23 نفر 10 نفر و درواقع 43 درصد را خانمها تشکیل میدهند. اما در دانشنامهٔ جمعیتشناسی، کمتر از 10 درصد همکاران را خانمها تشکیل دادند و 57 درصد را آقایان. تعداد کل مقالات دانشنامهٔ مکتب شیکاگو 80 مورد است که 45 مقاله نوشتاری بهزبان فارسی یعنی 56.25 درصد آن نوشتاری بوده است. 35 مقاله نیز ترجمه شده بوده که 43.75 درصد کل مطالب را تشکیل می دهد. درواقع مقالات نوشتاری بیش از ترجمهها بوده است. نکتهٔ دیگر بیشترین سهم در میان نویسندگان اثر بود که درواقع متعلق به دکتر تنهایی است که اهتمام اصلی را در تنظیم اثر بر عهده داشته و 38 مورد از 80 مقالهٔ نوشتاری و ترجمه در دانشنامه یعنی 47 درصد مطالب به قلم خود اوست. او تأکید نمود که اگر دو مقالهٔ دیگر از خودش وارد اثر میکرد سهم او به 50 درصد میرسید و چه بسا کار تنظیم اثر را نیز زودتر میبست، اما چنین نکرد. به باور دکتر معینی این از سر لطفی است که دکتر تنهایی نسبت به همکاران و شاگردان خود داشته و نشان از اخلاق گرایی و سعهٔ صدر او دارد».
دکتر معینی سپس برپایی دو دانشنامهٔ علوم اجتماعی را از نظر اجرائی با هم مقایسه کرده افزود:«من افتخار شرکت در برپایی دانشنامهٔ جمعیتشناسی را هم داشتهام که زیر نظر شورایی مرکب از یازده نفر شامل یک خانم و ده آقا تشکیل شد و مقرر شد از سال 1391 هر دو هفته یکبار جلسه داشته باشد و مسائل مربوط به دانشنامه را بررسی، اصلاح و تأیید کند. امتیازاتی که این شورا طی نزدیک به هشتاد جلسه داشت شامل پذیرایی مختصر و درصورت مصادف شدن با ماه رمضان افطاری مفصل بود؛ شماره کارت هم گرفته بودند تا مبلغی واریز شود چون UNFPA یا صندوق بین المللی جمعیت، از طرح دانشنامه حمایت میکرد و افراد آنجا هم یکدیگر را میشناختند. اما در دانشنامهٔ مکتب شیکاگو هیچ گونه انگیزه مادی، مسائل مربوط به ارتقاء و ترفیع وجود نداشت. اما مدتها دغدغهی ذهنی من بود که چطور 23 نفر حاضر شدند که بیهیچ چشمداشتی مقالات خود را اعم از ترجمه یا مقاله نوشتاری ارائه دهند. تا اینکه به تعریف کاریزما متوسل شد. او گفت: «دیدم که برای کاریزما نوشتهاند هدیهی الهی، زیبایی، جذابیت، خاص بودن، تأثیرگذاری، معنویت و... وبر اولین جامعهشناسی بوده که مباحث مربوط به کاریزما را وارد جامعهشناسی کرده است. اینها را واقعا میشود متبادر کنم به اینکه علت جذب آن 22 نفر نوعی کاریزمای علمی scientific charisma در وجود دکتر تنهایی بوده که بدون هیچگونه چشمداشتی این تعداد افراد آمدهاند و چنین اثری را بنیاد گذاشتند. او اظهار امیدواری کرد که چتر علمی دکتر تنهایی همواره گسترده باشد و تولیدات علمی ایشان فزونی بگیرد.
سخنران سوم دکتر سعید معیدفر، رئیس دوره 1401 تا 1404 انجمن جامعهشناسی ایران و عضو کنونی هیأت مدیره انجمن جامعهشناسی ایران بود که ضمن سپاس از دعوت به عمل آمده افزود: «نمی دانم در حضور دکتر تنهایی و دکتر نیکگهر که استادم بودهاند، سخن من چه وجهی پیدا میکند اما از باب اطاعت امر چند کلامی صحبت میکنم».
دکتر معیدفر به آنچه که راجع به این اثر خاص به نظر بسیار شاخص و مهم میآید، یعنی چگونگی تولید آن اشاره نمود و بیان داشت: «معمولا اندیشمندان می نشینند و خود اثری را ترجمه میکنند، یا دیدگاههای خاص خود را تعدیل و در قالب یک اثر منتشر میکنند. ما کتابهای متعددی در زمینهٔ نظریه داشتهایم که مترجم آن یک فرد بوده است. و من همیشه فکر میکردم که چرا ما در ایران آثار مشترک نداریم. درحالی که اکثر کتابهای خارج از کشور را که میخوانیم اثر مشترک بوده و هر فصل یا بخشی از آن را کسی نوشته، در ایران آثار ما تک نویسنده است. این خود نکتهای برای من بود». او سپس با اشاره به اینکه تلاشهایی هم شد تا حداقل درحوزه مسائل اجتماعی چنین اتفاقی بیفتد اما موفق نبوده است، افزود: «درواقع یکی از موفقیتهای آقای دکتر تنهایی در این اثر همین است؛ یعنی کاری است مشترک. با اینکه میتوانستند خودشان رأسا از ابتدا تا انتهای اثر را با همه فضل تقدمی که در این حوزه داشتند، بارز بودنشان در این حوزه و به هر حال ویژگی های خاص خودشان انجام دهند، با این حال تلاش کردند که این اثر مشترک باشد و این بسیار جالب است. پس یک رابطه هم بین اثر و محتوای آن یعنی نظریه تفسیری وجود دارد.
رئیس سابق انجمن جامعهشناسی ایران همچنین اشاره کرد که این اثر همچنانکه در محتوا بر پرگمتیسم و symbolic interactionism تأکید میکند و یادآور میشود کار یک اندیشمند جامعهشناس بایستی محصول خود جامعه باشد، خود اثر هم عملا محصول یک کار گروهی است. این نکتهٔ بسیار جالبی است که خود این اثر که اساسا محتوای آن کنش جمعی و کنش مشترک هست، عملا چنین ویژگی ای دارد.
دکتر معیدفر سپس افزود مهمتر از همه رابطه بین این اثر و خود دکتر تنهایی است. ما میدانیم که اساتید دانشگاه معمولا در خلوت خودشان یا در تنهایی اثری را تألیف می کنند در حالی که آقای دکتر تنهایی چه در دانشگاه، چه در انجمن، چه در جاهای دیگری که حضور داشتهاند، تمام تلاششان این بوده که از طریق یک فرایند جمعی اجتماعی اثری تولید شود. سالهاست بانی گروههایی در انجمن جامعهشناسی ایران بودهاند که بعدا توسط همکاران و شاگردانشان تداوم پیدا کرده است: گروه جامعهشناسی تفسیری، گروه جامعهشناسی نظری، گروه جامعهشناسی درمانی و حتی گروه جامعهشناسی ورزش. اینها گروههایی هستند که مجموعهای از فعالیتها درون آنها شکل گرفته که خود این استاد ارجمند در آنها فضل تقدم داشته است و حالا به بار مینشیند و نتیجه میدهد و باز این محصول رابطه بین محتوای اثر با خود مؤلفان را نیز شامل میشود.
استاد جامعهشناسی سپس با طرح پرسشی از دکتر تنهایی درباره رابطه بین اثر و جامعه به این نکته اشاره کرد که تمام نظریههایی که ایجاد و مطرح شده، نسبتی با جامعه خود داشته است. مثلا نظریه ساختارگرایانه در فرانسه شکل گرفت یا جامعهشناسی از زمانی که اندیشههای روانشناسانه دیگر پاسخگو نبوده و انقلاب صنعتی و تحولات علمی آنقدر شدت پیدا کرد و انسانها از جایگاه پیشین خود جاکَن شده و در مراکز بزرگ جمعیتی مستقر شدند، قوام یافت و پا گرفت. از آن زمان افراد دیگر تحت تأثیر عوامل زیست شناختی و روانشناختی صرف نبودند بلکه تحت تأثیر فرایندها و کلان روایتها قرار گرفتند. به این ترتیب ایدهها و اندیشههای جامعهشناختی با تحولات عظیم ساختاری و کلان روایتها در فرانسه که شکل گرفت، نهایتا به آلمان رفت و شکل دیگری پیدا کرد و نسبتی بین دیلتای و کانت و متفکرینی برقرار کرد که معتقد بودند واقعیت اجتماعی فقط امر بیرونی نیست بلکه پدیداری و نمودی است. پدیدارشناسان ظهور کردند، سپس متفکرینی دیگر و در جاهایی دیگر. پس نظریه در هر دوره تاریخی و به نسبت شرایط اجتماعیُ شکل خاص خودش را می گیرد. مثلا در آمریکا مهاجرین در طیف وسیع از جهان کنده شده و در قالب مهاجرتهای بزرگ به آمریکا، به تنوع فرهنگی عظیمی شکل دادند؛ مشکلات و مسائل اجتماعی اوج گرفت و نهایتا مکتب شیکاگو و پرگمتیسم از دل ضرورتهای اجتماعی برخاست. آنها دریافتند که باید به سراغ میدان و واقعیتهای روی زمین رفت و نهایتا پارسنز میآید و خلاء نظریه را جبران می کند. البته قبل از پارسنز مکتب شیکاگو ترکیبی از دیدگاههای ساختگرای مید با تأکید بیشتر بر ساختار را دارد که به سمت رویکرد بلومری متمایل میشود. بنابراین رابطه بین نظریه و واقعیت اجتماعی و جامعه امر مهمی است. پس سؤالم از جناب دکتر تنهایی اینست که چه نسبتی بین این اثر و شرایط اجتماعی ایران میبینند؟ شرایط اجتماعی ایران چه نسبتی با اندیشههای بلومر، وبر، با کنشگری نمادی و با پرگمتیسم دارد؟ آیا شرایط اجتماعی ما به صورتی است که بیشتر با اندیشههای ساختارگرایانه قابلیت تأمل پیدا میکند یا با اندیشههای تفسیرگرایانه و تفهمی؟ درمجموع این نسبت برای من همیشه قابل سؤال بوده و به آن علاقهمندم و البته یک فهمی خودم دارم اما بیشتر علاقهمندم که از زبان خود دکتر تنهایی بشنوم. این امر مهمی است و نظریه باید به لحاظ جامعهشناسی معرفت این نسبت و ظرفیت را داشته باشد.
