گونهشناسی مطالبهگری (بخش یکم)؛ مطالبهگری جنسیتی و مطالبهگری کارگری/ صنفی بر اساس طرح نظری ح.ا. تنهایی در پارادایم تفسیری پرگمتیستی
گزارش: الناز شیری
نشست مشترک سه گروه جامعهشناسی تفسیری، جامعهشناسی نظری و جامعهشناسی درمانی در پنجم شهریورماه ۱۴۰۱ در فضای کلابهاوس با عنوان گونهشناسی مطالبهگری برگزار شد. در این نشست، گونههای مختلف مطالبهگری بر اساس طرح نظری ح.ا. تنهایی دربارهی مطالبهگری در پارادایم تفسیری پرگمتیستی تحلیل شد. در این بخش تحلیل مطالبهگری جنسیتی و مطالبهگری کارگری آمده است.
نسبت ایدئولوژی و فشارآوری امر سیاسی بر مطالبات جنسیتیِ زنان
مدنی در بحث مطالبهگری جنسیتی ابتدا به مفهوم جنسیت پرداخت و گفت: «وقتی از مفهوم جنسیت سخن به میان میآید، منظور فقط زنان نیستند. بلکه طبق تعریف علمی و جامعهشناختی علاوه بر زنان، مردان و سایر طیفهای جمعیتی نیز مدنظر قرار میگیرند. اما در این سخنرانی تأکید بر مطالبات زنان در جامعه است. من در اولین تجربهی ورود زنان به استادیوم در بازیهای باشگاهی متوجه شدم که ورود زنان به ورزشگاه فقط مطالبهی زنان نیست، بلکه ذیل مطالبات مردان هم جای میگیرد. خانوادههای بسیاری به ورزشگاه مراجعه کرده بودند که بین اعضای خانواده جدایی افتاده بود تا تفکیک جنسیتی رعایت شود. فارغ از نظم اجتماعیای که باید در ورزشگاه حاکم میشد و حساسیتهایی که وجود داشت، تدابیری مثل در نظر نگرفتن جایگاهی برای خانوادهها، محدودیتهایی ایجاد کرده بود. این در کنار هم قرار گرفتن اعضای خانواده هیچ تضادی با باورهای دینی و قانونی جامعهی ما ندارد. این همان بحثی است که موجب مطرح شدن ایدئولوژی میشود. ایدئولوژی از دین، سیاست و ارزشهای اجتماعی جداست. ایدئولوژی در عین حال که مفهوم خاص خود را دارد، سایهی سنگینی بر دین، ورزش، فرهنگ، امر سیاسی و امر اجتماعی انداخته است. این موضوع خاص جامعهی امروز ما نیست. در زمانها مختلف و جوامع گوناگون این پدیده رخ داده است.
با توجه به رخدادهای اجتماعی، این که عزم و ارادهی داخلی را در ورود زنان به ورزشگاه تعیینکننده بدانیم، خودفریبی است. طی چند ماه اخیر مسائل پیچیدهای که حتی رنگ و بوی سیاسی داشت بر این مسئله فشارآوری داشت. این اتفاق توسط گروههای ذینفعی رخ داد که منافع گروه خود و نظام باورهای ایدئولوژیک خود را در تخالف با کنشگری زنان میدیدند. وقتی از کنشگری زنان در عرصهی ورزش بحث میکنیم، باید توجه داشته باشیم علیرغم اینکه توانمندی در حوزهی مربیگری و مدیریتی وجود دارد، اما حضور زنان نادیده گرفته شده و اجازهی کنار زدن سقف شیشهای به زنان داده نمیشود. در فرایند صدور اجازهی ورود زنان به ورزشگاه هم کشمکشهایی وجود داشت که به بیان بلومر تضاد مثبت بود تا به نتیجه رسید. از طرف دیگر، تضاد مثبت بین گروههای مختلفِ ذینفع زنان در پیوستاری از کنش قدرت وجود دارد. به حاشیه راندن مطالبهگری زنان، سکوت و نادیده گرفتن حق آنان، نوعی خشونت علیه زنان است که نشاندهندهی تبعیض جنسیتی است و نادیده گرفتن شایستگیهای زنان نیز ناشی از همین مسئله است».
