يادداشت ها و نظرات
در پاسخ با یادداشت جناب دکتر معدنی درباره نقد و پاسخ به نقدها


پاسخی به یادآوری دو استاد ارجمند

✍بی‌تا مدنی


پادشاهی پسر به مکتب داد                    
لوح سیمینش بر کنار نهاد
بر سر لوح او نبشته به زر
جور استاد، به ز مهر پدر

نخست قدردانی خود را از جناب دکتر سعید معدنی بیان می‌کنم برای آنکه سعه صدر، منش و اخلاق حرفه‌ای ایشان را بارها به عنوان استادم در درس جامعه‌شناسی ادبیات دوره دکتری دیدم و آموختم؛ به عنوان همکار در دانشکده علوم اجتماعی تهران مرکزی در موارد متعددی شاهد بودم؛ و به عنوان مدیر گروه وقت از کمک و راهنمایی بزرگوارانه ایشان در حل و فصل مشکل مرتبط با  رساله دکتری خود، بهره بردم. از ایشان به مصداق بارز جامعه‌شناسی نیک پندار و #اخلاق_مدار همچنان می‌آموزم و کردار اجتماعی ایشان را در روزگاری که #اخلاق_نقد و منش گفتگوی نقادانه در فضاهای همکنشی علمی به ویژه نهاد رو به احتضار دانشگاه کمرنگ و ناپیداست، یا در آمیخته به انگیزش و هیجانات سازمان روانشناختی است، ارج می نهم.  
اکنون که از یک سو جناب دکتر معدنی در کانال تلگرامی «هفت اقلیم» با عنوان "شاگردان تنهایی" خواستار پاسخگویی #شاگردان_تنهایی به #نقد های وارده شده‌اند، و از سوی دیگر جناب دکتر تنهایی استاد دیگرم نیز در کانال تلگرامی «جامعه‌شناسی تفسیری پرگمتیستی، نظری، درمانی» خواستار پاسخگویی #پیروان_پارادایم_تفسیری شده‌اند، ضمن تجدید احترام به هر دو استادم، نکاتی را حسب وظیفه معروض می دارم: 

1- پیش از آنکه پارادیم تفسیری و شاگردیِ شاگرد هربرت جی بلومر چراغ راهم در مسیر جامعه‌شناسی شود، در دهه هشتاد شمسی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه آزاد رودهن توفیق همکاری با جناب دکتر تنهایی را پیدا کردم. هر از گاهی و دورادور بنابر مصادیق و موارد آموزشی گوناگونی که پیش می‌آمد، منش فروتنانه و اخلاق حرفه‌ای یک استاد صاحب نظر، صاحب قلم و اثر  را در آینه رفتار همکارانم می دیدم که خود باعث افتخار و هم افزایی جمع اساتید و مجموعه آموزشی دانشکده بود. اما طی دهه نود اولین درس دوره دکتری یعنی جامعه‌شناسی دین را در دانشگاه آزاد تهران مرکزی در کلاس ایشان گذراندم. متعاقبا و برخلاف روال مقرر در گروه، ترم بعد گروه درسی ام را جهت حضور در کلاس دروس نقد و تلفیق تغییر دادم که اتفاقا جناب دکتر معدنی مدیر محترم گروه وقت بودند و از ایشان راهنمایی گرفته، زحمتشان دادم. همکاری با استاد تنهایی از ترجمه فارسی به انگلیسی کتاب جامعه‌شناسی نظری ایشان آغاز شد و تا سال 1401 و ترجمه اثر مشترک تضاد قدرت، حق اعتصاب و اتحادیه های صنعتی، نوشته بلومر، طی یک بازه زمانی بیش از ده ساله، طیف همکنشی جمعی گسترده‌ای را به همراه برخی دانشجویان داوطلب  ورودی 92 زیر نظر ایشان بسط و گسترش دادیم. گامهای اولیه را به عنوان عضو هیأت مؤسس گروه تخصصی جامعه‌شناسی تفسیری در اجا به راهنمایی ایشان و در معیت همشاگردی ها برداشتیم. درواقع من همان دانشجوی سمجی بودم که سرانجام موفق شد مجوز تأسیس گروه جامعه‌شناسی تفسیری را از هیأت مدیره آن دوره انجمن جامعه‌شناسی ایران به ریاست شادروان دکتر قانعی راد بگیرد. متعاقبا نخستین دبیر گروه تفسیری، نخستین دبیر آیسس/انجتا، مسئول برگزاری نشستها، دبیر پنلهای تخصصی تفسیری در همایش کنکاش های نظری و مفهومی، مسئول آموزش آیسس/انجتا برای ضبط، مکتوب سازی، بایگانی و عنداللزوم نشر فایلهای صوتی ایشان، مسئول برگزاری و گزارشگر خلاصه درسگفتارهای تفسیری ایشان در یوسف آباد، نیز مسئول کارگروه ترجمه آیسس بودم. چند سالی نیز فارغ از هر مسئولیتی از همیاری ایشان باز مانده، کناره گرفتم. شاید یکی از دلایل این امر نقدهای مکرر و متناوبم نسبت به شیوه مدیریت گروهها در انجمن و آیسس بود که طعم دردناک "چوب معلم" را نیز به من چشانید. امروز که مسئولیت گروه تفسیری  را  بنابر دعوت و فراخوان مجدد ایشان و تصمیم خود بر بازگشت به سازمان داخلی گروه تفسیری عهده دار شدم، گروه علمی- تخصصی #جامعه‌شناسی_تفسیری بنابر ارزیابی و اعلام هیأت مدیره اجا، فعال ترین و به لحاظ کمی و کیفی پویاترین گروه علمی-تخصصی انجمن جامعه‌شناسی ایران است. این گروه شامل حلقه های مطالعاتی فعالی است که در زمینه آموزش، پژوهش، ترجمه پژوهی، مطالعات زنان و فمینیسم، شرح و نقد نظری تفسیری، و حلقه فرود به زمین و مطالعات میدانی، طیفی از فعالیتهای حوزه جامعه‌شناسی تفسیری را در بستری از کنش پیوسته، به همت اعضای وابسته و پیوسته خود پیش می برد و برای مشارکت و نقد و بحث هیچ مانع و رادعی برای علاقه مندان و صاحب نظران منتقد وجود ندارد. شاهدم که در گروههای جامعه‌شناسی نظری و جامعه‌شناسی درمانی نیز باب نقد و بحث علمی به معنای راستین کلمه و البته نه #باصطلاح-نقد، گشوده است.