دکتر معیدفر در پایان بیان داشت کار ارزشمند آقای دکتر تنهایی و تأثیری که ایشان بر فضای جامعهشناسی کشور گذاشتهاند و خلائی را پر کردهاند که در جامعه ما برای تولید اثر مشترک وجود داشته، این دانشنامه را بسیار با اهمیت می کند و از این جهت واقعا قابل تقدیر است. این اثر خواه ناخواه یک مرتبه بالاتر است و ما باید دریابیم چطور میتوان نسبتی را با پدیدارهای اجتماعی که در صحنه رفتارهای روزمره مردم رخ می دهد، برقرار کنیم. این رابطه به نظر من قابل توضیح است و تأثیر این اثر در آینده تحولات اجتماعی ما فهمیده خواهد شد. اگرچه خود این فرایند شکلگیری خود به نوعی رشد اجتماعی و رشد دانش است، اما اینکه چطور این رشد دانش می تواند متقابلا بر رشد جامعه، دگرگون کردن و پاسخگویی به مسائل خاص جامعه، تأثیر بگذارد، خود نکتهی مهمی است. پایان بخش سخنان او سپاس از دکتر تنهایی برای زحمات دانشنامه و همچنین فرصتی بود که به او داده شد تا در این جمع در کنار استادش جناب آقای دکتر نیکگهر مطلبی را ارائه نماید. او برای استاد تنهایی و همکارانش آرزوی موفقیت کرد.
آخرین سخنران نشست، گردآورنده "دانشنامهٔ مکتب شیکاگویی"، استاد ح.ا. تنهایی بود. او به حاضرین، استاد نیکگهر، دکتر معیدفر رئیس وقت انجمن جامعهشناسی ایران هنگام تولید اثر، دکتر معینی و سایر علاقهمندان خیر مقدم گفت. دکتر تنهایی نخست بیان داشت از آنجا که جناب دکتر معیدفر لازم دانستند نکاتی مورد تأکید قرار گیرد، علیرغم اینکه قصد داشتم سخنم بیشتر راجع به ساختار درونی دانشنامه باشد، اما مختصری هم در این باره توضیح خواهم داد.
وی سپس افزود:«این کتاب مشتمل بر دو جلد است. جلد اول آن شامل یک مدخل و سه بخش است و جلد دوم چهار بخش که سه بخش آن شامل مقالات و بخش آخر رزومههای بلومر و تنهایی است. در مدخل اشاره شده که دانشنامه بنابر اینکه در پی محتوا و تولید محتواست، برمبنای انتخاب بین فرم و محتوا در جنبشهای هنری و ادبی (ادبیات چیست ژان پل سارتر، نمایشنامه های برتولت برشت، نگاشتههای شادروان مصطفی رحیمی در "نگاه") نتظیم شده است. او بیان داشت فرم و ساختار دانشنامه را به سبک و سیاقی برگرفته از ادبیات متعهد و در توجه به محتوا پرداخته است. بنابراین با وجود پلتفرمها، محتواها یا پروتکلهای متعارف دانشنامهها که هر از گاهی بر حسب سلیقهی متعارف برخی علما تجدید میشود چندان رعایت نشده بلکه مضمون به مثابه کنشگری خود نویسندگان تنظیم شده است و اگر اشکالی وارد هست، مسئولیت آن را برعهده گرفتهام، اما تأکید میکنم که انتخاب آگاهانهای است که در مقدمه کتاب نیز ذکر شده است».
بخش اول روششناسی و هستیشناسی نسل اول شیکاگو را شامل میشود. اگرچه نسل اول شیکاگو در شیکاگو تشکیل میشود ولی زائیده تفکر پرگمتیستی چارلز سندرز پیرس فیلسوف شهیر آمریکایی است که پرگمتیسم یا پرگمتیسیسم (پرگمتیسمگرایی) را پدید آورد و بعد از طریق دیویی که شاگردش بوده به شیکاگو میآید. در آنجا مجموعه سه نفری دیویی، جین اَدِمس، جرج هربرت مید و سپس با شاگرد نخبهی مید یعنی هربرت بلومر نسل اول تشکیل میشود. نسل اول مکتب شیکاگو اینجا تمام میشود. افراد زیادی اینجا هستند که بخواهم اسم ببرم اما معطل می شویم. بخش دوم راجع به نوشتارهای پیرامون نسل اول است که با هربرت بلومر تمام میشود و نسل دوم شامل چند نفر بهعنوان نمونه مانند آنسلم استراوس میشود که در ایران او را میشناسیم و توماتسو شیبوتانی، آرلی راسل هکشایلد و کسانی دیگر که در بخش دوم انجام آمدهاند. در بخش سوم نوشتههای برخی از افراد نسل اول و دوم در بیان نظریات خودشان ترجمه شده است. بنابراین جلد اول اساسا معرفی ادبیاتی است که یا از خود پرگمتیستهای شیکاگویی تولید شده، یا درباره آنها چه به فارسی نوشته شده باشد و چه ترجمه شده باشد.
جلد دوم با بخش چهارم شروع میشود که اتفاقا تا حد زیادی پاسخگوی پرسش جناب آقای دکتر معیدفر خواهد بود. بخش چهارم کاربست یا کاربرد تولیدات شیکاگوییها به ویژه بلومر در سرتاسر جهان است: مسائل صنعتی، مسائل نژادی، مسائل نظامی، مسائل اقتصادی، مسائل خانوادگی، مسائل روابط عاطفی و بسیاری از موارد دیگر که نشان میدهد کار دبستان، مکتب یا پارادایم شیکاگویی آنست که جامعه را بفهمد و بتواند راههای برون رفت جامعه را از مسائل اجتماعی با کف میدان تعریف کند. این کار اصلی مکتب شیکاگو است. بخش چهارم هم مرتبط با مسائل اجتماعی سرتاسر جهان است و هم به مشکلات جامعه ایرانی میپردازد. ح.ا. تنهایی افزود :«بخش پنجم مربوط به کاری است که من تولید کردهام، یعنی شیکاگوی ایرانی». تنهایی با آموختههای خود از این مکتب و مکاتب دیگر و تلفیقهایی که انجام و نشان داده، تلاش کرده مشکل جامعهی ایران را شرح دهد و بیان کند این مشکل چگونه حل میشود و مهمترین بحث ایشان نظریهی "جوامع درونساخت/ برونساخت" است. بخش ششم شامل نقدهایی است که شیکاگویی ها علیه دیگران یا دیگران علیه شیکاگوییها نوشتهاند. یکی از مهمترین و شیرینترین نقدها جدل بین پارسنز و بلومر در جایی است که پارسنز ادعا میکند تقریبا همان حرفهای بلومر را زده است. البته رواج دهنده و مطرح کننده بحث جاناتان اچ. ترنر هست که ظاهرا متوجه نشده که symbolic interactionism چیست. حتی جواس و نوبل در اروپا هم میآیند پاسخ جاناتان اچ ترنر را میدهند که وقتی بلومر از همکنشی یا کنش متقابل صحبت میکند یعنی جامعه بهمثابهٔ symbolic interaction، نه جامعه بهمثابهٔ system. پس پارسنز در جامعهشناسی متعارف است و نمیتواند بیاید این طرف! بلومر خود میگوید: جناب آقای پروفسور پارسنز بدانید که حتی اگر شما قضایای سهگانه که بنیان کار من است را انتخاب کنید و نتوانید آنها را درست به کار ببرید، یعنی طوری تولیدکرده اید که انگار آنها را نخواندهاید. پس این بخش نقدهای متقابل شیکاگوییها و غیر شیکاگویی ها را در بر می گیرد.
دکتر تنهایی با صحه گذاشتن بر ارزش و زیبندگی اثر دکتر نیک گهر درباره پرگمتیستها تصریح کرد کسانی چون پل لازارسفلد گاهی با شیکاگوییها و بیشتر با پوزیتیویستها کار میکرد و البته لازارسفلد کمّیگرا و درواقع از مکتب کلمبیایی است و همانطور که میدانیم معمولا بحث و جدل بین کلمبیاییها و شیکاگوییها فراوان بوده است ولی جالب است بدانیم که ذیل توجه بلومر بود که گلیسر کلمبیایی با استراوس شیکاگویی تشریک مساعی می کنند و نظریهای را میسازند به نام "نظریه زمینهای" که اکنون در سرتاسر دنیا کاربرد دارد. البته خیلیها هم نمی دانند که بحث اصلی این نظریه چیزی است که از پیرس تحت عنوان پرگمتیسیسم شروع شده و بعد منطق ابداکشن را پی ریخته است. خود استراوس و حتی خود پیرس اذعان دارند که اصلا بدون منطق ابداکشن، پرگمتیسم اصلا معنا ندارد. استاد سپس به اصطلاح ابداکشن اشاره نموده گفت اگر ساده بگویم همان پژوهشی است که با رفتن و رجوع مستقیم به واقعیت در زندگی معنایی و تفسیر مردم محقق میشود و بلومر آن را "فرود به زمین" مینامد؛ پس پژوهشگر از آسمان مفاهیم انتزاعی فاصله میگیرد و به کف زمین واقعیت اجتماعی فرود میکند؛ در آنجا مطالعات خود را کشف و بازرسی میکند تا دریابد مردم در جریان همکنشی چه میفهمند و این فهم متقابل میان مردم چطور گروههای اجتماعی، سازمانها یا تاریخ را میسازند. پس مهمترین روش ما در شیکاگوییها فرود-به-زمین است که ابعاد عملیتر آن در نظریه زمینهای توسط استراوس و گلیسر بحث شده است. البته بعدها استراوس از گلیسر جدا میشود، کتابی مستق مینویسد و همراه کربین کارهای بهتری انجام میدهند.
