متن سخنرانی دکتر ح.ا. تنهایی در نکوداشت دکتر عبدالعلی لهسایی زاده
درود بر شما
خیلی متشکرهستم از خانه اندیشمندان علوم انسانی، گروه محترم علوم اجتماعی با همکاری انجمن جامعه شناسی که همیشه در صدد بوده اند اعضای محترم هیأت علمی گروه علوم اجتماعی از یاد نروند.
افتخار آشنای با آقای دکتر لهسایی زاده را از سال 1363 دارم، در آخرین ترمی که من در دانشگاه شیراز بودم و می رفتم، ایشان تشریف آوردند. یک ترم در خدمتشان بودیم. اولین و آخرین باری که با هم ناهار خوردیم، سال ۱۳۸۴ بود احتمالا در انجمن جامعشناسی بود.
من در حوزه تخصصی ایشان تخصصی ندارم اما وقتی که قرار شد برای ایشان نکوداشت برگزار شود، با کمال میل و اشتیاق پذیرفتم به این خاطر که خود ایشان را خیلی دوست دارم و می دانم که او گنجی بود که در شیراز باز هم خوب شناخته نشد یعنی اگر دکتر لهسایی شیراز نمی بود، قطعا دوره ارشد دانشگاه شیراز در دانشکده علوم اجتماعی تعطیل می شد و نمی توانست حتی در دروس معمول کارشناسی هم کاری از پیش ببرد. این را گفتم به خاطر ارادتی که به او و به کارهای او هست گرچه خود ایشان را کم دیده ام ولی کار او را از دور رصد می کردم. من تخصصم در کار ایشان نیست یعنی جامعه شناسی کشاورزی، یا روستایی یا شهری و غیر ذلک. اما بحث خود را طی ده دقیقه خلاصه می کنم که معمولا هم نمی شود خلاصه کرد. خیلی مختصر از احوالات شخصی که مدتی کوتاه با ایشان داشتم می گویم، کمی راجع به کتاب ایشان سرگذشت یک جامعه شناس، تکه هایی از آنجا همراه با این قسمت می گویم، کمی هم به کتاب دیگر می پردازم که جامعه شناسی آبادان هست. در اغلب موارد او را تأیید کرده ام و قبول داشته ام گرچه زاویه پارادایمی هم با هم داریم. اقای دکتر لهسایی از پیروان جناح اچ ترنر و استاد او پارسنز است، درست پارادایمی که ما روبرویش هستیم. من شاگرد بلومر هستم و درست روبروی آنها قرار داریم. اختلاف سلیقه وجود دارد و جزئی از ذات علم است که هر کسی پارادایم خودش را پیش می برد. در عین حال در ذات علم هست که با وجود اختلافات پارادایمی، همه به هم ارادت داریم و همدیگر را درک می کنیم. دکتر لهسایی زاده درکتاب سرگذشت یک جامعه شناس نکته درستی را می گوید؛ او می گوید موقعی که آمدم به شیراز، کمیته ای از هیأت علوم اجتماعی که مصاحبه ای را از افراد تازه وارد می گرفت جلسهای را تشکیل دادند. او خیلی خوب نوشته یعنی ضمن اینکه چیزی نگفته، خیلی چیزها را گفته است. او می گوید آنها با من جلسه داشتند و آن زمان یک جامعه شناس بود که او را به جلسه دعوت نکرده بودند؛ او دکتر تنهایی بود. یک جمعیت شناس بود که او را هم دعوت نکرده بودند، او دکتر آقاجانیان بود؛ و یک انسان شناس هم بود که او را هم دعوت نکرده بودند و آن دکتر امان اللهی بود. اینها همکاران ما در شیراز بودند یا من همکار آنها بودند فرقی نمی کند. دکتر لهسایی می نویسد که فقط دو نفر در سطح مربی آمده بودند و آنها با من صحبت کردند. آن زمان دورانی بود که از یک سال قبل، من و آقای دکتر آقاجانیان با کمی کمک از آقای دکتر امان اللهی توانستیم دوره ارشد دانشگاه شیراز را راه اندازی کنیم و خودمان هم امتحان ورودی آن را برگزار کردیم. بعد از آن زمان دکتر آقاجانانیان به آمریکا رفت. دکتر امان اللهی هم که انسان شناس بود. حالا اگر دکتر لهسایی زاده نمی بود، چه اتفاقی می افتاد؟ قطعا دوره ارشد می خوابید. این جوری است که یک شخصیت یک دفعه می شود نبض تاریخ یک شهر و اگر از دو سه تا تقدیرنامه بگذریم، نمی دانم دانشگاه برای او چه کرده است؟ البته ما توقعی هم از دانشگاه نداریم و نمی گوییم دانشگاه چه کار باید بکند اما باید درمحفل خودمان بدانیم که اگر دکتر لهسایی نبود، دانشگاه شیراز، حداقل رشته جامعه شناسی آن بعد از دوره بحرانی سال 1362 تا 1364 می خوابید.