افزون بر این در تجربه زیسته‌ام در مسیر پارادایم تفسیری #نقد را  حق مسلم خود دانسته و همواره از این حق استفاده کرده و می‌کنم. یاران و همکارانم گواه پرسشگری و نقدهایم به نکات علمی و پارادایمی، و چالش های مدیریتی درون گروهی بوده و هستند. اما این یک امر درون سازمانی است که نیاز به واگویی ندارد بلکه نقد با هدف توسعه پارادایم و تحقق راهها و اهداف آن صورت می‌پذیرد. همکاری گروهی به طور عام، و همکاری با دکتر تنهایی به طور خاص، زیر و بمی از چالشها، دشواری ها و بعضا تنش های گروهی را داشته و دارد. گاهی نقدهای درون گروهی و درون سازمانی طعم تلخ و چاشنی تندی هم پیدا کرده و می‌کند، اما همچنان که هربرت بلومر نیز بیان می دارد مادامی که تضاد منافع یا مصالح بین افراد یا سازمانهای ذینفع وجود دارد، بروز تنش گروهی امری بدیهی است که در فضای تضادی مثبت می تواند به حاکمیت خرد جمعی بیانجامد.  #اخلاق_حرفه‌ای و الزامات پویایی گروهی این ضرورت را نیز گوشزد می‌کند که بروز تنش های گروهی به صحنه بیرونی، تهی از فایده و بلکه فاقد معنای مشترک با بیرون نشستگان از گود مناسبات درون گروهی است. اما هنگامی می توان سخن از #نقد _علمی به میان آورد که مفهوم "نقد" در فهم مشترک حداقلیِ گفتگوگران آید. تا مراد از "نقد" چه باشد و چه نباشد؛ نقدِ مفاهیم تحلیلی باشد یا نقدِ مفاهیم پارادایمی و مکتبی؛ نقد درونی باشد، یا بیرونی؛ نقدی به عملکرد افراد مثلا در موقعیتی خاص چون مراسم نکوداشت مطرح شود یا نقدی بر اندیشه افراد صاحب مکتب و دبستان فکری از  طرف کسانی مطرح گردد که حداقل مطالعاتی بسنده در آثار و اندیشه های مورد نقد داشته باشند تا توش و توان آنان در نقد پارادایمی به دیالکتیک گفتگو شکل دهد و این نشود که #باصطلاح_منتقد  به جای #نقد، نعل وارونه بزند.
بی شک مراسم #نکوداشت اساتید صاحب اندیشه و قلم ایجاب می‌کند تا از خدمات آنها تقدیر شود، به ویژه آنکه از آدمی به عنوان پیرو پارادایمی دعوت شده باشد. من نیز منطقا در 28 بهمن ماه 1402 و در خانه‌اندیشمندان علوم انسانی کوشیدم آنگونه که مطمح نظرم بود و اقتضای چنین مراسمی ایجاب می‌کند، صرفا به عنوان دانش آموخته جامعه‌شناسی با گرایش پارادایمی #جامعه‌شناسی_تفسیری، جایگاه و نقش استادی را که  از سویی برای توسعه و شناساندن صحیح و دقیق آن پارادایم کوشیده، و از سوی دیگر برای تقویت بنیانهای ناپارادایمی #جامعه‌شناسی_نظری، همچنین برای تشکیل گروه فراپارادایمی #جامعه‌شناسی_درمانی هم مویی سپید کرده و آثاری از خود بر جای گذاشته، در جغرافیای جامعه‌شناسی کشور، تبیین کنم. گرچه بین نکوداشت و تکریم استاد در یک مراسم با نقد او در فضای دیگری از همکنشی منافاتی نمی بینم اما "هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد". بنابر آنچه ذکر شد، عبارت «مُزد اگر می طلبی طاعت استاد ببر»، را مناسب ترین گزاره برای نکوداشت چون اویی دانسته و می فهمم تنها گزاره‌ای نیست که به مصداق و معنا می توان بیان داشت. به فراخور موقعیت، مناسبت یا راهها و اهداف، گزاره یا قطعه ادبی دیگری شایسته و بایسته می گردد. ضمن اینکه بزرگداشت دکتر تنهایی را در عین حال بزرگداشت پارادایم تفسیری در جامعه‌شناسی هم می دانم، همچنانکه خود ایشان هم در آن مراسم متذکر شدند.