دکتر تنهایی در ادامه افزود: «قرار بود نزد بلومر بمانم و حقیقتا تمام مقدمات را آماده کرده بود. یک روز در دفترش نشسته بودیم که با نگاهی خیلی عجیب گفت اگر تو اینجا بمانی چه کسی پارادایم را در ایران معرفی کند؟ دریافتم که پروانه رفتنم صادر شد؛ به ایران برگشتم و مأموریتم این شد که پارادایم تفسیری را در ایران کار کنم. در بازگشت به ایران متوجه شدم کج اندیشی یا کم خوانی بسیاری وجود دارد. اما مهمترین بحث در ایران این بود که پارادایم شیکاگویی اساسا خردگرا و فردگرا و یا بیتوجه به مسائل اجتماعی، جهانِ کلان و ساختار قدرت و تحول تاریخی و ... بوده و با آنها کاری ندارد. چهل سال و اندی در دانشگاه نوشتم و کار کردم تا اینکه متوجه شدم بایستی به عنوان شاگرد بلومر که اینجا هستم، کاربست دبستان شیکاگویی را نیز در ایران نشان دهم. از همان آغاز ورودم به ایران به بلومر نامه نوشتم و ایشان طرح مرا پذیرفت که در این اثر عکسی از پاسخ نامه بلومر هست که گفته این کار را انجام دهم و گفت بسیار عالیست. کارم راجع به تاریخ ایران بود و مطالعات خود را از جامعه باستانی شروع کردم و خیلی خلاصه عرض می کنم به این نتیجه رسیدم که جامعه ایرانی جامعهای است که به شیوهی استبدادی اداره میشده و به بیان ویتفوگل بدترین نوع استبداد، در ایران بوده است». آنچه را که ویتفوگل بیان میدارد، دکتر تنهایی در رابطه با جامعهٔ ایران اصطلاحا "استبداد برونساختی" را تعریف کرده و در شرح "جامعه برونساختی" افزود: «جامعهای است که در آن طبقهی فرادست و طبقهی فرودست همدغدغه نیستند، همجنسی فکری ندارند، هم درد نیستند و یکدیگر را درک نمیکنند. فرادست مسیر خود و فرودست نیز مسیر خودش را میرود؛ همان درد همیشگی جامعهی ما. مثلا در دورهٔ آریان ها بحث بر سر نژاد بود چراکه انبوه مردم و اهالی ایران اصلا آریایی نبودند. با تسلط آریانها مردم بومی فرودست میشوند و این استثمار و تبعیض طبقاتی تا آخر دورهٔ ساسانیان دوام یافت. سپس کسانی به نام اسلام وارد و مسلط شدند، بعد تاتارها، مغولها و قومهای مختلف و اکنون که اختلافات ایدئولوژیک را شاهدیم. امروزه دغدغهٔ اکثریت مردم معیشت و مسائل اقتصادی و ... است اما حکمرانان در پی چیز دیگری هستند. او افزود:«پس تئوری من دقیقا پاسخی به مسائل مربوط به همین جامعه معاصر ایرانی میشود». او بیان ذاشت در بخش پنجم شامل شیکاگوی ایرانی مانند سایر بخشها بر پیام مهم مکتب شیکاگویی تأکید کردهاست که مطالعات ما تنها خُرد نیست. ما از خُردِ خُرد تا کلانِ کلان و تا جهانی را مطالعه میکنیم: « این حرف صریح مستند من به شماره صفحاتی از کتابهای بلومر و دیگر شیکاگوییهاست که در کتابهای مختلفم، به خصوص در دانشنامه بیان کردهام».
نکتهی دیگر مورد اشاره دکتر تنهایی مربوط به یکی از وجوه اصلی شیکاگویییها، یعنی نقد سیستم سرمایهداری بود. او بیان کرد: «از همان زمانی که بلومر در دانشگاه میسوری علیه نظام نژادگرایی سخنرانی کرد، ارعاب و تهدید به ترور شد، او را آزردند و میخواستند از دانشگاه اخراجش کنند که با مقاومت بلومر به شکل شرافتمندانه ای نهایتا خودش استعفا نوشت و به دانشگاه شیکاگو رفت. هربرت بلومر دائما در میدان کار، روابط کارکنان و روابط کار در صنعت آمریکا تحقیق می کرد تا مشکل کارگران را بفهمد و جهت حل و فصل آن اقدام کند. مهم ترین چیزی که بلومر کشف کرد این بود که اگر قرار باشد سیستم آمریکا دموکراتیزه باشد، باید حق اعتصاب را برای کارگران قطعی دانسته و به رسمیت بشناسد. هیچیک از جامعه شناسان آمریکایی که در سیستم دانشگاهی بوده و ادعای مطالعات عملگرا و چپ و غیره و ذلک داشتند، چنین بحثی را که بلومر تئوریزه کرده، نکردند. اما متأسفانه جامعهٔ دانشگاهی ما از شخصیت و آثار بلومر اطلاعی نداشت. این بود که من دانشجوهایم را دور خودم جمع کردم و بعضی از همکارانم افتخار دادند با من همراه شوند که این بخش را که ما مطالعات کلان و انتقادی داریم کار کنند. آنسلم استراوس یکی از بزرگترین مننتقدان پوزیتیویسم و جدیترین منتقدان سیستم سرمایهداری است. او درمورد بیمارستان بیان میکند: «پزشک آمریکایی متوجه نمیشود که وقتی کسی در منطقه فقر نشسته و به بیمارستان مراجعه میکند، برایش نسخه نپیچد که این قرص را روزی سه بار همراه با وعدههای غذایی بخورد. اصلا شاید این آدم حتی در طول روز یک وعدهی غذایی هم نخورد. یعنی اساسا بیمارستان و پزشک به دغدغههای مردم توجهی ندارند». دکتر تنهایی همچنین در کتابی که چندی پیش در فرهنگسرای اندیشه از آن رونمایی شد و نشر نگارستان اندیشه آن را به چاپ رساند، به زبانی سادهتر و آسان فهم، مشکلات جامعه برونساختی را شرح داده است. او در این اثر به نام جامعه شناسی خیابان زندگی بیان کرده که وقتی هزینهها و درآمدها با هم سازگار نباشد، فقر به وجود میآید و این فقر با خود فساد میآورد. در جامعه برونساختی قدرتمندان کار خودشان را میکنند و توجه و اعتنایی به چنین مشکلات و دغدغهها نشان نمیدهند.
پدیدآورندهٔ دانشنامه سپس تصریح کرد که مطالعات مید تاریخی است. دو دورهٔ مدیریت شخصی و مدیریت تاریخی را در سرتاسر تاریخ در امپراتوری روم و در یونان باستان مطالعه میکند. باعث شگفتی و تعجب است که برخی هنوز جامعهشناسی مید را خُرد می دانند. اگر اینطور است، پس این دورههای تاریخی که او دربارهاش صحبت میکند، چیست؟ او و همکاران دانشنامه تلاش کردهاند این نکته را نیز در کتاب بیاورند. دوم اینکه بلومر دو دورهٔ تاریخی پیشاصنعتی و صنعتی را از هم جدا میکند. بحث مهم، ابداکشن پرگمتیستی است یعنی دقت کنیم که مردم در منطقههای مختلف جغرافیایی، تاریخی دارند، در واحدهای کنشگری acting units کار میکنند و این همکنشی مشکلات سازمانی و تاریخی دارد و عقبهٔ هر سازمانی به گذشتهٔ تاریخی آن میرسد. هیچ سازمانی بدون تاریخ وجود ندارد و بزرگترین بحثهای جامعهشناسی درمانی از دل همین قضیه درآمده است. او سخنرانی 1401 خود در پنل جامعهشناسی درمانی انجمن جامعهشناسی را یادآور شد که یک مدل "هندسه دیالکتیکی" را برای برونرفت از مشکلات درمانی بر اساس فهم خود از پرگمتیسم شیکاگویی ارائه داده بود.
دکتر تنهایی گلهمندی خود را از اینکه مکتب شیکاگویی در ایران علیرغم تلاشهای اساتیدی مانند جناب دکتر نیکگهر و سایر همکاران هنوز به طور گسترده فهمیده نشده، بیان کرد: «مهمترین چیزی که از شیکاگوییها، به خصوص از بلومر فهمیده نشده، آنست که برخی بدون خواندن منابع اصلی، برمبنای پیشاگرایش و بدون استناد به حتی یک سطر از کتاب یا مرجعی، می گویند این جامعهشناسی خُرد است یا روانشناسی است. استرایکر تاریخنویس همکنشگرایی نمادی (یا کنش متقابلگرایی نمادی) تصریح کرده که همکنشگرایی نمادیها می توانند از خرد خرد تا کلان کلان را مطالعه کنند، مثل هربرت بلومر. برخی هم میتوانند در حوزه روانشناسی اجتماعی کار کنند مثل خود استرایکر و این مسئله به راحتی جا افتاده است». او تعجب خود را از ریتزر بیان کرد که علی رغم دسترسی به منابع زبان اصلی و نخستی، در مورد بلومر اشتباه می نویسد. دکتر تنهایی ثابت کرده ریتزر کتاب بلومر را بهدقت نخوانده ولی آن را نقد کرده است. ریتزر می گوید که خُردگراها بر واحد کنش فردی و کلان گراها بر سازمانهای بزرگساخت تکیه میکنند و در کتاب تحلیل نظریههای خود، مدل ساخته است. اما متأسفانه دقت نکرده که در سال 1969 که کتاب بلومر چاپ شد و قبلتر هم که بلومر در دهه 40 میلادی به برزیل رفت و در جامعهشناسی صنعتی، صاحب نظر و اثر شد، گفت که واحد کنش، سازمانهای بزرگساخت، نمایی از کارهایی است که جامعه شناسان به آنها علاقهمند هستند. تحلیلهای دکتر تنهایی در بخش چهارم به سازمانهای بزرگساخت large-scale organization اختصاص یافتهاست. او گفت: «آقای ریتزر با عظمتی که در ایران پیدا کرده و دانشگاهها را قبضه کرده، نمیداند حتی پیش از آنکه دست به قلم برده و کتاب نظریههای جامعهشناسی را بنویسد، هربرت بلومر خود مؤسس بحث بزرگساخت بوده است و این برای جامعهٔ علمی ایران مایهٔ تأسف است. ح.ا. تنهایی چهل و چند سال کار کرد و مانند استادش از دانشگاهی به دانشگاهی دیگر در رفت و آمد بود.
ایشان اما از دغدغهمندی همیشگی خود ابراز خوشحالی نیز کرد. خود را چندان موفق ندانست چرا که می خواست جمع حداقل چهل تا پنجاه نفره از کسانی که با او کار کرده بودند را داشته باشد که همواره با هم کار کنند و تولید کنند، اما میسر نشد و پراکنده شدند. ایشان همچنین اشاره کرد که روح جمعی بهدلیل همان جامعهٔ برونساختی در مملکت ما ضعیف است. این استاد جامعهشناسی ابراز خرسندی کرد از اینکه دست کم دو کار گروهی را به انجام رسانده است. یک بار در سال 1399- 1400 با کتاب صد سال پس از مید و این بار در 1404 با دانشنامهٔ مکتب شیکاگو همراه با 22 نفر از همکاران دانشگاهی و دانشپژوهان و دانشجویان خود که اغلب خودشان پژوهشگر، مدرس یا نویسنده هستند.