خب، خیلی معطل نمی کنم چون آقای دکتر زعیم اشاره به محدودیت زمانی دارند. دکتر لهسایی زاده متولد 1330 و هم سن و سال من است. کار مؤثری که کرده نگارش یک نوع اتوبیوگرافی یا خود سرگذشت نگاری به شیوه ای است که بسیاری از جامعه شناسان هم می نویسند. اولین کسی که در یاد دارم اتوبیوگرافی نوشته، هربرت اسپنسر بوده است. دکتر لهسایی زاده بسیار خوب و با شیوه های علمی انسان شناسی، تبار شناسی نسلی می کند و خیلی هم صادقانه، خیلی صادقانه، اینجا نیز همه چیز را صادقانه می گوید که یک خانواده نسبتا مرفه شرکت ملی نفت و امکانی را فراهم می کند که بتواند تحصیلاتش را در رفاه بگذراند. اگر کارهایی کرده است را بخواهم نام ببرم، دست کم خواندن از روی فهرست کارهایی که انجام داده از روی این کتاب حدود سه تا ده دقیقه طول می کشد. او خیلی کارها کرده است: مجلاتی که درست کرده، انجمن های علمی که چه در ایران و چه خارج از ایران تأسیس کرده است. اگر از دکتر پیران بگذریم که از دوستان خود او هم هست، ما کمتر جامعه شناسی داریم که اینقدر فعالیت آموزشی و پژوهشی هم در ایران و هم در خارج از ایران داشته باشد و پیوسته در رفت و برگشت باشد. واقعا لهسایی باعث مباهات جامعه شناسی است و بدون اغراق باید کارهای او را خواند. نه اینکه بگویم او هیچ ایرادی ندارد، همه ما اشکال و ایراد داریم اما هر چیزی به جای خود درست است. معمولا هم در نکوداشت ما اصلا انتقاد نمی کنیم. پس چه می گوییم؟ ما برجستگی های یک نفر را مشخص می کنیم که دیگران ندیده اند . این، هنر نکوداشت است!
او چند اسم را می آورد. می نویسد شاگرد دکتر ادیبی در قشربندی بوده؛ استاد محبوبش دکتر محمد رضا مظهری است؛ جامعه شناسی روستایی را با دکتر قنادان با هم کار کرده اند؛ جامعه شناسی معرفت را با دکتر منوچهر آشتیانی خوانده است. خب خاطرات قشنگ و خوبیست. معلوم است که دوره لیسانسش را استخوان دار کار کرده است. آثار او کتابهایی خواندنی است و باید بخوانیم تا بدانیم چقدر کار کرده است. من باید کتاب را باز کنم و از روی آن بخوانم.