تضاد ذاتی کارگر و کارفرما و تقابل اهرمهای فشار این دو گروه؛ اهرم سرمایه در برابر اهرم حق اعتصاب
خلیلی به تحلیل مطالبات کارگری از دیدگاه پارادایم تفسیری پرگمتیستی پرداخت و گفت: «ما در پارادایم تفسیری پرگمتیستی میبایست همکنشیها را در نظر داشته باشیم و مفاهیم حساس مثل نقشگیری، احتساب عملگرایانه، فرایندی بودن، دیالکتیکی بودن، انتخابگر بودن انسان و مفاهیم مهم دیگر در در مفهومی کلیتر که تفسیر است، ببنیم و تحلیل کنیم. با این مقدمه وارد بحث مطالبهگری کارگری میشوم. ما در مطابهگری با دو قشر کارگر و کارفرما مواجه میشویم. این دو قشر با هم در یک رابطهی دیالکتیکی، همکنشی دارند و همهی بحث پارادایم تفسیری پرگمتیستی در رابطه با این دو قشر قابل تحلیل است. این دیالکتیک در دیدگاه تفسیرگرایی برخلاف دیدگاه متعارف در میان جامعهشناسان، سیاسیون و تودهی مردم، دیالکتیک قطبی از نوع هگلی نیست که مبتنی بر تناقض باشد و الزام برتری یک گروه بر گروه دیگر وجود داشته باشد. ما در این پارادایم، رابطهی گروهها و اقشار اجتماعی را در یک دیالکتیک چنداسلوبی میبینیم و فهم کارگر و کارفرما را مِلاک قرار میدهیم. بلومر بر این نکته تأکید دارد که در جامعهی صنعتی، این رابطه به گونهای نیست که حتماً به تناقض یا از بین رفتن یکی از عناصر دیالکتیک منجر شود. از بین رفتن یک عنصر، از بین رفتن عنصرِ دیگر در دیالکتیک را به دنبال خواهد داشت. بلومر اشاره میکند که علایق این دو گروه مخالف هم است و این تضاد، تضادی ذاتی است که به جنگ مداوم منجر شده است. این جنگ از زمانی بروز پیدا کرد که کارگر به شکل طبقه در آمد و از شاخصهای جامعهی صنعتی و سرمایهداری شد.
پارادایم تفسیری، نگاهی عملگرایانه به واقعیت دارد، به این معنا که احتساب همهی راههای موجود را در نظر دارد یا به قول ویلیام جیمز، به حساب آوردن متواضعترین و شخصیترین تجارب که نتایج عملی داشته باشد. یعنی ما همهی مؤلفههای عملی در این رابطه را در نگاه پرگمتیستی باید لحاظ کنیم. به همین دلیل نظرات بلومر و اساتید این پارادایم به مطالبی میپردازد که گاهی متهم به غیرانتقادی بودن و تلاش برای حفظ نظم موجود میشوند. این در حالی است که این ویژگیها برخاسته از نگاه تفسیری پرگمتیستی است که همهی مؤلفهها و راهها موجود را در نظر میگیرد. در این رابطه ابتدا به کارفرما میپردازم. در این رابطهی دیالکتیکی برای کارفرما دو مسئولیت ذاتی تعریف شده است: یکی هدایت نیروی کار و دیگری سودآوری و شیوههای بهرهورانه برای شرکت. در تحلیل، مسئولیت دوم به دلیل ارتباط مستقیم با مطالبهگری اهمیت دارد. در واقع هیچ توجیهی برای ادامهی کار یک سازمان اقتصادی با وجود ضرر و زیان وجود ندارد. این یک نگاه کاملاً پرگمتیستی است و بحث دربارهی کارفرما بهمثابه بحث دربارهی سرمایه است که اگر نباشد، شغلی وجود ندارد و طبقهی کارگر شکل نمیگیرد. سوی دیگر این رابطه دیالکتیکی کارگر است. از آنجا که طبقهی کارگر تنها چیزی که برای فروش دارد، کار است، در توجیه اقتصادی سودآوری سازمان اقتصادی نقش مهمی دارد. گوهر کار و شغل، کارگر است و بلومر ۴ نقش گوهری برای کارگر در نظر میگیرد: یک، دستمزد که چارچوبی برای معاش اوست. دو، امنیت شغلی که تضمین شغل و دستمزد اوست. سه، تناسب شرایط کار با دستمزد و چهار، احترام به کارگر و کارکن با در نظر گرفتن حرمت و عزت نفس آنان.