استاد ح.ا. تنهایی در پایان از دکتر موسوی چلک نیز یاد کرد که به خاطر همزمانی جلسه دانشنامه با نشست برون مرزی انجمن مددکاران اجتماعی، امکان حضور نیافت اما آقایان دکتر یزدانی و دکتر مغنیباشی از اعضای هیأت مدیرهی انجمن مددکاران اجتماعی ایران را به نمایندگی از طرف انجمن و خود به این نشست معرفی نمود.
جلسه با پرسش و پاسخ حضار، امضای گردآورنده کتاب پای اثر، پذیرائی و عکسهای یادگاری پایان یافت.
گزارش نشست رونمایی از دانشنامهٔ مکتب شیکاگو
زمان: سه شنبه 27 آبان ماه 1404
مکان: باغ موزه نگارستان
گزارشگر: بیتا مدنی
سه شنبه عصری دیگر از سه شنبه های بخارا در بیست و هفتم آبان ماه 1404، در تالار روح الامینی باغ موزه نگارستان، نخستین ساختمان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، برگزار شد. نخست مدیر نشست، جناب آقای علی دهباشی از مناسبت این جلسه یعنی انتشار اثر دو جلدی دانشنامهٔ مکتب شیکاگو در 1666 صفحه سخن گفت که توسط نشر نگارستان اندیشه و به قلم گروه 23 نفرهای از اساتید، پژوهشگران و همکاران زیر نظر جناب آقای دکتر حسین ابوالحسن تنهایی، استاد جامعهشناسی و از آخرین شاگردان هربرت بلومر، از چهره های بارز مکتب شیکاگو و بنیانگذار همکنش گرایی نمادی، تدوین شده و از آن رونمایی می شود.
سپس دکتر محمد نجاری به نمایندگی از همکاران دانشنامه متنی را خطاب به حضار قرائت کرد. او گفت:«اکنون که فرصت کوتاهی دست داده تا در این رویداد مهم جامعهشناسی ایران، بهعنوان یکی از همکاران دانشنامهٔ مکتب شیکاگو و به نمایندگی از نویسندگان، مترجمان و پژوهشگران اثر، سخنی کوتاه دربارهی چهل سال تلاش دکتر تنهایی بر زبان آورم، باید بگویم قصدِ ستایش ندارم؛ چراکه ایشان بینیاز از تمجید من و شماست. حاصل چند دهه کوشش او در شش شاخهٔ متمایز جامعهشناسی بر هیچکس پوشیده نیست. رنجهایی که دکتر ح.ا. تنهایی برای ترویج مکتب تفسیری جامعهشناسی برده، موجب شد یاران و همراهانی اندکشمار اما استوار و باورمندی کنار او بمانند و درعین حال مخالفانی آشکار و پنهان نیز داشته باشد؛ چراکه همواره بر درختِ پُربار سنگ میزنند، نه به بوته بیثمر. همگی شاهدیم که منش علمی او، ستایشهای بزرگ و صادقانهای از هر دو سوی موافق و منتقد برایش به ارمغان آورده است. پس آنچه میگویم نه از سر مدح، بلکه بیان واقعیتی روشن است. نخست از طرف همه یاران دانشنامه از او سپاسگزارم: جناب آقای دکتر تنهایی، ما قدردان زحمات شما هستیم!
وی افزود: «اما نکته مهمی که امشب بر آن تأکید میکنم، خلق و خوی ویژه و برجسته دکتر تنهایی است: او به هر ایده و اندیشهای با دقت و احترام گوش میدهد و این مهمترین ویژگی او، نشانهای است روشن از عمق اندیشه فردی و پرستیژ علمی او. بیآنکه از پیش پاسخی آماده داشته باش، گوش می دهد. دیگر ویژگی مهم دکتر تنهایی اینست که آراء و نظرات او هرگز در تعارض با منافع ملی کشور نبوده است. او دغدغهٔ ایران را دارد؛ وگرنه چرا باید کلاسهای درس، درآمد مناسب و زندگی آرامتر در آمریکا را رها کند و به میهن بازگردد؟ دکتر تنهایی سالها بیمهری دید، حتی بایکوت شد، اما هرگز خم به ابرو نیاورد. او نستوه و استوار، برای جامعهشناسی این سرزمین کوشید، اندیشید و نوشت و حاصل یکی از همین کوششهاست که امشب رونمایی میشود».
دکتر نجاری سپس با اشاره به تجربهی آشنایی خود با دکتر تنهایی در سال 1399 و پاسخ فوری ایشان به ایمیل و ملاقاتی که در پی آن میسر شد تا ایدهای که در ذهن میپروراند با ایشان در میان بگذارد، به حوصله، دقت و روحیه انگیزه بخش او اشاره کرد. او تعجب خود را از اینکه پس از طرح موضوع مفهومی خود با چندین جامعهشناس و بیتفاوتی آنها، با سعه صدر و پذیرندگی کسی چون او مواجه می شد را ابراز داشت. مدتی بعد ترجمه خود از کتابی درباره سیمل را برای ایشان فرستاده و علیرغم مشغله بسیار، استاد تنهایی کتاب را خوانده و در کمال فروتنی، مقدمهای بر آن نوشته بود و سبب خوشوقتی و و دلگرمی او در شرایطی شده بود که چنین اتفاقی بهندرت در کشورمان رخ میدهد.
نماینده نویسندگان دانشنامه سپس به آشنایی خود با پارادایم تفسیری توسط دکتر تنهایی اشاره نموده و ضمن تأکید بر راه دراز پیش روی خود برای فهم و شناخت دقیق آن، اذعان داشت انگیزه بخشی دکتر تنهایی برای فکر، ساخت و پرداخت نظریهی دشواره ایرانی که دغدغهٔ فکری اوست، سبب شده تا همچنان در مسیر پژوهش نظری با انگیزه قوی باقی بماند. او اظهار کرد با وجود تفاوت و زاویه فکری، در « دانشنامهٔ مکتب شیکاگویی»، دو ترجمه از او نشر یافته است. او اخلاق پژوهشی و منش علمی استاد تنهایی را ارج نهاد و به بزرگی، شرافت و قدرت پذیرش او نسبت به همکاران دانشنامه آنگونه که هستند و درک عمیق او از تفاوتهای میان همکاران اشاره کرد به طوری که همواره خواسته ما همگی کنار هم رشد کنیم و بالنده شویم. همین ویژگی او سبب شد در این اثر ارزشمند، ماندگار، مفید و ارزنده برای جامعهشناسی ایران تحت عنوان «دانشنامهٔ مکتب شیکاگویی»، گرد هم آئیم و با فروتنی که از او آموختیم این اثر را به جامعه شناسی ایران تقدیم کنیم. او بیان داشت دکتر تنهایی عاشق جامعهشناسی است، با هیچکس رقابت نمیکند، خودش است و آگاهانه و با هدفی روشن در مسیر پیش روی خود گام برمی دارد. او افزود: «ما از اینکه پشت سر مردی چون دکتر تنهایی به عنوان یک شاگرد ایستادهایم و میآموزیم، به خود میبالیم. او توانست فرانظریهی تفسیری پرگمتیستی یا شیکاگوی ایرانی، "جامعه درونساخت/ جامعه برونساخت" را برمبنای آموختههایش از هربرت بلومر، بنیانگذار مکتب جامعهشناسی شیکاگویی و نظریهی همکنشگرایی نمادی بومیسازی کند؛ از همیاری با نویسندگان این اثر در پرتو فکر جامعهشناسی او دلگرم میشویم و این را افتخار بزرگی برای خود می دانیم».
دکتر نجاری تصریح کرد در شرایطی که علوم اجتماعی ایران خود دچار آسیب و دستخوش محافظهکاری، انفعال، بیثمری و کم تأثیری شده، چشماندازهای نظری و میدانی جامعهشناسی تفسیری می تواند در دیالکتیک با شرایط واقعی بطن زندگی و فرهنگ مردم، به تولید آثاری بیانجامد که صرفا در کتابخانهها خاک نخورند. این اثر که امروز تحت عنوان «دانشنامهٔ مکتب شیکاگو» رونمایی می شود، حاوی مقالات تألیفی و ترجمهایِ جامعهشناسی تفسیری و مرجعی کاربردی برای تمامی پژوهشگران، مدرسین، مطالعهگران میدانی و کنکاشگران نظری و مفهومی ایرانی است.
او در پایان از آقای دهباشی برای فراهم کردن بستر این گردهمایی، آقای دکتر حیدرینیا مدیر نشر «نگارستان اندیشه»، دکتر نیکگهر، دکتر معینی، دکتر معیدفر و دکتر موسوی چلک که با وجود سفر خارج از کشور، نمایندگانی از انجمن مددکاران اجتماعی را به نشست معرفی کرده بود، تشکر کرد و بهویژه، از دکتر عبدالحسین نیکگهر که با ترجمههای گرانبار و دقیق خود سالهاست دور از فضاهای دانشگاهی رسمی و حتی مکان گردهمایی امروز که از دهه چهل خورشیدی روزگاری در همین مرکز مطالعات و تحقیقات دانشگاه تهران، به آموزش و پژوهش اهتمام می ورزیده و همواره چراغی فراروی مسیر علوم اجتماعی کشور روشن کرده، تقدیر ویژه کرد و افزود: «امثال دکتر نیکگهر و دکتر تنهایی سرمایههای تکرار نشدنی و ارزشمندی هستند، برای هر آنکه بخواهد برای ایران،کار جامعهشناسی انجام دهد». او تولد اثر را تبریک گفت.
سخنران بعدی نشست دکتر عبدالحسین نیک گهر، استاد پیشکسوت جامعهشناسی، شاگرد گورویچ، بودون و آرون، مترجم آثار مهم جامعهشناسی کشور بود. او در آغاز به احترام کوششهای شادروان دکتر باقر پرهام، حضار را به یک دقیقه ایستادن در سکوت فراخواند. سپس بر سهم بزرگ پرهام در اعتلای دانش جامعهشناسی تأکید نمود و به لحظه ورودش به این مکان و حس حضور پرهام و خاطرات او و همکارانی چون اسعد نظامی، احسان نراقی، غلامحسین صدیقی اشاره کرد. دکتر نیکگهر افزود: «پرهام در حالی در غربت چشم از جهان فروبست که عاشق ایران بود و ترجمههای ارزنده او از دورکهیم، همچنین یادداشتها و مقالات پیش و پس از انقلاب او در نشر سپهر خرد، در اثری با عنوان "با همنگری و یکتانگری" منتشر شده است». او خواندن این کتاب را به دانشجویان علوم اجتماعی توصیه کرد.