جامعه شناسی آبادان را سال هزار و سیصد و هشتاد و سه نشر کیان مهر درمی آورد. جامعهشناسی آبادان یک مونوگرافی است. البته دکتر دوست دارد آن را مونوگرافی شهری بنامد و نمی دانم چرا چنین تأکیدی می کند ولی به هر حال یک مونوگرافی با فصلهایی زیاد است که من فقط فصل یا بخش اولش را مرور می کنم به خاطر اینکه به حوزه کاری من نزدیکتر است و آنجا یک کمی زاویه پارادایمی هم داریم با ایشان که آنجا هم مطرح بکنم. او می خواهد سعی کند که این مونوگرافی را با شیوه روش پژوهش درست آن طور که روال پژوهشهای علمی است دنبال کند. مثلا مقدمه، طرح مسئله، اهمیت موضوع، اهداف پژوهش، تاریخچه یا پیششینه مطالعاتی، بعد به سراغ چارچوب نظری می رود، بعد روش تحقیق را می گوید. روش تحقیق را هم دو نوع می داند. آنطور که خودش ذکر می کند پژوهش تاریخی را از پژوهش موضعی جدا می کند. نمی دانم آیا موضعی را مترادف cross- cultural گذاشته یا چیز دیگری هست. ولی مفهومی که من از خواندن کتابش فهمیده ام آنست که ما معمولا پژوهش تاریخی را پویایی شناسی می گوییم و معمولا پژوهش موضعی را قلمروی نزدیک به ایستایی شناسی میدانیم.. عرض شود که تکنیکها را می گوید که سندی، میدانی و پیمایشی که حالا سندی همان اسنادی است، میدانی و پیمایشی را سعی کرده هر سه را در کار به کار ببرد و واقعا هم انجام داده من نگاه کردم. سعی کرده اسنادی را خیلی خوب کار کند. در شيوهی میدانی هم که بزرگ شده و بچه آبادان است. لهجه اش هم آبادانی است اگرچه شیراز بزرگ شده است. و خیلی خوب کار کرده پیمایش را هم کار کرده و نظرخواهی کرده است یعنی سعی کرده مالتی تکنیک باشد و از زاویه های مختلف به قضایا نگاه کند. کار خوبی است، اسناد شفاهی، غیر شفاهی یا فیزیکی دارد و رجوع می کند به ساختمانهای مختلف و نگاه می کند به آثاری که وجود دارد. او واقعا معتقد است که آبادان شهری است که خوب شناخته نشده و باید آبادان قبل از جنگ شناخته شود. اما متأسفانه بعد از انقلاب آبادان را به شیوه بدی شناخته اند و آن آبادانی که قبل از انقلاب بود چیز دیگری بود؛ آبادان بعد از انقلاب ویرانه ای است و چیز دیگری است. خب همه هم که مهاجرت کردند و آمدند به شهرهای مرکزی و چه وچه و آنجا هم مدریت شهری نبود، در هیچ شهری نبود، هنوز هم نیست. و مسلما تضادهای بی شمار و خاطرات خوشی نه آبادانیها از ساکنین اصلی شهر دارند یا بالعکس همینطور اغلب من خودم در اصفهان به خصوص منطقه شاهین شهر که خواهرم زمانی آنجا زندگی می کرد می دیدم که اغلب آبادانی ها و خوزستانی ها اغلب به آن منطقه می رفتند و عرض شود که معمولا آبادانی ها یک کمی البته دکتر لهسایی خیلی خونسرد است به خصوص در شیراز... اما آبادانی ها آدمهایی هستند که خونگرم هستند و زود گرم می شوند. به هر حال اینها نتیجه یک جریان تاریخی اسفناکی است که در بحث جنگ با بدترین وجهی مدیریت و اجرا شد؛ بگذریم. به هر حال تأکید او اینست که باید آبادان قبل از جنگ را بشناسید نا ببینید نقش آن در تاریخ ایران، در سرمایه های اجتماعی، سرمایه اقتصادی، سرمایه فرهنگی چقدر زیاد است. من هم وقتی که جوانتر بودم به خوزستان یعنی اهواز و خرمشهر و آبادان می رفتم. بیشتر اهواز می رفتم و ابادان و خرمشهر هم می رفتم. حقیقتا شهر صنعتی و شهر نفت است، مرکز ترانزیت به غرب و شرق است و خیلی چیزها از آنجا وارد تاریخ فرهنگی ایران شد.