2-با جناب دکتر معدنی موافقم که بن مایه های فرهنگی شرقی-ایرانی ما بر بسترهایی معرفت شناختی بنا شده که "قدر استاد نکو دانستن" پیش فرض مناسبات محترمانه است؛ محترمانه اما منطقی، به فاصله اما صمیمی، فروتنانه اما اخلاق محور. به همین دلیل نمی توان الزاما رابطه معناداری بین شیوه کنش شاگرد و ویژگیهای شخصی اساتید چون کریسما یا سلوک عرفانی آنان قائل شد یا نشد بلکه این امر اغلب دیالکتیکی و دوسویه و در عین حال متأثر از همان بسترهای فرهنگی "ما" (و نه صرفا شاگردان خاص یک استاد خاص) است. شاگردان طباطبایی، فراستخواه، آریانپور، آزاد ارمکی، توسلی، ازکیا و بسیاری دیگر از جامعه‌شناسان یا سایر رشته‌های علمی نیز "طاعت استاد" برده و "قدر استاد" نکو می دارند، خاصه در مراسم رسمی و مناسبتهایی اینچنین. در عین حال خرده گرفتن جناب دکتر معدنی را نسبت به توضیحاتم در خصوص نقش بی بدیل و جایگزین ناشدنی استاد تنهایی در ترویج و شناساندن #پارادایم_تفسیری روا نمی دانم. این تمجید نبود بلکه گزارشی مروری جهت بازنمایی نقش و جایگاه ح.ا. تنهایی در نقشه جامعه‌شناسی کشور بود. من نقدی را وارد می دانم که بگوید جایگاهی که بی بدیل خواندم، بی بدیل نیست و بدیل دارد. پس لطفا آن بدیل را معرفی نموده و مستندا چون من بفرمایند چه کسی و چگونه می تواند بر ستیغ #جامعه‌شناسی_تفسیری، #جامعه‌شناسی_نظری، و #جامعه‌شناسی_درمانی معتبرتر و موثق تر از او بایستد؟

3-امیدوارم جناب دکتر معدنی با پیامد دیگر زیست اجتماعی با "روح شرقی و فرهنگ ایرانی" نیز موافق باشند که برخی از #باصطلاح_منتقدین، یا به اصول بنیادین نقد (اعم از نقد فرامکتبی و تحلیلی یا نقد مکتبی و پارادایمی) آشنا نیستند و یا به هر دلیلی #قواعد_نقد را رعایت نمی‌کنند به طوری که در مقام منتقد نه تنها از دایره ادب، بل از چارچوب منطق نیز بیرون می‌افتند و عجبا که مصرانه بر آن پای می فشارند! نتیجه آنکه پس از فرونشستن گرد و خاک هشتگ‌پرانی ها و عموزنجیربافی از مطول نویسی‌ها و ناموَری‌ها، ایراد اتهامات، طلبکاری ها و بازنشر ملقمه‌ای از 
فایل‌های صوتی و متنی له و علیه، هر چه نظر می‌افکنی، نمی‌توانی کورسوی امیدی به تعالی فرهنگ #نقد_علمی ببینی. به این ترتیب #اخلاق_نقد، #قواعد_نقد  و #ادبیات_اخلاق_مدارانه نیز خود قربانی هیاهوی بسیار برای هیچ می شود. 

4-نکته مهم دیگری که مغفول ماند و بایستی مدنظر قرار گیرد، محتوای کامل سخنم بوده است. فایل متنی همه سخنرانان گرامی به زودی و به تفصیل بازنشر خواهد شد و تا آن هنگام با ارجاع به فایل صوتی سخنانم تأکید می‌کنم که حتی در همان مجال اندک نیز نیش نقدم وارد شده است. به این ترتیب که در مروری بر سرگذشت پارادایم تفسیری از دورانی یاد کرده‌ام که جناب دکتر تنهایی با پذیرش ریاست دانشکده علوم اجتماعی تهران مرکزی، از مدیریت بهینه گروه تفسیری در اجا، نیز گروه انجتا/ آیسس بازماندند و یا افرادی را به مسئولیت کارگروهها منصوب کردند که یا دغدغه پارادایم نوپای تفسیری را نداشتند یا اگر داشتند، بیشتر درگیر کنشهای روزمره اجرایی دانشکده شدند، و یا توانایی (شاید هم عزمی برای) جذب و هم افزایی جهت تقویت کنشهای پیوسته مبتنی بر خردی جمعی جوری که شامل قاطبه پیوستگان انجمن شود را نداشتند. و باز نوشته‌ام که گرچه دکتر تنهایی به تأسیس انجمن صنفی اساتید دانشگاه همت گماردند و گرچه برای خود کوچکترین منصبی در آن انجمن نجُستند، این اقدام ایشان به هیچ درد پارادایم تفسیری نمی‌خورد و دیدیم که نخورد.