دکتر نیکگهر سپس با اشاره به دعوت دکتر تنهایی از او، خدمات صمیمانه ایشان را به جامعهشناسی کشور در حالی یادآور شد که دورادور از ستمی که سالها بر این استاد جامعهشناسی رفته و آزاری که دیده، آگاه بوده است. او پشتکار، فعالیت صمیمانه و پویایی دکتر تنهایی روی مسیر حرکت رو به جلو و مستقیم را دلیل حضور خود در این نشست عنوان کرد.
اما نخستین آشنایی دکتر نیکگهر با مکتب جامعهشناسی شیکاگو در 1342 خورشیدی هنگامی بود که در پاریس به عنوان دانشجوی اعزامی به پیشنهاد استاد راهنمای رساله، به موضوع "بزهکاری نوجوانان" پرداخت چراکه در آمریکا گروهی از جامعهشناسان دانشگاه شیکاگو در میدان پژوهش در موضوعاتی چون جرمشناسی و نظیر آن مطالعات گستردهای انجام میدادند. ایشان نیز با وجود مشکلات پژوهش درباره چنین موضوعاتی در تهران، کوشید تا به بررسی دادههای بدست آمده از پروندههای دادگستری، در کنار حضور و مشاهده وضعیت زندگی، از نزدیک به گفتگو و مصاحبه با خانوادههای نوجوانان بپردازد. نوع روششناسی و پژوهش میدانی را مکتب شیکاگو باب کرده بود و اگر پیش تر محققین در کتابخانهها دنبال اسناد و مدارک و غیره بودند، این بار آمده بودند روی زمین تا موضوع را به صورت زنده در میدان تحقیق بررسی کنند. دکتر نیکگهر چهار جامعهشناس عمده را مورد بررسی قرار داد: امیل دورکهیم، مکس وبر، جرج سیمل و مکتب شیکاگو تا تأثیر آنها و بیش از همه سیمل را بر مکتب شیکاگو بیان کند. ابتدا با شرحی کوتاه از کلنگری روششناختی یا wholistic methodology که در مکتب دورکهیم رواج یافت و وفق آن جامعه افراد را می سازد، بیان داشت بر این مبنا کار جامعهشناس اینست که تبیین کند چگونه و با چه مکانیسمی جامعه به افکار، عقاید و رفتار افراد شکل می دهد. او به منابع گوناگونی که در ایران و به ویژه توسط باقر پرهام از تفکر دورکهیمی بر جای مانده، نظیر کتاب قواعد جامعهشناس، تقسیم کار اجتماعی، صور ابتدایی حیات دینی، اشاره کرد. سپس در برابر این دیدگاه، روش مکس وبر را که درست نقطه مقابل دورکهیم است و بر آن مبنا افراد هستند که جامعه را می سازند، شرحی اجمالی داد تا دریابیم دو جامعهشناس بزرگ صاحب مکتب و دوران ساز چگونه عکس یکدیگر هستند و هر دو رویکرد هم قابل دفاع است. سپس به نقل از کتاب فرهنگ انتقادی خود که طی 10 سال تلاش بیوقفه بالاخره در سال 1384 در 800 تا 900 صفحه نوشته، شرح بودون از مشی مکس وبر را یادآور شد: «اگر من نهایتا جامعهشناس شدم و همان طور که حکم انتصابیام گواهی میدهد، اساسا برای اینست که بر این تمرینات فکری بر پایه مفاهیم جمعی که شبح آن همیشه پرسه میزند، نقطه پایانی بگذارم». به دیگر سخن، جامعهشناسی میتواند به مطالعه کنشهای یک نفر، چند نفر یا تعداد کثیری از افراد جدا از هم بپردازد. منظور از روششناسی وبری به گفته بودون آنست که شما هر فرد یا اجتماعی را که بخواهید بررسی کنید ناگزیر باید به افرادی که در آن سازمان کار می کنند، مراجعه کنید. اگر یک سازمان ارتشی را بررسی میکنید، باید به آنهایی که در آنجا کار می کنند یا اگر بانک یا دانشگاه را بررسی می کنید، باید به سراغ افرادی بروید که در بانک یا دانشگاه به طور روزمره کار میکنند و یک به یک به افرادی که در آنجا کار یا زندگی می کنند مراجعه کنید تا آنها وضعیت خود را بیان کرده و به سؤالات شما پاسخ دهند. پس محقق باید تجزیه و تحلیل کند و نظم موجود را از زبان افراد درگیر در موقعیت باز سنتز کرده و نتیجه گیری کند. استاد نیکگهر سپس به نقش جالب و اثرگذار سیمل در مکتب شیکاگو و تأثیر مستقیم او بر چند جامعهشناس مکتب شیکاگو اشاره کرد، طوری که یا با او تز گذراندهاند یا در دانشگاه برلین استاد آنها بوده است، از جمله اِزرا پارک که درباره شهر نوشته است. سیمل یک جامعه شناس نوکانتی و بنیانگذار مکتب جامعهشناسی صوری است و معتقد است باید امور اجتماعی را جدای از محتوایشان بررسی کرد. هدف سیمل از جداسازی شکل از محتوا، فهمیدن صورتهای گوناگون اجتماعیشدن است. سیمل معتقد است شکل یکسان ممکن است محتوای کاملا متفاوتی داشته باشد مثلا رفاقت شکل است ولی محتوای رقابت می تواند سودجویی، اقتصادی یا قدرت طلبی و غیره باشد. پس هدف جامعهشناسی صوری فهم آنست که چگونه آدمیان صورتهایی را بر جهان تجربه تحمیل می کنند، سازمان می دهند یا می فهمند.
استاد پیش کسوت جامعهشناسی سپس به مکتب شیکاگو پرداخت؛ از ریشه فرانسوی و معنای واژهٔ "شیکاگو" تا محدودهٔ جغرافیایی و تقسیمات کشوری آمریکا هنگام ثبت رسمی آن در 1937 میلادی در ایالت ایلنویز سخن گفت. سپس به آثاری که خود از 1370 خورشیدی شامل مقالاتی در باب مکتب شیکاگو و به ویژه دو فصل روششناسی از هجده فصل کتابی که نگاشته، اشاره نمود. دکتر نیکگهر به روش کنش متقابلگرایی پرداخت که پس از کلنگری روش شناختی دورکهیم، روششناسی تفریدی ماکس وبر، مکتب شیکاگو بستر مساعد پژوهش درباره جامعه به عنوان محصولی از کنشهای متقابل میان افراد را فراهم کرد. او همچنین یادآور شد طی تمام سالیانی که دکتر تنهایی را دورادور دنبال می کرده، تمام هم و غم او بررسی همین کنشهای متقابل نمادی بوده که درست مانند موضوع تحقیقات دانشگاه شیکاگو است. همچنانکه مکتب جامعهشناسی شیکاگویی مجموعه تلاشهای جامعهشناختی گروهی از جامعهشناسان دانشگاه شیکاگو در فاصلهٔ دو جنگ جهانی بوده است، رونق جامعهشناسی و شاخههایی چون جرمشناسی را در آنجا تا حد زیادی به جنگ جهانی اول، تکیدگی و تهیشدگی اروپا از متفکرین و اجتماعات علمی جامعهشناسی مرتبط دانست. او بیان داشت دورکهیم پسرش را در ماههای اول جنگ جهانی در جبهه بلغارستان درست سه سال پیش از مرگ در 1917 از دست داد. جامعهشناسان فعال یا در جنگ کشته شدند و یا از فرانسه به آمریکا مهاجرت کردند. در آلمان هم وضعیت مغلوبه بود و ظهور هیتلر نیز سبب ترک آلمان توسط نویسندگان، دانشمندان و متفکرین رشتههای مختلف منجمله جامعهشناسان آلمانی شد. هرقدر اروپا سوت و کور شد، درعوض سرزمین دوردست آمریکا آن سوی اقیانوسها در آرامش، عقلانیت و پایداری به کارهای تحقیقاتی پرداخت. ابتدا کانون مطالعات در دانشگاه شیکاگو بود و بعد دانشگاههای کلمبیا و هاروارد نیز فضاهای مساعدی برای تحقیقات علوم اجتماعی شدند. سبب شگفتی است که جامعهشناسی عملگرا و تجربهگرای شیکاگویی که بیشتر بر کار میدانی تأکید می کرد و کمتر خود را متمرکز بر تئوری معرفی می کرد، از بطن خود تالکوت پارسنز که سی سال مدیر گروه جامعه شناسی دانشگاه هاروارد بود نیز سر برآورد. دکتر نیکگهر سپس از اثری درباره او به قلم گی روشه، استادش در دانشگاه پاریس درباره پارسنز یاد کرد که به فارسی ترجمه کرده و به چاپ چندم رسیده است. او در پایان از دکتر تنهایی برای دعوت به این نشست که انگیزه ای برای مرور و جمع آوری مطالب و ارائه آنها شد، تشکر کرد.
سخنران دوم نشست دکتر رضا معینی استاد جعیتشناسی و جامعهشناسی جمعیت و از همکاران دانشنامه بود. عنوان سخن ایشان مقایسه فرایند اجرایی برپایه دانشنامهٔ جمعیتشناسی و دانشنامهٔ مکتب شیکاگو، سپس نتیجهگیری از این قیاس بود. به این منظور مقدمتا آماری از «دانشنامهٔ مکتب شیکاگو» ارائه داد. او افزود: «تعداد نویسندگان و ترجمه کنندگان شرکت کننده در این اثر بزرگ 23 نفر بود. از این 23 نفر 10 نفر و درواقع 43 درصد را خانمها تشکیل میدهند. اما در دانشنامهٔ جمعیتشناسی، کمتر از 10 درصد همکاران را خانمها تشکیل دادند و 57 درصد را آقایان. تعداد کل مقالات دانشنامهٔ مکتب شیکاگو 80 مورد است که 45 مقاله نوشتاری بهزبان فارسی یعنی 56.25 درصد آن نوشتاری بوده است. 35 مقاله نیز ترجمه شده بوده که 43.75 درصد کل مطالب را تشکیل می دهد. درواقع مقالات نوشتاری بیش از ترجمهها بوده است. نکتهٔ دیگر بیشترین سهم در میان نویسندگان اثر بود که درواقع متعلق به دکتر تنهایی است که اهتمام اصلی را در تنظیم اثر بر عهده داشته و 38 مورد از 80 مقالهٔ نوشتاری و ترجمه در دانشنامه یعنی 47 درصد مطالب به قلم خود اوست. او تأکید نمود که اگر دو مقالهٔ دیگر از خودش وارد اثر میکرد سهم او به 50 درصد میرسید و چه بسا کار تنظیم اثر را نیز زودتر میبست، اما چنین نکرد. به باور دکتر معینی این از سر لطفی است که دکتر تنهایی نسبت به همکاران و شاگردان خود داشته و نشان از اخلاق گرایی و سعهٔ صدر او دارد».