خب تا اینجا من کاملا با او موافقم و خیلی هم خوبست و تأییدش می کنم گرچه لازم به تأیید من هم نیست. ما عادت داریم کار هم را تأیید یا نقد بکنیم. اما یک وجه اختلافی هم هست و چون به هر حال دوستان پارادایم تفسیری هم اینجا هستند، خوبست که زاویه بندی هایمان را هم بدانیم. این به عنوان نقد نیست، ابدا. می گویم که لهسایی پارسنزی است و تنهایی بلومری است. آقای آزاد هم می دانند که تنهایی بلومری است. اشکال کار ولی اینجا اینست که بلافاصله در فصل تحقیق دکترلهسایی به سراغ چارچوب نظری می رود. ما در سیستم فرود به زمین مستقیما به میدان مطالعه می رویم. نظریه ها را در نظر می گیریم اما اینکه بگوییم که کدام یک از تئوریها در اینجا اتفاق افتاده، این را یک نوع رویکرد قیاسی می دانیم و قیاس پیشامفروض است و ممکن است باعث شود که برخی از واقعیتها درمتغیرهای ما نیاید. این سلیقه پارادایم تفسیری است و اشکالی هم ندارد اما پارسنزی ها و به خصوص اچ ترنر که تعصبی هم روی پارسنز دارد اینگونه اند. یک زمانی هم اچ ترنر سعی می کرد بگوید پارسنز یک symbolic interactionist است. این از شگفتی های کار اچ ترنر است، وقتی که گفت در آمریکا بلوایی شد و من این را در نقدی که برای پارسنز در ضمیمه یا پیوست کتاب دستگاه نظری بلومر آورده ام، و آنجا ذکر کرده ام. جاناتان اچ ترنر اولین کسی است که این مسئله را عَلم می کند و می گوید... وقت تمام است؟ دکتر لهسایی از نظام 4 subsystem پارسنز استفاده می کند نظام اجتماعی بزرگ و social system، و sub-social/ cultural/ economical/ personality را به کار می برد. دقیقا معلوم است که مسیر تحلیل واقعیتها یا داده های واقعی او دقیقا در قالب و چارچوب نظریه پارسنز عمل می کند؛ تنها جایی که من با او زاویه دارم اینجاست. برایش آرزوی موفقیت می کنم، سالم باشد.
درود بر شما
خیلی متشکرهستم از خانه اندیشمندان علوم انسانی، گروه محترم علوم اجتماعی با همکاری انجمن جامعه شناسی که همیشه در صدد بوده اند اعضای محترم هیأت علمی گروه علوم اجتماعی از یاد نروند.
افتخار آشنای با آقای دکتر لهسایی زاده را از سال 1363 دارم، در آخرین ترمی که من در دانشگاه شیراز بودم و می رفتم، ایشان تشریف آوردند. یک ترم در خدمتشان بودیم. اولین و آخرین باری که با هم ناهار خوردیم، سال ۱۳۸۴ بود احتمالا در انجمن جامعشناسی بود.
من در حوزه تخصصی ایشان تخصصی ندارم اما وقتی که قرار شد برای ایشان نکوداشت برگزار شود، با کمال میل و اشتیاق پذیرفتم به این خاطر که خود ایشان را خیلی دوست دارم و می دانم که او گنجی بود که در شیراز باز هم خوب شناخته نشد یعنی اگر دکتر لهسایی شیراز نمی بود، قطعا دوره ارشد دانشگاه شیراز در دانشکده علوم اجتماعی تعطیل می شد و نمی توانست حتی در دروس معمول کارشناسی هم کاری از پیش ببرد. این را گفتم به خاطر ارادتی که به او و به کارهای او هست گرچه خود ایشان را کم دیده ام ولی کار او را از دور رصد می کردم. من تخصصم در کار ایشان نیست یعنی جامعه شناسی کشاورزی، یا روستایی یا شهری و غیر ذلک. اما بحث خود را طی ده دقیقه خلاصه می کنم که معمولا هم نمی شود خلاصه کرد. خیلی مختصر از احوالات شخصی که مدتی کوتاه با ایشان داشتم می گویم، کمی راجع به کتاب ایشان سرگذشت یک جامعه شناس، تکه هایی از آنجا همراه با این قسمت می گویم، کمی هم به کتاب دیگر می پردازم که جامعه شناسی آبادان هست. در اغلب موارد او را تأیید کرده ام و قبول داشته ام گرچه زاویه پارادایمی هم با هم داریم. اقای دکتر لهسایی از پیروان جناح اچ ترنر و استاد او پارسنز