درود بر مخاطبان گرامی
دوست فرهیخته و نویسندهی گرامی، اما هنوز ناديده، برای نخستینبار پیامی و سپس نوشتاری پيرامون انگیزههای اخلاقی و ضداخلاقی در نقادی برای من ارسال داشتند تا در کانال بارگزاری شود. از آنجایی که نگاه اين همکار ناديده و گرامی را از گونهی همکاری همیارانه در تعريف فرایند نقد ديدم پیشنهاد ايشان را با سپاسگزاری تمام پذیرفتم.
ايشان جناب آقای دکتر غلامرضا خاکی نویسندهی پرتوان است که چندین کتاب را با همکاری نشر همرخ راهی بازار کتاب نمودهاند. از جمله:
کتاب (جلال ناخوانده)، (روشنفکری حرفهای) و چند اثر دیگر.
انگیزههای اخلاقی و ضداخلاقی در نقادی
مقدمه
هر نقدی سه بعد محتوایی، ساختاری و اخلاقی دارد. اگر از دو بعد اول بگذریم باید گفت بیاخلاقی در نقد موجب میشود تا انرژی اجتماعی هدر رفته و نقدهای ارزشمندی خلق نشوند. این کار فرهنگ نقد را در محیط تخریب میکند و جریان نظرورزی و عملگرایی جامعه از برکات نقدهای سازنده بیبهره میماند. این روزها پارهای از مطالب مسما به نقدی که این سو و آن سو به عنوان نقد یا پاسخ نقد دیده و شنیده میشود.
نقد چونان انرژی اجتماعی
انسان موجودی کمالگرا است یعنی برای هر چیزی میتواند شکل برتر و کاملتری را تصور کند. این کمالگرایی به عنوان یک استعداد در همۀ افراد نمود یکسانی ندارد، در عدهای اشکال نادرستی از آن نیز در قالب کمالگرایی نابهنجار، غر زدن و گلایه کردن و تخریب پدیدار میشود. انرژی کمالگرایی در آدمی مانند آب باران است که از آسمان میبارد، اگر این آب با آبخیزداری و سدسازی مهار و مدیریت نشود به سیل و تخریب و ویرانی مبدل میشود. به قول مولانا:
پس بد مطلق نباشد در جهان-بد به نسبت باشد این را هم بدان
در زمانه هیچ زهر و قند نیست-که یکی را پا دگر را بند نیست
مر یکی را پا دگر را پایبند-مر یکی را زهر و بر دیگر چو قند
زهر مار آن مار را باشد حیات-نسبتش با آدمی باشد ممات
دلایل نقادی
تکامل آدمی در گرو تفکر انتقادی است. تفکر انتقادی یکی از اشکال اندیشیدن آدمی است که همواره آنچه هست را نقد میکند. تفکر انتقادی همیشه به شکل مثبتی در آدمی ظهور نمییابد و به همه قلمروها گسترش مییابد و بسیاری بنیانهای غیرعقلانی را نیز تخریب میکند. همه افراد به میزان یکسانی از تفکر انتقادی بهرهمند نیستند. بر این مبنا پرسشی پیش میآید که:
چرا عده ای در مقام نقد گفتار و کردار و نوشتار دیگران بر می آیند و عده ای دیگر نه؟
دلایل نقاد بودن افراد میتواند مثبت یا منفی (اثربخش یا مخرب) باشد. به نمونههایی از این دلایل در دنبال اشاره می شود:
الف) نقادی با انگیزههای مثبت(خیرخواهانه)
۱. عدهای خود را متعهد به نگهبانی و دفاع از حقیقت میدانند لذا به گفتار و نوشتار و کردار هر کسی که احساس کنند حقیقیت را مخدوش یا نادیده گرفته است برای خود وظیفه میدانند که واکنش نشان دهند.
۲. نسبت به صاحب اثری خاص، احساس دوستی دارند لذا وظیفه خاص خود میدانند که بر خطاها و کاستیهای او چشم نبندند و در کار نقد او وارد میشوند.
نشانههای این انگیزهمندی مثبت این است که اگر نقد آنها در حضور دیگران است و کسانی دیگر بر آن آگاهی مییابند مکان و زمان و زبان و لحن خاص را رعایت میکنند و نقدشان را به نام صمیمت مخدوش نمیکنند.
ب) نقادی با انگیزههای منفی(تخریبجویانه)
۱. کسانی تمایل دارند با جنجالآفرینی توجه دیگران را جلب کرده و نزد آنها مشهور شوند لذا نقد این و آن را بهانه میکنند تا به هدف خود برسند.
۲. عدهای از حسادت در موضع نقادی میآیند زیر آنچه دیگری خلق کرده یا بیان نموده یا در عمل پدیدار کرده بسیار ارزشمند است و آنان دوست دارند که آن کار به نام شان انجام میشد لذا با نقد آن میکوشند تا آن را بیارزش و نامقبول کنند.
۳. بعضیها کینهورزی را از تعادل روانی خارج میکنند لذا منتظر فرصتند تا در موقعیتهای پیشآمده که آن را مناسب میدانند به نام نقادی انتقام بگیرند.