5-به یاد دارم که برای ترجمه اثر مشترک، برای فصل سوم رساله‌ام، برای هماهنگی دوره درسگفتارهای استاد در یوسف آباد، یا برای نشست های گروه تفسیری در انجمن  جامعه‌شناسی ایران، چقدر دچار ضیق وقت بودیم و به تناوب پشت درب دفتر دکتر تنهایی منتظر و معطل می ماندیم. به یاد می‌آورم روزهایی را که ایشان در طبقات مختلف ساختمانِ در دست احداث دانشکده علوم اجتماعی، خسته اما پرامید در پاسخ به انتقاداتم، سخن از استقلال دانشکده علوم اجتماعی و روزهایی بهتر برای گزلشافت علوم اجتماعی می گفتند. از مرور خاطره آن روزها دریغم می‌آید که چگونه فردی صاحب اندیشه و قلم بر کاری اجرایی گمارده شده و از کار اصلی خود یعنی آموزش و پژوهش دور شد... اما ایشان می گفتند شما نمی دانید این کار در دراز مدت چقدر می تواند به صلاح استقلال و هویت جمعی رشته جامعه‌شناسی و گروههای علوم اجتماعی تهران مرکزی باشد. آیا این میراث در دانشکده علوم اجتماعی توسط مدیران و همکاران تهران مرکزی، قدر دانسته یا حداقل حفظ شد؟ آیا توسط مسئولین و مدیران پس از او پاس داشته شد؟

6-پنجره نقد اندیشه و پرسشگری از نگاشته های دکتر تنهایی به ویژه از هنگام بازنشستگی ایشان تا کنون که عمدتا در قالب فعالیتهای آموزشی یا پژوهشی در انجمن جامعه‌شناسی ایران صورت می‌گیرد، همواره مفتوح و گشوده است. البته مرادم از نقد، #نقد_علمی است. مشارکت در نشستهای حضوری و مجازی، سمینارها، درسگفتارها و حلقه های مطالعاتی در سه گروه تخصصی تفسیری و نظری و درمانی از طریق عضویت، یا به صورت مستمع آزاد/منتقد به آسانی امکان پذیر بوده و این یک فرایند دائمی و سیال است. درواقع اگر #نقد_علمی به معنای راستین کلمه مطمح نظر باشد، درسگفتارهای تنهایی را می توان جلسه به جلسه در دسترس داشت یا از کانال تلگرامی او برگرفت. می توان واو به واو کتابهای او را خواند و نقل به مضمون ایرادات و شبهات را مورد نقد، پرسش، بازخوانی و گفتگو قرار داد. پس دسترسی و ارتباط پذیری همگانی به آراء و آثار ح.ا. تنهایی از طریق راههای ارتباطی انجمن جامعه شاسی ایران، کانال تلگرامی ایشان، لینک‌ها و هشتگ‌ها و نشانه‌های جلسات حضوری و مجازی سه گروه تخصصی، یا نشانی‌های مفصل در سایت شخصی او، اینستاگرام، تلگرام، شماره های تماس و ... برای همگان وجود دارد. اما پرسشی هم مطرح می‌شود: چگونه است که همکاران استاد تنهایی آثار پارادایمی او  را حداقل به عنوان پیش کسوت و پیشگام در آموزش و پژوهش تفسیری یا حداقل از شارحین مکتب همکنش گرایی نمادی در ایران، تدریس نمی‌کنند؟ و چگونه است که همکاران به ندرت دانشجویان خود را حتی به آثار ناپارادایمی ح.ا. تنهایی در شاخه #جامعه‌شناسی_نظری، ارجاع می دهند؟ امیدوارم پاسخی منطقی به این پرسش وجود داشته باشد.