است، درست پارادایمی که ما روبرویش هستیم. من شاگرد بلومر هستم و درست روبروی آنها قرار داریم. اختلاف سلیقه وجود دارد و جزئی از ذات علم است که هر کسی پارادایم خودش را پیش می برد. در عین حال در ذات علم هست که با وجود اختلافات پارادایمی، همه به هم ارادت داریم و همدیگر را درک می کنیم. دکتر لهسایی زاده درکتاب سرگذشت یک جامعه شناس نکته درستی را می گوید؛ او می گوید موقعی که آمدم به شیراز، کمیته ای از هیأت علوم اجتماعی که مصاحبه ای را از افراد تازه وارد می گرفت جلسهای را تشکیل دادند. او خیلی خوب نوشته یعنی ضمن اینکه چیزی نگفته، خیلی چیزها را گفته است. او می گوید آنها با من جلسه داشتند و آن زمان یک جامعه شناس بود که او را به جلسه دعوت نکرده بودند؛ او دکتر تنهایی بود. یک جمعیت شناس بود که او را هم دعوت نکرده بودند، او دکتر آقاجانیان بود؛ و یک انسان شناس هم بود که او را هم دعوت نکرده بودند و آن دکتر امان اللهی بود. اینها همکاران ما در شیراز بودند یا من همکار آنها بودند فرقی نمی کند. دکتر لهسایی می نویسد که فقط دو نفر در سطح مربی آمده بودند و آنها با من صحبت کردند. آن زمان دورانی بود که از یک سال قبل، من و آقای دکتر آقاجانیان با کمی کمک از آقای دکتر امان اللهی توانستیم دوره ارشد دانشگاه شیراز را راه اندازی کنیم و خودمان هم امتحان ورودی آن را برگزار کردیم. بعد از آن زمان دکتر آقاجانانیان به آمریکا رفت. دکتر امان اللهی هم که انسان شناس بود. حالا اگر دکتر لهسایی زاده نمی بود، چه اتفاقی می افتاد؟ قطعا دوره ارشد می خوابید. این جوری است که یک شخصیت یک دفعه می شود نبض تاریخ یک شهر و اگر از دو سه تا تقدیرنامه بگذریم، نمی دانم دانشگاه برای او چه کرده است؟ البته ما توقعی هم از دانشگاه نداریم و نمی گوییم دانشگاه چه کار باید بکند اما باید درمحفل خودمان بدانیم که اگر دکتر لهسایی نبود، دانشگاه شیراز، حداقل رشته جامعه شناسی آن بعد از دوره بحرانی سال 1362 تا 1364 می خوابید.
خب، خیلی معطل نمی کنم چون آقای دکتر زعیم اشاره به محدودیت زمانی دارند. دکتر لهسایی زاده متولد 1330 و هم سن و سال من است. کار مؤثری که کرده نگارش یک نوع اتوبیوگرافی یا خود سرگذشت نگاری به شیوه ای است که بسیاری از جامعه شناسان هم می نویسند. اولین کسی که در یاد دارم اتوبیوگرافی نوشته، هربرت اسپنسر بوده است. دکتر لهسایی زاده بسیار خوب و با شیوه های علمی انسان شناسی، تبار شناسی نسلی می کند و خیلی هم صادقانه، خیلی صادقانه، اینجا نیز همه چیز را صادقانه می گوید که یک خانواده نسبتا مرفه شرکت ملی نفت و امکانی را فراهم می کند که بتواند تحصیلاتش را در رفاه بگذراند. اگر کارهایی کرده است را بخواهم نام ببرم، دست کم خواندن از روی فهرست کارهایی که انجام داده از روی این کتاب حدود سه تا ده دقیقه طول می کشد. او خیلی کارها کرده است: مجلاتی که درست کرده، انجمن های علمی که چه در ایران و چه خارج از ایران تأسیس کرده است. اگر از دکتر پیران بگذریم که از دوستان خود او هم هست، ما کمتر جامعه شناسی داریم که اینقدر فعالیت آموزشی و پژوهشی هم در ایران و هم در خارج از ایران داشته باشد و پیوسته در رفت و برگشت باشد. واقعا لهسایی باعث مباهات جامعه شناسی است و بدون اغراق باید کارهای او را خواند. نه اینکه بگویم او هیچ ایرادی ندارد، همه ما اشکال و ایراد داریم اما هر چیزی به جای خود درست است. معمولا هم در نکوداشت ما اصلا انتقاد نمی کنیم. پس چه می گوییم؟ ما برجستگی های یک نفر را مشخص می کنیم که دیگران ندیده اند . این، هنر نکوداشت است!