اینجا سؤالی مطرح میشود که بیربط به مطالبهگری صنفی نیست. اینکه تأثیر نارضایتی سیاسی در مطالبهگری کارگری چیست؟ من پیش از انجام پژوهش برای پاسخ به این پرسش در آراء نظریهپردازان دیده بودم که معتقد بودند نارضایتی سیاسی در مطالبهگری کارگران قابل مشاهده است و بخشی از پیام مطالبهگری کارگری، انعکاس نارضایتی سیاسی است. آنان معتقد بودند ممکن است مطالبهگری کارگری دارای خواستههای سیاسی باشد و مثالهایی هم از کشورهای پیشرفتهی صنعتی آورده بودند. اما استاد تنهایی در بحث مطالبهگری در ایران [در سالهای پیش از ۱۳۹۸]، نظر دیگری داشتند و بر اساس مشاهدات خود در هپکو و آذرآب اراک و سایر اعتراضات کارگری [بخصوص قبل از سال ۱۳۹۵] بر این باور بودند که اعتراضات کارگری بوی سیاسی ندارد. من در پژوهش خودم این نکته را دنبال کردم و به این نتیجه رسیدم که در شرایط حال حاضر ایران، مطالبات کارگران عموماً اقتصادی است و ارتباطی بین اعتراضات کارگری و نارضایتی سیاسی دیده نمیشود. اعتراضات کارگری ناشی از نقصانی است که در معیشت کارگران به وجود آمده است و این نظر کارگران شرکتکننده در این پژوهش بوده است.
نمیتوان تصور کرد کارفرما بدون در نظر گرفتن منافع خودش به منافع کارگر توجه کند و همینطور، کارگر بدون برآورده شدن نیازهایش تحت هدایت کارفرما قرار نمیگیرد. این تضاد، ذاتی رابطهی کارگر و کارفرما است، اما نیاز به فهم مشترک بین این دو نقش وجود دارد. حل این تضاد و تخالف با فهم مشترک امکانپذیر است که با ابزار سرمایه در میان کارفرمایان و ابزار حق اعتصاب در میان کارگران به نتیجه میرسد. به دلیل اینکه فروش نیروی کار به مثابه سرمایه در اختیار کارگر است، ابزار حق اعتصاب برای او مهم میشود تا مورد سوءاستفاده قرار نگیرد و البته حق اعتصاب از خودِ اعتصاب مهمتر است و کارگر میتواند در چانهزنی از آن بعنوان اهرم فشاری در برابر کارفرما استفاده کند تا حقوقی برای او در نظر گرفته شود. اگر ابزار مطالبهگری از کارگر و کارفرما سلب شود، قطعاً تضادها به تناقض تبدیل خواهند شد و احتمال شورش و حتی انقلاب، که در صنعتی شدن اولیه رخ داد، وجود خواهد داشت. اما در تفسیرگرایی پرگمتیستی ما بر به وجود آمدن فهم مشترک تأکید داریم تا بر اساس روند موجود، راهکارهایی پیدا کنیم. مطالعه و توازنی در چانهزنی نیاز است که بسیاری از اندیشمندان بر پیشگیری از به وجود آمدن بینشمی تأکید دارند. اما بلومر معتقد است بینظمیای که پیش میآید به دلیل نبود راههای مشترک است و اعتصاب را موجب بینظمی نمیداند. اعتصاب در درون محیط کار تأثیرگذار است و بعد از اعتصاب، معمولاً کارگران به میل خود یا به اجبار، جبران خسارت میکنند».