7-طی سالی که رو به پایان است، تیم تاریخ شفاهی تفسیری به گردآوری دقیق داده هایی پرداخته که شامل جزئیاتی می شود که از خلال مصاحبه با دکتر تنهایی  نیز گردآوری شده است. به عنوان عضوی از این تیم مدتی پیش که در جریان گفتگو پیرامون مارکس، سخن از پنج مرحله‌ای مارکس به میان آمد، دریافتم که بحث اصلی درباره #باصطلاح_نقد وارده در خصوص نسبت مارکس با دین از نگاه دکتر تنهایی، ابدا بر سر نسبت مارکس با دین نبوده است و یا طوری که عنوان شده "تنهایی مارکس را  دین دار معرفی می‌کند" (و در نتیجه او  جامعه‌شناسی است که باورهای عرفانی خود را با متفکرینی چون مارکس یا بلومر در هم آمیخته، وارد حیطه جامعه‌شناسی می‌کند) و قس علیهذا. درست برخلاف آنچه به غلط و ناروا مطرح شده، موضوع اصلی بر سر این بوده که دکتر ح.ا. تنهایی درخصوص تعمیم بخشی پنج مرحله‌ای مارکس از اروپای غربی به کلیه جوامع بشری، یک فرمول فراتاریخی و جهان شمول از مارکس را برنمی تافته و در کلاس درس خود در واحد علوم و تحقیقات و دیگر دانشگاهها و در کتابها و درسگفتارهایشان، بر این مهم  تأکید داشته‌اند. دکتر تنهایی همچنین یادآور شدند که نه تنها خود مارکس هم چنین چیزی نگفته (مستندا) بلکه درست برعکس، چنین مسئله‌ای را به وضوح نفی هم کرده است(مستندا). ایشان در پاسخ به دانشجویانی که تحت تأثیر گفته‌ها و شنیده‌ها در  کلاس درس استاد محترم دیگری دچار شک و شبهه شده بودند، آنها را به کتابی از مجموعه چند جلدی مکاتبات مارکس و انگلس  ارجاع داده، هفته بعد کتاب را سر کلاس می برند و به شاگردان خود نشان می‌دهند. سپس از روی متن، پاسخ مارکس به میخالوفسکی را عینا قرائت می‌کنند. البته قبل از تنهایی، زایتلین  هم بر این مهم تأکید کرده که مارکس هیچگاه فرمول جهان شمول و تعمیم یافته‌ای برای مراحل سیر تکامل تاریخی نداده است. ایشان هفته بعد در دانشگاه تهران مرکزی این نکته را به همکار گرامی خود یادآور می شوند و ایشان را به مکاتبات مارکس و انگلس ارجاع می دهند؛ منبعی که همکار محترم از وجودش اظهار بی اطلاعی می‌کنند. ایشان حتی از دکتر تنهایی می‌خواهند که اگر چنین کتابی وجود دارد، در اختیارشان قرار دهند اما دکتر تنهایی کتاب را نمی‌دهند و می گویند شما باید خودتان کتاب را پیدا کنید تا به دانشجویان چیزی را که ندیدید، نگوئید که نیست چراکه "ندیدن دلیل بر نبودن نیست". دکتر تنهایی این مورد را در دو اثر خود یعنی کتاب درآمدی بر مکاتب جامعه‌شناسی و دستگاه نظری مارکس به تفصیل شرح داده است. البته ما طی جلسات تاریخ شفاهی از ایشان همچنین آموختیم که به جای مطرح کردن نام همکار یا دامن زدن به جدلهای بی‌هوده با همکار یا دانشجو، بر #اخلاق_نقد صحه بگذاریم و خود را ملزم به رعایت #تعهد_علمی بدانیم تا بتوانیم دانشجویان خود را متوجه واقعیت علمی کنیم و بر نادانسته‌ها پای نفشاریم.
با این وجود دکتر تنهایی هربار که اثر تازه‌ای می نویسند، آن را ناسخ چاپ قبلی دانسته همواره بر بازنگری و عنداللزوم تصحیح یا تکمیل گزاره های قبلی تأکید می ورزند. #تعهد_علمی نیز جز این ایجاب نمی‌کند. به عنوان مثال خود ایشان از چاپ چهارم به بعد کتاب جامعه‌شناسی نظری را توصیه می‌کنند و چاپهای قبلی را منسوخ می دانند، به همین ترتیب جامعه شناسی علوی را. اما بر ادعای خویش بر همزمانی آغاز علم (شناخت قوانین حیات) با آغاز بشریت، استوار هستند. ذکر دو نکته در این خصوص حائز اهمیت است:
یکم اینکه ایده آغاز علم با بشریت تنها سخن ح.ا. تنهایی نیست بلکه متفکرین بزرگی چون کاپلستون(در شرح ارسطو)، ویل دورانت(در تاریخ تمدن) و کارل پوپر (در جامعه باز و دشمنانش) نیز بر همین باورند. مستندات و ارجاعات مربوطه در کتاب جامعه‌شناسی در غرب باستان و همچنین جامعه‌شناسی نظری ایشان موجود است.
دوم اینکه این نظریه بر مبنای یک رویکرد برآیشی است، نه رویکردی اثبات گرایانه یا پوزیتیویستی. پر پیداست که نقد برخی منتقدین با نگاه مکتبی به یک مسئله فرامکتبی وارد شدنی و پذیرفتنی نیست و بلکه جای شگفتی دارد که چگونه برخی #باصطلاح_منتقدین با لنز پوزیتیویسم به نظریه‌ای برآیشی در باب چیستی و آغاز علم می نگرند و خود را محق نیز می‌دانند! علی رغم اینکه پوزیتیویسم آغاز علم را قرن نوزدهم می داند، نه تنها آغاز علم با آغاز بشریت تؤامان می‌باشد، بلکه دکتر تنهایی بر این باورند که همان علم هم تکامل نیافته و هنوز فرایند سیال و مستمر برآیشی خود را طی می‌کند. اگر علم شناخت قوانین حیات باشد، در اینصورت اگر شناخت آتش، مهار و کنترل آن، مدیریت و ابزار سازی انسان با آتش برای توسعه فن شکار و پخت غذا... علم نیست، پس چیست؟ 
مگر نه آنست که ابوریحان بیرونی یادآور شده اولین طراح و مهندس چاه آرتزین پیش از قرن نوزدهم می زیسته؟ آیا گالیله بعد از قرن نوزدهم جهان علم را با نظریه خود زیر و رو کرد؟

مگر ویل دورانت در تاریخ تمدن تأکیدی  مستمر و مداوم نکرده که علومی چون فیزیک، جغرافیا، نجوم، یا صنایع مرتبط با آن چون ذوب فلزات پیشینه‌ای به درازنای تاریخ بشریت دارند؟ 
آیا کارل پوپر در کتاب جامعه باز و دشمنانش همان قدری که فرنسیس بیکن و آگوست کنت را پیشگام علم جدید می داند، بر نقش افلاطون نیز در این رابطه صحه نگذاشته است؟
و مگر کاپلستون اولین زیست شناس جهان را ارسطو نمی داند؟
آیا اینگونه بوده که آدمی از آغازین شب تاریخ حیات به خواب رفته و صبح اولین روز قرن نوزدهم که از خواب برخاسته، علم پدید آمده است؟ 
باری، تنهایی برآنست که علم روندی تکاملی و برآیشی دارد و در این معنا کافی است که انسان آن را فهم کرده و عملا از مفهومی چون جرم حجمی برای عبور دادن قایقی استفاده کند  که از چوب ساخته و آن را از رودخانه گذرانده است. آیا کشتیرانی یونانیان و ایرانیان باستان دستاوردی علمی نیست؟!