او چند اسم را می آورد. می نویسد شاگرد دکتر ادیبی در قشربندی بوده؛ استاد محبوبش دکتر محمد رضا مظهری است؛ جامعه شناسی روستایی را با دکتر قنادان با هم کار کرده اند؛ جامعه شناسی معرفت را با دکتر منوچهر آشتیانی خوانده است. خب خاطرات قشنگ و خوبیست. معلوم است که دوره لیسانسش را استخوان دار کار کرده است. آثار او کتابهایی خواندنی است و باید بخوانیم تا بدانیم چقدر کار کرده است. من باید کتاب را باز کنم و از روی آن بخوانم.
جامعه شناسی آبادان را سال هزار و سیصد و هشتاد و سه نشر کیان مهر درمی آورد. جامعهشناسی آبادان یک مونوگرافی است. البته دکتر دوست دارد آن را مونوگرافی شهری بنامد و نمی دانم چرا چنین تأکیدی می کند ولی به هر حال یک مونوگرافی با فصلهایی زیاد است که من فقط فصل یا بخش اولش را مرور می کنم به خاطر اینکه به حوزه کاری من نزدیکتر است و آنجا یک کمی زاویه پارادایمی هم داریم با ایشان که آنجا هم مطرح بکنم. او می خواهد سعی کند که این مونوگرافی را با شیوه روش پژوهش درست آن طور که روال پژوهشهای علمی است دنبال کند. مثلا مقدمه، طرح مسئله، اهمیت موضوع، اهداف پژوهش، تاریخچه یا پیششینه مطالعاتی، بعد به سراغ چارچوب نظری می رود، بعد روش تحقیق را می گوید. روش تحقیق را هم دو نوع می داند. آنطور که خودش ذکر می کند پژوهش تاریخی را از پژوهش موضعی جدا می کند. نمی دانم آیا موضعی را مترادف cross- cultural گذاشته یا چیز دیگری هست. ولی مفهومی که من از خواندن کتابش فهمیده ام آنست که ما معمولا پژوهش تاریخی را پویایی شناسی می گوییم و معمولا پژوهش موضعی را قلمروی نزدیک به ایستایی شناسی میدانیم.. عرض شود که تکنیکها را می گوید که سندی، میدانی و پیمایشی که حالا سندی همان اسنادی است، میدانی و پیمایشی را سعی کرده هر سه را در کار به کار ببرد و واقعا هم انجام داده من نگاه کردم. سعی کرده اسنادی را خیلی خوب کار کند. در شيوهی میدانی هم که بزرگ شده و بچه آبادان است. لهجه اش هم آبادانی است اگرچه شیراز بزرگ شده است. و خیلی خوب کار کرده پیمایش را هم کار کرده و نظرخواهی کرده است یعنی سعی کرده مالتی تکنیک باشد و از زاویه های مختلف به قضایا نگاه کند. کار خوبی است، اسناد شفاهی، غیر شفاهی یا فیزیکی دارد و رجوع می کند به ساختمانهای مختلف و نگاه می کند به آثاری که وجود دارد. او واقعا معتقد است که آبادان شهری است که خوب شناخته نشده و باید آبادان قبل از جنگ شناخته شود. اما متأسفانه بعد از انقلاب آبادان را به شیوه بدی شناخته اند و آن آبادانی که قبل از انقلاب بود چیز دیگری بود؛ آبادان بعد از انقلاب ویرانه ای است و چیز دیگری است. خب همه هم که مهاجرت کردند و آمدند به شهرهای مرکزی و چه وچه و آنجا هم مدریت شهری نبود، در هیچ شهری نبود، هنوز هم نیست. و مسلما تضادهای بی شمار و خاطرات خوشی نه آبادانیها از