گزارش: الناز شیری
نشست مشترک سه گروه جامعهشناسی تفسیری، جامعهشناسی نظری و جامعهشناسی درمانی در پنجم شهریورماه ۱۴۰۱ در فضای کلابهاوس با عنوان گونهشناسی مطالبهگری برگزار شد. در این نشست، گونههای مختلف مطالبهگری بر اساس طرح نظری ح.ا. تنهایی دربارهی مطالبهگری در پارادایم تفسیری پرگمتیستی تحلیل شد. در این بخش تحلیل مطالبهگری جنسیتی و مطالبهگری کارگری آمده است.
نسبت ایدئولوژی و فشارآوری امر سیاسی بر مطالبات جنسیتیِ زنان
مدنی در بحث مطالبهگری جنسیتی ابتدا به مفهوم جنسیت پرداخت و گفت: «وقتی از مفهوم جنسیت سخن به میان میآید، منظور فقط زنان نیستند. بلکه طبق تعریف علمی و جامعهشناختی علاوه بر زنان، مردان و سایر طیفهای جمعیتی نیز مدنظر قرار میگیرند. اما در این سخنرانی تأکید بر مطالبات زنان در جامعه است. من در اولین تجربهی ورود زنان به استادیوم در بازیهای باشگاهی متوجه شدم که ورود زنان به ورزشگاه فقط مطالبهی زنان نیست، بلکه ذیل مطالبات مردان هم جای میگیرد. خانوادههای بسیاری به ورزشگاه مراجعه کرده بودند که بین اعضای خانواده جدایی افتاده بود تا تفکیک جنسیتی رعایت شود. فارغ از نظم اجتماعیای که باید در ورزشگاه حاکم میشد و حساسیتهایی که وجود داشت، تدابیری مثل در نظر نگرفتن جایگاهی برای خانوادهها، محدودیتهایی ایجاد کرده بود. این در کنار هم قرار گرفتن اعضای خانواده هیچ تضادی با باورهای دینی و قانونی جامعهی ما ندارد. این همان بحثی است که موجب مطرح شدن ایدئولوژی میشود. ایدئولوژی از دین، سیاست و ارزشهای اجتماعی جداست. ایدئولوژی در عین حال که مفهوم خاص خود را دارد، سایهی سنگینی بر دین، ورزش، فرهنگ، امر سیاسی و امر اجتماعی انداخته است. این موضوع خاص جامعهی امروز ما نیست. در زمانها مختلف و جوامع گوناگون این پدیده رخ داده است.
با توجه به رخدادهای اجتماعی، این که عزم و ارادهی داخلی را در ورود زنان به ورزشگاه تعیینکننده بدانیم، خودفریبی است. طی چند ماه اخیر مسائل پیچیدهای که حتی رنگ و بوی سیاسی داشت بر این مسئله فشارآوری داشت. این اتفاق توسط گروههای ذینفعی رخ داد که منافع گروه خود و نظام باورهای ایدئولوژیک خود را در تخالف با کنشگری زنان میدیدند. وقتی از کنشگری زنان در عرصهی ورزش بحث میکنیم، باید توجه داشته باشیم علیرغم اینکه توانمندی در حوزهی مربیگری و مدیریتی وجود دارد، اما حضور زنان نادیده گرفته شده و اجازهی کنار زدن سقف شیشهای به زنان داده نمیشود. در فرایند صدور اجازهی ورود زنان به ورزشگاه هم کشمکشهایی وجود داشت که به بیان بلومر تضاد مثبت بود تا به نتیجه رسید. از طرف دیگر، تضاد مثبت بین گروههای مختلفِ ذینفع زنان در پیوستاری از کنش قدرت وجود دارد. به حاشیه راندن مطالبهگری زنان، سکوت و نادیده گرفتن حق آنان، نوعی خشونت علیه زنان است که نشاندهندهی تبعیض جنسیتی است و نادیده گرفتن شایستگیهای زنان نیز ناشی از همین مسئله است».