8-از نظر من نسل امروزین دانش آموختگان جامعه‌شناسی چندان خوشامدگوی ادبیات منقضی و تاریخ گذشته دکتر شریعتی نیست؛ همچنانکه توجه و تمرکزش عمدتا معطوف به بسترهای معرفت شناختی رهایی بخشی است که برای نیروهای اجتماعی اکنونی روزآمد و کارآمد باشد و به همان نسبت ادبیاتی هم فراخوان را برمی تابد. بدین سبب کاربرد اصطلاحات مستعمل و متعارف شادروان دکتر شریعتی را، حتی برای نقد دشمنان خود زیبنده نمی‌داند. کاربرد اصطلاحاتی ناهمساز و خارج از #قواعد_نقد_علمی چون "زر و زور و تزویر"، هشتگ‌‌سازی و مجاورت دادن آن با نام همکار جامعه‌شناس، در جایی که دکتر شریعتی در مورد خصم ریاکار و زورمدار و فاسد به کار می‌برد، و آن را جوهر اندیشه خود می‌دانست، خارج از #اخلاق_حرفه‌ای است و مقبولیت چندانی هم برای کاربر این اصطلاح به ارمغان نمی آورد.  #نقد، چارچوب خاص خود را می‌طلبد و "نه هر که سر بتراشد" قلندری داند. یک چنین منش و ادبیاتی از سوی #باصطلاح_منتقد نشان از بد کوک کردن ساز نوابخش نقد و ناشیانه نوازی آهنگی است  که به جای هم افزایی و گوش نوازیِ طنین "نقد"، در نبود "دال"، صدای گوشخراش "نق" می‌دهد. در حالی که هدف همیشگی جامعه‌شناسان بایستی طرح مشکلات جامعه‌شناسی باشد، نه برخوردهای شخصی بر مبنای سازمان روانشناختی. آن #باصطلاح_منتقدینی که عبارت "فرهنگ تزویر" و ذیل آن نام همکار جامعه‌شناس خود را هشتگ زدند، توجه داشته باشند: براستی اگر دکتر تنهایی تزویر داشتند، سلوک عرفانی خود را در برابر دین حاکمیتی پنهان می‌کردند تا سبب سوءاستفاده زر و زور مداران مزوری نشوند که سال به سال و دانشگاه به دانشگاه او را اخراج و آواره کردند و هر از گاهی که به سِمت و مسئولیتی هم منتخب یا منتصب می شدند، دائما در صدد عزل او برمی‌آمدند.
روایت شهامت و تدبیر همکاران در رابطه با توطئه علیه دکتر تنهایی در دوره ریاست دانشکده البته ارزشمند و هم افزاست و در عین حال نقیضی بر همان مدعا. لختی درنگ کنیم تا روی دیگر سکه را هم ببینیم و دست کم یک بار از خود بپرسیم که واقعا چرا دکتر تنهایی از زمان برگشت به ایران و آغاز به تدریس در دانشگاه شیراز تا زمان بازنشستگی، همانطور که در مراسم نکوداشت ایشان نیز معروض داشتم از شیراز به کرمان، از کرمان به اراک، از اراک به خوارزمی، از خوارزمی به تهران مرکزی، و در واحدهای مختلف استان چون تهران شمال، رودهن، علوم و تحقیقات و تهران مرکزی متناوبا و مکررا رانده شدند، اخراج شدند، عذرشان را خواستند و او را تاب نیاوردند؟ آیا یک عمر دشواری و تحمل مصائبی اینچنین کافی نیست تا متقاعد شویم دکتر تنهایی از فرهنگ تزویر و ریا فرسنگها فاصله داشته و دارند؟ 

9-اما پرسشی را به عنوان یکی از تهران مرکزی‌ها از همکاران ارجمندم در تهران مرکز می‌پرسم چراکه هنوز پاسخی به آن نیافته‌ام. چرا پس از سالها تلاش، درب دفتری که به نام انجمن جامعه‌شناسی تفسیری از معاونت پژوهشی دانشگاه گرفته شده بود، در نقل و انتقال از ساختمان بوعلی به سوهانک تخته شد؟ چرا قاطبه همکاران جامعه‌شناس در این رابطه سکوت اختیار کردند؟  و یا چرا علی رغم خدمات صادقانه، دلسوزانه و مؤثر علمی و اجرایی دکتر تنهایی به دانشگاه آزاد تهران مرکزی، حتی به قدر یک دورهمی و فنجانی چای با کسی که روزگاری مدیر گروه بانی تحصیلات تکمیلی و رئیس مستقل دانشکده علوم اجتماعی، و به بیان برخی همکاران "برند دانشگاه آزاد تهران مرکزی" بود، با او تودیع نشد؟