دکتر معینی سپس برپایی دو دانشنامهٔ علوم اجتماعی را از نظر اجرائی با هم مقایسه کرده افزود:«من افتخار شرکت در برپایی دانشنامهٔ جمعیتشناسی را هم داشتهام که زیر نظر شورایی مرکب از یازده نفر شامل یک خانم و ده آقا تشکیل شد و مقرر شد از سال 1391 هر دو هفته یکبار جلسه داشته باشد و مسائل مربوط به دانشنامه را بررسی، اصلاح و تأیید کند. امتیازاتی که این شورا طی نزدیک به هشتاد جلسه داشت شامل پذیرایی مختصر و درصورت مصادف شدن با ماه رمضان افطاری مفصل بود؛ شماره کارت هم گرفته بودند تا مبلغی واریز شود چون UNFPA یا صندوق بین المللی جمعیت، از طرح دانشنامه حمایت میکرد و افراد آنجا هم یکدیگر را میشناختند. اما در دانشنامهٔ مکتب شیکاگو هیچ گونه انگیزه مادی، مسائل مربوط به ارتقاء و ترفیع وجود نداشت. اما مدتها دغدغهی ذهنی من بود که چطور 23 نفر حاضر شدند که بیهیچ چشمداشتی مقالات خود را اعم از ترجمه یا مقاله نوشتاری ارائه دهند. تا اینکه به تعریف کاریزما متوسل شد. او گفت: «دیدم که برای کاریزما نوشتهاند هدیهی الهی، زیبایی، جذابیت، خاص بودن، تأثیرگذاری، معنویت و... وبر اولین جامعهشناسی بوده که مباحث مربوط به کاریزما را وارد جامعهشناسی کرده است. اینها را واقعا میشود متبادر کنم به اینکه علت جذب آن 22 نفر نوعی کاریزمای علمی scientific charisma در وجود دکتر تنهایی بوده که بدون هیچگونه چشمداشتی این تعداد افراد آمدهاند و چنین اثری را بنیاد گذاشتند. او اظهار امیدواری کرد که چتر علمی دکتر تنهایی همواره گسترده باشد و تولیدات علمی ایشان فزونی بگیرد.
سخنران سوم دکتر سعید معیدفر، رئیس دوره 1401 تا 1404 انجمن جامعهشناسی ایران و عضو کنونی هیأت مدیره انجمن جامعهشناسی ایران بود که ضمن سپاس از دعوت به عمل آمده افزود: «نمی دانم در حضور دکتر تنهایی و دکتر نیکگهر که استادم بودهاند، سخن من چه وجهی پیدا میکند اما از باب اطاعت امر چند کلامی صحبت میکنم».
دکتر معیدفر به آنچه که راجع به این اثر خاص به نظر بسیار شاخص و مهم میآید، یعنی چگونگی تولید آن اشاره نمود و بیان داشت: «معمولا اندیشمندان می نشینند و خود اثری را ترجمه میکنند، یا دیدگاههای خاص خود را تعدیل و در قالب یک اثر منتشر میکنند. ما کتابهای متعددی در زمینهٔ نظریه داشتهایم که مترجم آن یک فرد بوده است. و من همیشه فکر میکردم که چرا ما در ایران آثار مشترک نداریم. درحالی که اکثر کتابهای خارج از کشور را که میخوانیم اثر مشترک بوده و هر فصل یا بخشی از آن را کسی نوشته، در ایران آثار ما تک نویسنده است. این خود نکتهای برای من بود». او سپس با اشاره به اینکه تلاشهایی هم شد تا حداقل درحوزه مسائل اجتماعی چنین اتفاقی بیفتد اما موفق نبوده است، افزود: «درواقع یکی از موفقیتهای آقای دکتر تنهایی در این اثر همین است؛ یعنی کاری است مشترک. با اینکه میتوانستند خودشان رأسا از ابتدا تا انتهای اثر را با همه فضل تقدمی که در این حوزه داشتند، بارز بودنشان در این حوزه و به هر حال ویژگی های خاص خودشان انجام دهند، با این حال تلاش کردند که این اثر مشترک باشد و این بسیار جالب است. پس یک رابطه هم بین اثر و محتوای آن یعنی نظریه تفسیری وجود دارد.
رئیس سابق انجمن جامعهشناسی ایران همچنین اشاره کرد که این اثر همچنانکه در محتوا بر پرگمتیسم و symbolic interactionism تأکید میکند و یادآور میشود کار یک اندیشمند جامعهشناس بایستی محصول خود جامعه باشد، خود اثر هم عملا محصول یک کار گروهی است. این نکتهٔ بسیار جالبی است که خود این اثر که اساسا محتوای آن کنش جمعی و کنش مشترک هست، عملا چنین ویژگی ای دارد.
دکتر معیدفر سپس افزود مهمتر از همه رابطه بین این اثر و خود دکتر تنهایی است. ما میدانیم که اساتید دانشگاه معمولا در خلوت خودشان یا در تنهایی اثری را تألیف می کنند در حالی که آقای دکتر تنهایی چه در دانشگاه، چه در انجمن، چه در جاهای دیگری که حضور داشتهاند، تمام تلاششان این بوده که از طریق یک فرایند جمعی اجتماعی اثری تولید شود. سالهاست بانی گروههایی در انجمن جامعهشناسی ایران بودهاند که بعدا توسط همکاران و شاگردانشان تداوم پیدا کرده است: گروه جامعهشناسی تفسیری، گروه جامعهشناسی نظری، گروه جامعهشناسی درمانی و حتی گروه جامعهشناسی ورزش. اینها گروههایی هستند که مجموعهای از فعالیتها درون آنها شکل گرفته که خود این استاد ارجمند در آنها فضل تقدم داشته است و حالا به بار مینشیند و نتیجه میدهد و باز این محصول رابطه بین محتوای اثر با خود مؤلفان را نیز شامل میشود.
استاد جامعهشناسی سپس با طرح پرسشی از دکتر تنهایی درباره رابطه بین اثر و جامعه به این نکته اشاره کرد که تمام نظریههایی که ایجاد و مطرح شده، نسبتی با جامعه خود داشته است. مثلا نظریه ساختارگرایانه در فرانسه شکل گرفت یا جامعهشناسی از زمانی که اندیشههای روانشناسانه دیگر پاسخگو نبوده و انقلاب صنعتی و تحولات علمی آنقدر شدت پیدا کرد و انسانها از جایگاه پیشین خود جاکَن شده و در مراکز بزرگ جمعیتی مستقر شدند، قوام یافت و پا گرفت. از آن زمان افراد دیگر تحت تأثیر عوامل زیست شناختی و روانشناختی صرف نبودند بلکه تحت تأثیر فرایندها و کلان روایتها قرار گرفتند. به این ترتیب ایدهها و اندیشههای جامعهشناختی با تحولات عظیم ساختاری و کلان روایتها در فرانسه که شکل گرفت، نهایتا به آلمان رفت و شکل دیگری پیدا کرد و نسبتی بین دیلتای و کانت و متفکرینی برقرار کرد که معتقد بودند واقعیت اجتماعی فقط امر بیرونی نیست بلکه پدیداری و نمودی است. پدیدارشناسان ظهور کردند، سپس متفکرینی دیگر و در جاهایی دیگر. پس نظریه در هر دوره تاریخی و به نسبت شرایط اجتماعیُ شکل خاص خودش را می گیرد. مثلا در آمریکا مهاجرین در طیف وسیع از جهان کنده شده و در قالب مهاجرتهای بزرگ به آمریکا، به تنوع فرهنگی عظیمی شکل دادند؛ مشکلات و مسائل اجتماعی اوج گرفت و نهایتا مکتب شیکاگو و پرگمتیسم از دل ضرورتهای اجتماعی برخاست. آنها دریافتند که باید به سراغ میدان و واقعیتهای روی زمین رفت و نهایتا پارسنز میآید و خلاء نظریه را جبران می کند. البته قبل از پارسنز مکتب شیکاگو ترکیبی از دیدگاههای ساختگرای مید با تأکید بیشتر بر ساختار را دارد که به سمت رویکرد بلومری متمایل میشود. بنابراین رابطه بین نظریه و واقعیت اجتماعی و جامعه امر مهمی است. پس سؤالم از جناب دکتر تنهایی اینست که چه نسبتی بین این اثر و شرایط اجتماعی ایران میبینند؟ شرایط اجتماعی ایران چه نسبتی با اندیشههای بلومر، وبر، با کنشگری نمادی و با پرگمتیسم دارد؟ آیا شرایط اجتماعی ما به صورتی است که بیشتر با اندیشههای ساختارگرایانه قابلیت تأمل پیدا میکند یا با اندیشههای تفسیرگرایانه و تفهمی؟ درمجموع این نسبت برای من همیشه قابل سؤال بوده و به آن علاقهمندم و البته یک فهمی خودم دارم اما بیشتر علاقهمندم که از زبان خود دکتر تنهایی بشنوم. این امر مهمی است و نظریه باید به لحاظ جامعهشناسی معرفت این نسبت و ظرفیت را داشته باشد.
دکتر معیدفر در پایان بیان داشت کار ارزشمند آقای دکتر تنهایی و تأثیری که ایشان بر فضای جامعهشناسی کشور گذاشتهاند و خلائی را پر کردهاند که در جامعه ما برای تولید اثر مشترک وجود داشته، این دانشنامه را بسیار با اهمیت می کند و از این جهت واقعا قابل تقدیر است. این اثر خواه ناخواه یک مرتبه بالاتر است و ما باید دریابیم چطور میتوان نسبتی را با پدیدارهای اجتماعی که در صحنه رفتارهای روزمره مردم رخ می دهد، برقرار کنیم. این رابطه به نظر من قابل توضیح است و تأثیر این اثر در آینده تحولات اجتماعی ما فهمیده خواهد شد. اگرچه خود این فرایند شکلگیری خود به نوعی رشد اجتماعی و رشد دانش است، اما اینکه چطور این رشد دانش می تواند متقابلا بر رشد جامعه، دگرگون کردن و پاسخگویی به مسائل خاص جامعه، تأثیر بگذارد، خود نکتهی مهمی است. پایان بخش سخنان او سپاس از دکتر تنهایی برای زحمات دانشنامه و همچنین فرصتی بود که به او داده شد تا در این جمع در کنار استادش جناب آقای دکتر نیکگهر مطلبی را ارائه نماید. او برای استاد تنهایی و همکارانش آرزوی موفقیت کرد.