تضاد ذاتی کارگر و کارفرما و تقابل اهرمهای فشار این دو گروه؛ اهرم سرمایه در برابر اهرم حق اعتصاب
خلیلی به تحلیل مطالبات کارگری از دیدگاه پارادایم تفسیری پرگمتیستی پرداخت و گفت: «ما در پارادایم تفسیری پرگمتیستی میبایست همکنشیها را در نظر داشته باشیم و مفاهیم حساس مثل نقشگیری، احتساب عملگرایانه، فرایندی بودن، دیالکتیکی بودن، انتخابگر بودن انسان و مفاهیم مهم دیگر در در مفهومی کلیتر که تفسیر است، ببنیم و تحلیل کنیم. با این مقدمه وارد بحث مطالبهگری کارگری میشوم. ما در مطابهگری با دو قشر کارگر و کارفرما مواجه میشویم. این دو قشر با هم در یک رابطهی دیالکتیکی، همکنشی دارند و همهی بحث پارادایم تفسیری پرگمتیستی در رابطه با این دو قشر قابل تحلیل است. این دیالکتیک در دیدگاه تفسیرگرایی برخلاف دیدگاه متعارف در میان جامعهشناسان، سیاسیون و تودهی مردم، دیالکتیک قطبی از نوع هگلی نیست که مبتنی بر تناقض باشد و الزام برتری یک گروه بر گروه دیگر وجود داشته باشد. ما در این پارادایم، رابطهی گروهها و اقشار اجتماعی را در یک دیالکتیک چنداسلوبی میبینیم و فهم کارگر و کارفرما را مِلاک قرار میدهیم. بلومر بر این نکته تأکید دارد که در جامعهی صنعتی، این رابطه به گونهای نیست که حتماً به تناقض یا از بین رفتن یکی از عناصر دیالکتیک منجر شود. از بین رفتن یک عنصر، از بین رفتن عنصرِ دیگر در دیالکتیک را به دنبال خواهد داشت. بلومر اشاره میکند که علایق این دو گروه مخالف هم است و این تضاد، تضادی ذاتی است که به جنگ مداوم منجر شده است. این جنگ از زمانی بروز پیدا کرد که کارگر به شکل طبقه در آمد و از شاخصهای جامعهی صنعتی و سرمایهداری شد.
پارادایم تفسیری، نگاهی عملگرایانه به واقعیت دارد، به این معنا که احتساب همهی راههای موجود را در نظر دارد یا به قول ویلیام جیمز، به حساب آوردن متواضعترین و شخصیترین تجارب که نتایج عملی داشته باشد. یعنی ما همهی مؤلفههای عملی در این رابطه را در نگاه پرگمتیستی باید لحاظ کنیم. به همین دلیل نظرات بلومر و اساتید این پارادایم به مطالبی میپردازد که گاهی متهم به غیرانتقادی بودن و تلاش برای حفظ نظم موجود میشوند. این در حالی است که این ویژگیها برخاسته از نگاه تفسیری پرگمتیستی است که همهی مؤلفهها و راهها موجود را در نظر میگیرد. در این رابطه ابتدا به کارفرما میپردازم. در این رابطهی دیالکتیکی برای کارفرما دو مسئولیت ذاتی تعریف شده است: یکی هدایت نیروی کار و دیگری سودآوری و شیوههای بهرهورانه برای شرکت. در تحلیل، مسئولیت دوم به دلیل ارتباط مستقیم با مطالبهگری اهمیت دارد. در واقع هیچ توجیهی برای ادامهی کار یک سازمان اقتصادی با وجود ضرر و زیان وجود ندارد. این یک نگاه کاملاً پرگمتیستی است و بحث دربارهی کارفرما بهمثابه بحث دربارهی سرمایه است که اگر نباشد، شغلی وجود ندارد و طبقهی کارگر شکل نمیگیرد. سوی دیگر این رابطه دیالکتیکی کارگر است. از آنجا که طبقهی کارگر تنها چیزی که برای فروش دارد، کار است، در توجیه اقتصادی سودآوری سازمان اقتصادی نقش مهمی دارد. گوهر کار و شغل، کارگر است و بلومر ۴ نقش گوهری برای کارگر در نظر میگیرد: یک، دستمزد که چارچوبی برای معاش اوست. دو، امنیت شغلی که تضمین شغل و دستمزد اوست. سه، تناسب شرایط کار با دستمزد و چهار، احترام به کارگر و کارکن با در نظر گرفتن حرمت و عزت نفس آنان.