ساکنین اصلی شهر دارند یا بالعکس همینطور اغلب من خودم در اصفهان به خصوص منطقه شاهین شهر که خواهرم زمانی آنجا زندگی می کرد می دیدم که اغلب آبادانی ها و خوزستانی ها اغلب به آن منطقه می رفتند و عرض شود که معمولا آبادانی ها یک کمی البته دکتر لهسایی خیلی خونسرد است به خصوص در شیراز... اما آبادانی ها آدمهایی هستند که خونگرم هستند و زود گرم می شوند. به هر حال اینها نتیجه یک جریان تاریخی اسفناکی است که در بحث جنگ با بدترین وجهی مدیریت و اجرا شد؛ بگذریم. به هر حال تأکید او اینست که باید آبادان قبل از جنگ را بشناسید نا ببینید نقش آن در تاریخ ایران، در سرمایه های اجتماعی، سرمایه اقتصادی، سرمایه فرهنگی چقدر زیاد است. من هم وقتی که جوانتر بودم به خوزستان یعنی اهواز و خرمشهر و آبادان می رفتم. بیشتر اهواز می رفتم و ابادان و خرمشهر هم می رفتم. حقیقتا شهر صنعتی و شهر نفت است، مرکز ترانزیت به غرب و شرق است و خیلی چیزها از آنجا وارد تاریخ فرهنگی ایران شد.
خب تا اینجا من کاملا با او موافقم و خیلی هم خوبست و تأییدش می کنم گرچه لازم به تأیید من هم نیست. ما عادت داریم کار هم را تأیید یا نقد بکنیم. اما یک وجه اختلافی هم هست و چون به هر حال دوستان پارادایم تفسیری هم اینجا هستند، خوبست که زاویه بندی هایمان را هم بدانیم. این به عنوان نقد نیست، ابدا. می گویم که لهسایی پارسنزی است و تنهایی بلومری است. آقای آزاد هم می دانند که تنهایی بلومری است. اشکال کار ولی اینجا اینست که بلافاصله در فصل تحقیق دکترلهسایی به سراغ چارچوب نظری می رود. ما در سیستم فرود به زمین مستقیما به میدان مطالعه می رویم. نظریه ها را در نظر می گیریم اما اینکه بگوییم که کدام یک از تئوریها در اینجا اتفاق افتاده، این را یک نوع رویکرد قیاسی می دانیم و قیاس پیشامفروض است و ممکن است باعث شود که برخی از واقعیتها درمتغیرهای ما نیاید. این سلیقه پارادایم تفسیری است و اشکالی هم ندارد اما پارسنزی ها و به خصوص اچ ترنر که تعصبی هم روی پارسنز دارد اینگونه اند. یک زمانی هم اچ ترنر سعی می کرد بگوید پارسنز یک symbolic interactionist است. این از شگفتی های کار اچ ترنر است، وقتی که گفت در آمریکا بلوایی شد و من این را در نقدی که برای پارسنز در ضمیمه یا پیوست کتاب دستگاه نظری بلومر آورده ام، و آنجا ذکر کرده ام. جاناتان اچ ترنر اولین کسی است که این مسئله را عَلم می کند و می گوید... وقت تمام است؟ دکتر لهسایی از نظام 4 subsystem پارسنز استفاده می کند نظام اجتماعی بزرگ و social system، و sub-social/ cultural/ economical/ personality را به کار می برد. دقیقا معلوم است که مسیر تحلیل واقعیتها یا داده های واقعی او دقیقا در قالب و چارچوب نظریه پارسنز عمل می کند؛ تنها جایی که من با او زاویه دارم اینجاست. برایش آرزوی موفقیت می کنم، سالم باشد.