آخرین سخنران نشست، گردآورنده "دانشنامهٔ مکتب شیکاگویی"، استاد ح.ا. تنهایی بود. او به حاضرین، استاد نیکگهر، دکتر معیدفر رئیس وقت انجمن جامعهشناسی ایران هنگام تولید اثر، دکتر معینی و سایر علاقهمندان خیر مقدم گفت. دکتر تنهایی نخست بیان داشت از آنجا که جناب دکتر معیدفر لازم دانستند نکاتی مورد تأکید قرار گیرد، علیرغم اینکه قصد داشتم سخنم بیشتر راجع به ساختار درونی دانشنامه باشد، اما مختصری هم در این باره توضیح خواهم داد.
وی سپس افزود:«این کتاب مشتمل بر دو جلد است. جلد اول آن شامل یک مدخل و سه بخش است و جلد دوم چهار بخش که سه بخش آن شامل مقالات و بخش آخر رزومههای بلومر و تنهایی است. در مدخل اشاره شده که دانشنامه بنابر اینکه در پی محتوا و تولید محتواست، برمبنای انتخاب بین فرم و محتوا در جنبشهای هنری و ادبی (ادبیات چیست ژان پل سارتر، نمایشنامه های برتولت برشت، نگاشتههای شادروان مصطفی رحیمی در "نگاه") نتظیم شده است. او بیان داشت فرم و ساختار دانشنامه را به سبک و سیاقی برگرفته از ادبیات متعهد و در توجه به محتوا پرداخته است. بنابراین با وجود پلتفرمها، محتواها یا پروتکلهای متعارف دانشنامهها که هر از گاهی بر حسب سلیقهی متعارف برخی علما تجدید میشود چندان رعایت نشده بلکه مضمون به مثابه کنشگری خود نویسندگان تنظیم شده است و اگر اشکالی وارد هست، مسئولیت آن را برعهده گرفتهام، اما تأکید میکنم که انتخاب آگاهانهای است که در مقدمه کتاب نیز ذکر شده است».
بخش اول روششناسی و هستیشناسی نسل اول شیکاگو را شامل میشود. اگرچه نسل اول شیکاگو در شیکاگو تشکیل میشود ولی زائیده تفکر پرگمتیستی چارلز سندرز پیرس فیلسوف شهیر آمریکایی است که پرگمتیسم یا پرگمتیسیسم (پرگمتیسمگرایی) را پدید آورد و بعد از طریق دیویی که شاگردش بوده به شیکاگو میآید. در آنجا مجموعه سه نفری دیویی، جین اَدِمس، جرج هربرت مید و سپس با شاگرد نخبهی مید یعنی هربرت بلومر نسل اول تشکیل میشود. نسل اول مکتب شیکاگو اینجا تمام میشود. افراد زیادی اینجا هستند که بخواهم اسم ببرم اما معطل می شویم. بخش دوم راجع به نوشتارهای پیرامون نسل اول است که با هربرت بلومر تمام میشود و نسل دوم شامل چند نفر بهعنوان نمونه مانند آنسلم استراوس میشود که در ایران او را میشناسیم و توماتسو شیبوتانی، آرلی راسل هکشایلد و کسانی دیگر که در بخش دوم انجام آمدهاند. در بخش سوم نوشتههای برخی از افراد نسل اول و دوم در بیان نظریات خودشان ترجمه شده است. بنابراین جلد اول اساسا معرفی ادبیاتی است که یا از خود پرگمتیستهای شیکاگویی تولید شده، یا درباره آنها چه به فارسی نوشته شده باشد و چه ترجمه شده باشد.
جلد دوم با بخش چهارم شروع میشود که اتفاقا تا حد زیادی پاسخگوی پرسش جناب آقای دکتر معیدفر خواهد بود. بخش چهارم کاربست یا کاربرد تولیدات شیکاگوییها به ویژه بلومر در سرتاسر جهان است: مسائل صنعتی، مسائل نژادی، مسائل نظامی، مسائل اقتصادی، مسائل خانوادگی، مسائل روابط عاطفی و بسیاری از موارد دیگر که نشان میدهد کار دبستان، مکتب یا پارادایم شیکاگویی آنست که جامعه را بفهمد و بتواند راههای برون رفت جامعه را از مسائل اجتماعی با کف میدان تعریف کند. این کار اصلی مکتب شیکاگو است. بخش چهارم هم مرتبط با مسائل اجتماعی سرتاسر جهان است و هم به مشکلات جامعه ایرانی میپردازد. ح.ا. تنهایی افزود :«بخش پنجم مربوط به کاری است که من تولید کردهام، یعنی شیکاگوی ایرانی». تنهایی با آموختههای خود از این مکتب و مکاتب دیگر و تلفیقهایی که انجام و نشان داده، تلاش کرده مشکل جامعهی ایران را شرح دهد و بیان کند این مشکل چگونه حل میشود و مهمترین بحث ایشان نظریهی "جوامع درونساخت/ برونساخت" است. بخش ششم شامل نقدهایی است که شیکاگویی ها علیه دیگران یا دیگران علیه شیکاگوییها نوشتهاند. یکی از مهمترین و شیرینترین نقدها جدل بین پارسنز و بلومر در جایی است که پارسنز ادعا میکند تقریبا همان حرفهای بلومر را زده است. البته رواج دهنده و مطرح کننده بحث جاناتان اچ. ترنر هست که ظاهرا متوجه نشده که symbolic interactionism چیست. حتی جواس و نوبل در اروپا هم میآیند پاسخ جاناتان اچ ترنر را میدهند که وقتی بلومر از همکنشی یا کنش متقابل صحبت میکند یعنی جامعه بهمثابهٔ symbolic interaction، نه جامعه بهمثابهٔ system. پس پارسنز در جامعهشناسی متعارف است و نمیتواند بیاید این طرف! بلومر خود میگوید: جناب آقای پروفسور پارسنز بدانید که حتی اگر شما قضایای سهگانه که بنیان کار من است را انتخاب کنید و نتوانید آنها را درست به کار ببرید، یعنی طوری تولیدکرده اید که انگار آنها را نخواندهاید. پس این بخش نقدهای متقابل شیکاگوییها و غیر شیکاگویی ها را در بر می گیرد.
دکتر تنهایی با صحه گذاشتن بر ارزش و زیبندگی اثر دکتر نیک گهر درباره پرگمتیستها تصریح کرد کسانی چون پل لازارسفلد گاهی با شیکاگوییها و بیشتر با پوزیتیویستها کار میکرد و البته لازارسفلد کمّیگرا و درواقع از مکتب کلمبیایی است و همانطور که میدانیم معمولا بحث و جدل بین کلمبیاییها و شیکاگوییها فراوان بوده است ولی جالب است بدانیم که ذیل توجه بلومر بود که گلیسر کلمبیایی با استراوس شیکاگویی تشریک مساعی می کنند و نظریهای را میسازند به نام "نظریه زمینهای" که اکنون در سرتاسر دنیا کاربرد دارد. البته خیلیها هم نمی دانند که بحث اصلی این نظریه چیزی است که از پیرس تحت عنوان پرگمتیسیسم شروع شده و بعد منطق ابداکشن را پی ریخته است. خود استراوس و حتی خود پیرس اذعان دارند که اصلا بدون منطق ابداکشن، پرگمتیسم اصلا معنا ندارد. استاد سپس به اصطلاح ابداکشن اشاره نموده گفت اگر ساده بگویم همان پژوهشی است که با رفتن و رجوع مستقیم به واقعیت در زندگی معنایی و تفسیر مردم محقق میشود و بلومر آن را "فرود به زمین" مینامد؛ پس پژوهشگر از آسمان مفاهیم انتزاعی فاصله میگیرد و به کف زمین واقعیت اجتماعی فرود میکند؛ در آنجا مطالعات خود را کشف و بازرسی میکند تا دریابد مردم در جریان همکنشی چه میفهمند و این فهم متقابل میان مردم چطور گروههای اجتماعی، سازمانها یا تاریخ را میسازند. پس مهمترین روش ما در شیکاگوییها فرود-به-زمین است که ابعاد عملیتر آن در نظریه زمینهای توسط استراوس و گلیسر بحث شده است. البته بعدها استراوس از گلیسر جدا میشود، کتابی مستق مینویسد و همراه کربین کارهای بهتری انجام میدهند.