اینجا سؤالی مطرح میشود که بیربط به مطالبهگری صنفی نیست. اینکه تأثیر نارضایتی سیاسی در مطالبهگری کارگری چیست؟ من پیش از انجام پژوهش برای پاسخ به این پرسش در آراء نظریهپردازان دیده بودم که معتقد بودند نارضایتی سیاسی در مطالبهگری کارگران قابل مشاهده است و بخشی از پیام مطالبهگری کارگری، انعکاس نارضایتی سیاسی است. آنان معتقد بودند ممکن است مطالبهگری کارگری دارای خواستههای سیاسی باشد و مثالهایی هم از کشورهای پیشرفتهی صنعتی آورده بودند. اما استاد تنهایی در بحث مطالبهگری در ایران [در سالهای پیش از ۱۳۹۸]، نظر دیگری داشتند و بر اساس مشاهدات خود در هپکو و آذرآب اراک و سایر اعتراضات کارگری [بخصوص قبل از سال ۱۳۹۵] بر این باور بودند که اعتراضات کارگری بوی سیاسی ندارد. من در پژوهش خودم این نکته را دنبال کردم و به این نتیجه رسیدم که در شرایط حال حاضر ایران، مطالبات کارگران عموماً اقتصادی است و ارتباطی بین اعتراضات کارگری و نارضایتی سیاسی دیده نمیشود. اعتراضات کارگری ناشی از نقصانی است که در معیشت کارگران به وجود آمده است و این نظر کارگران شرکتکننده در این پژوهش بوده است.
نمیتوان تصور کرد کارفرما بدون در نظر گرفتن منافع خودش به منافع کارگر توجه کند و همینطور، کارگر بدون برآورده شدن نیازهایش تحت هدایت کارفرما قرار نمیگیرد. این تضاد، ذاتی رابطهی کارگر و کارفرما است، اما نیاز به فهم مشترک بین این دو نقش وجود دارد. حل این تضاد و تخالف با فهم مشترک امکانپذیر است که با ابزار سرمایه در میان کارفرمایان و ابزار حق اعتصاب در میان کارگران به نتیجه میرسد. به دلیل اینکه فروش نیروی کار به مثابه سرمایه در اختیار کارگر است، ابزار حق اعتصاب برای او مهم میشود تا مورد سوءاستفاده قرار نگیرد و البته حق اعتصاب از خودِ اعتصاب مهمتر است و کارگر میتواند در چانهزنی از آن بعنوان اهرم فشاری در برابر کارفرما استفاده کند تا حقوقی برای او در نظر گرفته شود. اگر ابزار مطالبهگری از کارگر و کارفرما سلب شود، قطعاً تضادها به تناقض تبدیل خواهند شد و احتمال شورش و حتی انقلاب، که در صنعتی شدن اولیه رخ داد، وجود خواهد داشت. اما در تفسیرگرایی پرگمتیستی ما بر به وجود آمدن فهم مشترک تأکید داریم تا بر اساس روند موجود، راهکارهایی پیدا کنیم. مطالعه و توازنی در چانهزنی نیاز است که بسیاری از اندیشمندان بر پیشگیری از به وجود آمدن بینشمی تأکید دارند. اما بلومر معتقد است بینظمیای که پیش میآید به دلیل نبود راههای مشترک است و اعتصاب را موجب بینظمی نمیداند. اعتصاب در درون محیط کار تأثیرگذار است و بعد از اعتصاب، معمولاً کارگران به میل خود یا به اجبار، جبران خسارت میکنند».
لینک فایل صوتی و تصویری در آپارات:
http://www.aparat.com/v/dab18cv