10-در نگاه من، سنت پیشرفت است که حائز اهمیت است، نه افراد. همچنانکه بلومر از استاد خود جرج هربرت مید ایده اصلی را می‌گیرد و شیوه تولیدی را به کارهای مید اضافه می‌کند، دکتر تنهایی نیز از بلومر می‌آموزد و بنابر استقرائات تاریخی خود از بوم ایرانی نظریه تفسیری پرگمتیستی خود را در قشربندی اجتماعی صورت بندی می‌کند.
جان دیویی هم شاگرد پیرس، و مید پیرو وونت و پیرس بوده، استراوس شاگرد بلومر بوده و نظریه زمینه‌ای او برگرفته از آموزه های بلومرین اوست؛ شیبوتانی نیز از شیکاگوی اول بُن مایه‌های فکری خود را گرفته و کتابی ارزشمند به افتخار استادش هربرت بلومر تنظیم کرده است. آرلی راسل هکشایلد از پیروی همین دبستان فکری است که به نظریه کار عاطفی می‌رسد. چه اشکالی دارد که آدمی #پیرو_پارادایمی در رشته جامعه‌شناسی باشد و در کنار آن تأملات میان رشته‌ای خود را هم دوام و قوام بخشد؟ من نیز کوشیده و می‌کوشم تا رنگ خود را به تابلوی پارادایمی بلومر و اندیشمندان بلومرین بزنم و رهیافتی فمینیستی به نظریه تفسیری پرگمتیستی را برای بوم ایرانی از دل نظریه تفسیری پرگمتیستی ح.ا. تنهایی و دستگاههای نظری سایر اندیشمندان تفسیری استخراج کنم و گامی هرچند کوچک برای حل و فصل مسائل اجتماعی زنان جامعه اینجایی و اکنونی بردارم. همچنانکه در تازه‌ترین کوششم در پنلهای تفسیری سوم و چهارم اسفندماه 1402، از نُه کوشش پژوهشی ح.ا. تنهایی در فرانظریه تفسیری پرگمتیستی، در سه مورد این واکاوی نظری صورت گرفت و گزارش شد. در عین حال و از دیگر سوی، در دستگاههای نظری جامعه‌شناسان تفسیری نیز به دنبال رهیافت تفسیری از نظریات فمینیستی نیز هستم. بازشناسی تحلیلی جنبش زنان در بستر جامعه‌شناسی تفسیری، مشخصا در دستگاه نظری بلومر، کوششی در این راستا بود که انجام و در همایش علوم اجتماعی ارائه شد. نگاهم به دیالکتیک تفسیری و مطالعات زنان است.
سخن از #مرید_پروری در چنین فضای فکری که خود و همیارانم در حلقه های مطالعاتی تفسیری راهها و اهداف یک پارادایم علمی و رسمی جامعه‌شناسی را دنبال می‌کنیم، تهی از معنا و بی‌هوده و در نتیجه فاقد ارزش پاسخگویی است. اینجا سخن از #پیروی_پارادایمی است که سبب بالندگی و شکوفایی می‌شود؛ ورنه در باتلاق مرید و مرادی صرفا در خوانش و پیروی چشم و گوش بسته از مراد غوطه ور می شدیم و تا عمق اضمحلال دست و پا می‌زدیم. حال آنکه آموزه‌های تفسیری دست کم مستلزم روش‌شناسی استقرائی و اَبداکتیو است و مسیری جدا از تفکر قیاسی دارد. به همین سبب در کُنه فکر تفسیری، اساسا تفکر مرید و مرادی یا کیش شخص‌گرایی محلی از اعراب ندارد. برآیند تفوق خرد جمعی بر این دوره فعالیتهای گروه جامعه‌شناسی تفسیری مشارکت فعالانه گروه تفسیری در همایش علوم اجتماعی اسفندماه 1402، با ارائه سه پنل پژوهشی است که به لحاظ کمی و کیفی منحصر به فرد بوده، برونداد آن در کتاب همایش منتشر شد. سالنامه تفسیری نیز به همت اعضای گروه تفسیری درحال تدوین و گردآوری است. همچنین اثری مشترک توسط هموَندان گروه تفسیری به زودی منتشر خواهد شد که حاصل ترجمه پژوهی داوطلبانه یاران و علاقه مندان به گروه تفسیری از ایران و حتی سایر کشورهای دنیاست. در حلقه آموزش تفسیری خوانش و ارائه محتوای تفسیری انجام می شود و به نوعی تربیت مدرس تفسیری صورت می گیرد. برنامه نشستهای مستقل و مشترک با سایر گروههای تخصصی نیز مداومت دارد. به این ترتیب در هم تنیدگی کنش در جمع جامعه‌شناسی تفسیری، فراسوی مدل هرمی شکل پدر-جامعه‌شناس بر رأس هرم، بر مبنای مدل خطی فارغ از سلسله مراتب و بر مبنای تصمیمات گروه، به پیش می‌رود. 

11-در فهم من #نقد_پارادایمی هر یک از مکاتب جامعه شناختی (مثلا تضادی یا تفسیری) مستلزم آنست که ابتدا دستگاه‌های نظری ذیل همان مکتب فکری (تضادی یا تفسیری) مطالعه، واکاوی و سپس بازشناسی شود. در این معنا #نقد یعنی آنکه تناقضات و ناهمسازی های پارادایمی از درون همان دستگاه فکری بیرون کشیده شود؛ وفق #قواعد_نقد_علمی مردود دانسته شود یا عناصر تحلیلی آن برای ویرایش و تلفیق مقبول و کاربردی واقع شود. از این رو نقد هر یک از مفاهیم مکتبی تفسیرگرایی بایستی برآمده از بررسی جستارهای هستی‌شناختی، روش‌شناختی، ایستایی‌شناختی و پویایی‌شناختی پارادایم تفسیری باشد. ایراداتی که از سکوی معرفت شناختی پوزیتیویسم یا رویکردهای عواملگرایانه وارد می شود، کج راهه‌ای به سوی #باصطلاح_نقدهایی است که به گفته بلومر بر مبنای سازمان روانشناختی است. در این معنا، گفتار و جستار آن منتقدی مورد مداقه قرار گرفته و سزاوار پاسخگویی می شود که این مهم را لحاظ کند و در چنته نقد خود، استناد به نکات، و ارجاع به منابع و مآخذ جامعه‌شناسی تفسیری را داشته باشد.
هر مضمونی بیرون از این دایره، حشو و زوایدی بیش نیست، در #قلمروی_علم نیست، و  انگیزه یا التزامی هم به پاسخ ایجاد نمی‌کند.