دکتر تنهایی در ادامه افزود: «قرار بود نزد بلومر بمانم و حقیقتا تمام مقدمات را آماده کرده بود. یک روز در دفترش نشسته بودیم که با نگاهی خیلی عجیب گفت اگر تو اینجا بمانی چه کسی پارادایم را در ایران معرفی کند؟ دریافتم که پروانه رفتنم صادر شد؛ به ایران برگشتم و مأموریتم این شد که پارادایم تفسیری را در ایران کار کنم. در بازگشت به ایران متوجه شدم کج اندیشی یا کم خوانی بسیاری وجود دارد. اما مهمترین بحث در ایران این بود که پارادایم شیکاگویی اساسا خردگرا و فردگرا و یا بیتوجه به مسائل اجتماعی، جهانِ کلان و ساختار قدرت و تحول تاریخی و ... بوده و با آنها کاری ندارد. چهل سال و اندی در دانشگاه نوشتم و کار کردم تا اینکه متوجه شدم بایستی به عنوان شاگرد بلومر که اینجا هستم، کاربست دبستان شیکاگویی را نیز در ایران نشان دهم. از همان آغاز ورودم به ایران به بلومر نامه نوشتم و ایشان طرح مرا پذیرفت که در این اثر عکسی از پاسخ نامه بلومر هست که گفته این کار را انجام دهم و گفت بسیار عالیست. کارم راجع به تاریخ ایران بود و مطالعات خود را از جامعه باستانی شروع کردم و خیلی خلاصه عرض می کنم به این نتیجه رسیدم که جامعه ایرانی جامعهای است که به شیوهی استبدادی اداره میشده و به بیان ویتفوگل بدترین نوع استبداد، در ایران بوده است». آنچه را که ویتفوگل بیان میدارد، دکتر تنهایی در رابطه با جامعهٔ ایران اصطلاحا "استبداد برونساختی" را تعریف کرده و در شرح "جامعه برونساختی" افزود: «جامعهای است که در آن طبقهی فرادست و طبقهی فرودست همدغدغه نیستند، همجنسی فکری ندارند، هم درد نیستند و یکدیگر را درک نمیکنند. فرادست مسیر خود و فرودست نیز مسیر خودش را میرود؛ همان درد همیشگی جامعهی ما. مثلا در دورهٔ آریان ها بحث بر سر نژاد بود چراکه انبوه مردم و اهالی ایران اصلا آریایی نبودند. با تسلط آریانها مردم بومی فرودست میشوند و این استثمار و تبعیض طبقاتی تا آخر دورهٔ ساسانیان دوام یافت. سپس کسانی به نام اسلام وارد و مسلط شدند، بعد تاتارها، مغولها و قومهای مختلف و اکنون که اختلافات ایدئولوژیک را شاهدیم. امروزه دغدغهٔ اکثریت مردم معیشت و مسائل اقتصادی و ... است اما حکمرانان در پی چیز دیگری هستند. او افزود:«پس تئوری من دقیقا پاسخی به مسائل مربوط به همین جامعه معاصر ایرانی میشود». او بیان ذاشت در بخش پنجم شامل شیکاگوی ایرانی مانند سایر بخشها بر پیام مهم مکتب شیکاگویی تأکید کردهاست که مطالعات ما تنها خُرد نیست. ما از خُردِ خُرد تا کلانِ کلان و تا جهانی را مطالعه میکنیم: « این حرف صریح مستند من به شماره صفحاتی از کتابهای بلومر و دیگر شیکاگوییهاست که در کتابهای مختلفم، به خصوص در دانشنامه بیان کردهام».
نکتهی دیگر مورد اشاره دکتر تنهایی مربوط به یکی از وجوه اصلی شیکاگویییها، یعنی نقد سیستم سرمایهداری بود. او بیان کرد: «از همان زمانی که بلومر در دانشگاه میسوری علیه نظام نژادگرایی سخنرانی کرد، ارعاب و تهدید به ترور شد، او را آزردند و میخواستند از دانشگاه اخراجش کنند که با مقاومت بلومر به شکل شرافتمندانه ای نهایتا خودش استعفا نوشت و به دانشگاه شیکاگو رفت. هربرت بلومر دائما در میدان کار، روابط کارکنان و روابط کار در صنعت آمریکا تحقیق می کرد تا مشکل کارگران را بفهمد و جهت حل و فصل آن اقدام کند. مهم ترین چیزی که بلومر کشف کرد این بود که اگر قرار باشد سیستم آمریکا دموکراتیزه باشد، باید حق اعتصاب را برای کارگران قطعی دانسته و به رسمیت بشناسد. هیچیک از جامعه شناسان آمریکایی که در سیستم دانشگاهی بوده و ادعای مطالعات عملگرا و چپ و غیره و ذلک داشتند، چنین بحثی را که بلومر تئوریزه کرده، نکردند. اما متأسفانه جامعهٔ دانشگاهی ما از شخصیت و آثار بلومر اطلاعی نداشت. این بود که من دانشجوهایم را دور خودم جمع کردم و بعضی از همکارانم افتخار دادند با من همراه شوند که این بخش را که ما مطالعات کلان و انتقادی داریم کار کنند. آنسلم استراوس یکی از بزرگترین مننتقدان پوزیتیویسم و جدیترین منتقدان سیستم سرمایهداری است. او درمورد بیمارستان بیان میکند: «پزشک آمریکایی متوجه نمیشود که وقتی کسی در منطقه فقر نشسته و به بیمارستان مراجعه میکند، برایش نسخه نپیچد که این قرص را روزی سه بار همراه با وعدههای غذایی بخورد. اصلا شاید این آدم حتی در طول روز یک وعدهی غذایی هم نخورد. یعنی اساسا بیمارستان و پزشک به دغدغههای مردم توجهی ندارند». دکتر تنهایی همچنین در کتابی که چندی پیش در فرهنگسرای اندیشه از آن رونمایی شد و نشر نگارستان اندیشه آن را به چاپ رساند، به زبانی سادهتر و آسان فهم، مشکلات جامعه برونساختی را شرح داده است. او در این اثر به نام جامعه شناسی خیابان زندگی بیان کرده که وقتی هزینهها و درآمدها با هم سازگار نباشد، فقر به وجود میآید و این فقر با خود فساد میآورد. در جامعه برونساختی قدرتمندان کار خودشان را میکنند و توجه و اعتنایی به چنین مشکلات و دغدغهها نشان نمیدهند.
پدیدآورندهٔ دانشنامه سپس تصریح کرد که مطالعات مید تاریخی است. دو دورهٔ مدیریت شخصی و مدیریت تاریخی را در سرتاسر تاریخ در امپراتوری روم و در یونان باستان مطالعه میکند. باعث شگفتی و تعجب است که برخی هنوز جامعهشناسی مید را خُرد می دانند. اگر اینطور است، پس این دورههای تاریخی که او دربارهاش صحبت میکند، چیست؟ او و همکاران دانشنامه تلاش کردهاند این نکته را نیز در کتاب بیاورند. دوم اینکه بلومر دو دورهٔ تاریخی پیشاصنعتی و صنعتی را از هم جدا میکند. بحث مهم، ابداکشن پرگمتیستی است یعنی دقت کنیم که مردم در منطقههای مختلف جغرافیایی، تاریخی دارند، در واحدهای کنشگری acting units کار میکنند و این همکنشی مشکلات سازمانی و تاریخی دارد و عقبهٔ هر سازمانی به گذشتهٔ تاریخی آن میرسد. هیچ سازمانی بدون تاریخ وجود ندارد و بزرگترین بحثهای جامعهشناسی درمانی از دل همین قضیه درآمده است. او سخنرانی 1401 خود در پنل جامعهشناسی درمانی انجمن جامعهشناسی را یادآور شد که یک مدل "هندسه دیالکتیکی" را برای برونرفت از مشکلات درمانی بر اساس فهم خود از پرگمتیسم شیکاگویی ارائه داده بود.
دکتر تنهایی گلهمندی خود را از اینکه مکتب شیکاگویی در ایران علیرغم تلاشهای اساتیدی مانند جناب دکتر نیکگهر و سایر همکاران هنوز به طور گسترده فهمیده نشده، بیان کرد: «مهمترین چیزی که از شیکاگوییها، به خصوص از بلومر فهمیده نشده، آنست که برخی بدون خواندن منابع اصلی، برمبنای پیشاگرایش و بدون استناد به حتی یک سطر از کتاب یا مرجعی، می گویند این جامعهشناسی خُرد است یا روانشناسی است. استرایکر تاریخنویس همکنشگرایی نمادی (یا کنش متقابلگرایی نمادی) تصریح کرده که همکنشگرایی نمادیها می توانند از خرد خرد تا کلان کلان را مطالعه کنند، مثل هربرت بلومر. برخی هم میتوانند در حوزه روانشناسی اجتماعی کار کنند مثل خود استرایکر و این مسئله به راحتی جا افتاده است». او تعجب خود را از ریتزر بیان کرد که علی رغم دسترسی به منابع زبان اصلی و نخستی، در مورد بلومر اشتباه می نویسد. دکتر تنهایی ثابت کرده ریتزر کتاب بلومر را بهدقت نخوانده ولی آن را نقد کرده است. ریتزر می گوید که خُردگراها بر واحد کنش فردی و کلان گراها بر سازمانهای بزرگساخت تکیه میکنند و در کتاب تحلیل نظریههای خود، مدل ساخته است. اما متأسفانه دقت نکرده که در سال 1969 که کتاب بلومر چاپ شد و قبلتر هم که بلومر در دهه 40 میلادی به برزیل رفت و در جامعهشناسی صنعتی، صاحب نظر و اثر شد، گفت که واحد کنش، سازمانهای بزرگساخت، نمایی از کارهایی است که جامعه شناسان به آنها علاقهمند هستند. تحلیلهای دکتر تنهایی در بخش چهارم به سازمانهای بزرگساخت large-scale organization اختصاص یافتهاست. او گفت: «آقای ریتزر با عظمتی که در ایران پیدا کرده و دانشگاهها را قبضه کرده، نمیداند حتی پیش از آنکه دست به قلم برده و کتاب نظریههای جامعهشناسی را بنویسد، هربرت بلومر خود مؤسس بحث بزرگساخت بوده است و این برای جامعهٔ علمی ایران مایهٔ تأسف است. ح.ا. تنهایی چهل و چند سال کار کرد و مانند استادش از دانشگاهی به دانشگاهی دیگر در رفت و آمد بود.
ایشان اما از دغدغهمندی همیشگی خود ابراز خوشحالی نیز کرد. خود را چندان موفق ندانست چرا که می خواست جمع حداقل چهل تا پنجاه نفره از کسانی که با او کار کرده بودند را داشته باشد که همواره با هم کار کنند و تولید کنند، اما میسر نشد و پراکنده شدند. ایشان همچنین اشاره کرد که روح جمعی بهدلیل همان جامعهٔ برونساختی در مملکت ما ضعیف است. این استاد جامعهشناسی ابراز خرسندی کرد از اینکه دست کم دو کار گروهی را به انجام رسانده است. یک بار در سال 1399- 1400 با کتاب صد سال پس از مید و این بار در 1404 با دانشنامهٔ مکتب شیکاگو همراه با 22 نفر از همکاران دانشگاهی و دانشپژوهان و دانشجویان خود که اغلب خودشان پژوهشگر، مدرس یا نویسنده هستند.
استاد ح.ا. تنهایی در پایان از دکتر موسوی چلک نیز یاد کرد که به خاطر همزمانی جلسه دانشنامه با نشست برون مرزی انجمن مددکاران اجتماعی، امکان حضور نیافت اما آقایان دکتر یزدانی و دکتر مغنیباشی از اعضای هیأت مدیرهی انجمن مددکاران اجتماعی ایران را به نمایندگی از طرف انجمن و خود به این نشست معرفی نمود.
جلسه با پرسش و پاسخ حضار، امضای گردآورنده کتاب پای اثر، پذیرائی و عکسهای یادگاری پایان یافت.