12-شاید یکی دیگر از ویژگیهای فرهنگی شرقی ما ایرانیان آنست که #باصطلاح_منتقدین، پیروی از یک پارادایم جامعه‌شناختی را چونان انگ و داغ ننگی بر پیشانی کوشندگان آن می زنیم. در زیست جهان معانی امروزین، پیروی از یک دبستان فکری در سایر فضاهای فکری آکادمیک دنیا، نه تنها عیب و عار نیست بلکه بیانگر گونه‌ای اصالت اندیشه است.
چه بسا پارادایمی بودن دقت موشکافانه و حساسیت جامعه‌شناس را در بستری از تخیل جامعه شناختی بیشتر متبلور کند. 
بدین قرار دکتر حسین تنهایی مفاهیمی چون تخیل جامعه شناختی نظری را از مفهوم تخیل(بینش) جامعه شناختی یا sociological imagination  سی رایت میلز برگرفته و در جعبه ابزار شناخت، واکاوی، نقد و تلفیق دستگاه‌های نظری گنجانده اند‌. البته که مفاهیمی چون "دین شناسنامه‌ای"، "خرید طبقاتی"، "جوامع درونساخت/ برونساخت"،  را هم خودشان ساخته‌اند و صد البته که گونه های معرفت‌شناسی را نیز بر مبنای مطالعات و پژوهش‌های خویش بازشناسی کرده و برمی شمرند. این مفاهیم و تبیین‌های آنها برساخته‌های استاد تنهایی است که سند و مرجع آن آثار او و حاصل سالها کوشش این جامعه‌شناس ایرانی است. سند می‌خواهند؟ این  مفاهبم برساخته های خود اوست و سند و مرجعش نیز هم اوست، نه کتاب شفر یا ریتزر یا ... 
آیا #باصطلاح_نقد یعنی "برسازی مفهوم ممنوع؟!" آیا ایشان حق ندارند مفاهیم و تبیین های خود را بدون هماهنگی #باصطلاح_منتقدین شرح و بسط دهند؟ در اینصورت آیا این حق برای سایرین محفوظ است که فرضا "دکانی" از مکاتب من درآوردی بی پشتوانه علمی استقرائی جامعه‌شناختی باز کنند و آنجا همین #باصطلاح_منتقدین سکوت اختیار کنند؟ پس بفرمایند "مکتب خراسانی" در جامعه‌شناسی به راستی حاصل کدام استقرای تاریخی در قلمروی جامعه‌شناسی است؟ آیا آن هم پیروانی پاسخگو دارد؟ و در کدام کتاب جامعه‌شناسی روز دنیا منابعی برای مطالعه چیزی به نام "مکتب خراسانی" می توان یافت؟ 
به هر روی چالش اصلی در این خصوص پیش روی فرد پارادایمی نیست، بل پیش روی #باصطلاح_منتقد است؛ او که بایستی در دیالکتیک خود با خود، منصفانه خویشتنِ خویش را بازنگری کرده صادقانه بگوید اگر توسلی، تنهایی، آزاد ارمکی، بلومر، مارکس، شریعتی، رفیع پور، طباطبایی، رئیس دانا، آریانپور و ... همگی به ایراداتی رفع ناشدنی و مشکلاتی حل ناشدنی دچارند، پس بالاخره چه کسی مقبول است؟ و مباد که خود را یکه تاز  فهم دین، اقتصاد، سیاست و ... بدانیم!  مهم تر اینکه در نقشه جامعه‌شناسی ایران، مسیر کنش علمی "خود" را بالاخره از کدام کانون فکری و پارادایمی برگرفته یا بدان منتهی می‌دانیم؟ در واقع خودمان فارغ از هر #نقد و بحثی چه هستیم؟

13- مرا خوش‌تر آنست که آنچه در پندار، گفتار و کردارم مُرعاست، تعریف و تمجید تلقی شود تا اینکه از"نقد" دستاویزی بسازم برای حقد و کین توزی، و دوری از #اخلاق_حرفه‌ای یا  #قواعد_علمی_نقد. ضمن تجدید احترام به جناب دکتر تنهایی و جناب دکتر معدنی، برای هر دو استاد بزرگوارم، آرزوی تندرستی و استواری در مسیر اعتلای جامعه‌شناسی و هم‌افزایی "خود جمعی" پویندگان و کوشندگان جامعه‌شناسی در پرتو نقدی پویا، سازنده و اخلاقی دارم: سپاس تان!

اسفندماه یکهزار و چهارصد و دو

تاريخ: 1402/12/26
نویسنده: کاربر سایت
تعداد نظر: 0
مشاهده نظرات

نظرات کاربران

افزودن ديدگاه

ارتباط مستقيم با دکتر تنهایی

همراه: 09126974435

پست الکترونیک: hatanhai121@gmail.com

صفحه نخست | زندگینامه | یادداشت ها و نظرات | فعالیتهای علمی | ارتباط با مخاطبان | گالری تصاویر

کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به دکتر حسین ابوالحسن تنهایی است.