انگیزه های منفی: خاستگاه بیاخلاقی در نقد
عدهای در نقدهایشان مودب نیستند و اصول اولیه اخلاقی را رعایت نمیکنند و براحتی به دیگری صفتهای ناپسندی میزنند و آنان را دروغگو و شیاد و... مینامند و روح نقد خود را تخریب میکنند. بیاخلاقی به عنوان پدیدهای رفتاری در نقد، یک دلیل خاص ندارد و باید مجموعه دلیلهایی را با رویکردهای فلسفی، جامعهشناسانه و روانشناسانه برای آن جستجو کرد که در مجموع نظام نظری و عملی تربیت شخص ناقد بیاخلاق را تعیین میکنند.
نگارنده برخی از دلایلی که به تجربه دریافته در زیر آورده است. (البته فرض اساسی او این است که بیشتر ناقدان، ناآگاهانه بیاخلاقی میکنند. به بیاخلاقیهای عامدانه و شیادانه باید به گونهای دیگر نگریست.)
۱. عدهای به نقد به عنوان فرصتی برای اثبات وجود و ارضای نفسانی خود مینگرند نه این که امکانی برای روشنگری درباره حقیقتی پیش آمده است، لذا این افراد در بند تاثیرگذاری مثبت بر دیگران نیستند و بیشتر به دنبال ارضای روانی و فرو خواباندن هیجانات خود هستند.
۲. تفکیک دو واژه صراحت و رکاکت در عمل بسیار دشوار است، لذا خیلیها مرز میان آنها را نمیدانند و فکر میکنند صراحت همیشه و در همهجا و بیانش با هر زبان و لحنی، یک ارزش مطلق است، به همین دلیل به نام صریح بودن، حرفهای رکیکی بر زبان و قلم آنها جاری میشود.
۳. بسیاری فرق میان شجاعت و بیادبی را نمیدانند و گمان خام میورزند که هر چه بیادبانهتر مرزهای اخلاقی را در نقادی بشکنند این کارشان نشانۀ شجاعت بیشتر آنهاست.
۴. عدهای چون سخن زیادی در موضوع بحث ندارند لذا بیشتر به شخصیت طرف مقابل بپردازند و کارشان به بیادبی میانجامد.
۵. کسانی تمایل دارند با جنجالآفرینی توجهها را جلب کرده و مشهور شوند و نقد این و آن را بهانه میکنند و چون حرفی برای گفتن ندارند حسادت آنها به شکل بی ادبی ظاهر می شود.
۶. عدهای از حسادت به موضع نقادی میآیند زیرا آنچه دیگری خلق کرده یا بیان نموده یا در عمل پدیدار کرده، در نگاهشان بسیار ارزشمند است و دوست دارند که آن کار به نام آنان انجام میشد.
۷. کینهداری بعضیها را از تعادل روانی خارج میکند و منتظر فرصتند لذا، در موقعیتهای پیشآمده، بیادبانه وارد تخریب طرف مقابل میشوند.
۸. این که سخنی حق پنداشته شود نمیتوان با هر واژه و لحنی آن را بیان کرد. سخن حق را نباید با زبان و شیوه ناحق بیان کرد زیرا نقض غرض میشود.
۹. چون بیاخلاقان پیش از بیان و انتشار نقد خود درباره شیوه و زبان و محتوای آن با اهل خرد و اخلاق مشورت نمیکنند لذا نوشتار و گفتارشان پیراسته نمیشود.
۱۰. برخی از ناقدان ادبیاتشان ضعیف بوده و دایره واژگانشان محدود است لذا در بیان منظور خود زبانی فاخر ندارند و در انتخاب کلمات و تاثیرگذاری آنها حساسیت چندانی ندارند.
۱۱. بسیاری در کنش و واکنش نقادانه، سرعت و حاضر جوابی را یک ارزش میدانند در حالی که جز موارد نادر اجرایی، سرعت در نقد موجب بیدقتی و بیادبی میشود.
۱۲. در نقادی خود را پیرو و مقلد کسانی میدانند که چندان مقید به آداب اخلاقی در نقد نبودهاند.
۱۳. بسیاری از ناقدان قادر به تفکیک اثر و رفتار نقد شونده از شخصیت او نیستند. یعنی نمیتوانند تصور کنند فردی میتواند شخصیتی موجه داشته باشد اما خطایی در گفتار و نوشتار و کردار او هم رخ بدهد و نباید آن خطا را برابر کل هویت او دانست.
۱۴. ذهن(نیت)خوانی طرف مقابل در بسیار موارد موجب تهاجم و برچسبزنی بیادبانه میشود.
۱۵. خیلیها در فرآیند نقادی به جوانمردی (آزادگی) به عنوان یک ارزش نمینگرند و آن را فرصتی برای مچگیری میدانند. برای مثال گاهی فردی ادعایی میکند و هنگامی که از او دلیل و سند خواسته می شود جواب روشنی ندارد و در برابر جمع ارجاع به آینده میدهد یا توجیهی ضعیف میکند که بر همگان روشن میشود سخنی بیپشتوانه بیان کرده است. در چنین مواردی جوانمردی نقاد حکم میکند که با طرف مقابل (بویژه آنکه اگر سن و سالی داشته و پیشکسوت باشد) نباید وارد جدال شود و به او توهین کند، بلکه باید از کنار شخصیت او گذشت و درباره خطای مورد بحث به گونهای دیگر روشنگری کرد. (در جوانمردی در نقد، حقیقت دیگر موضوع بحث نیست، بلکه حقیقت نابود نکردن انسانی دیگر است. البته اگر منافع مردم در میان باشد موضوع رویکرد دیگری طلب میکند.)
نتیجهگیری
هر ناقدی باید پیوسته ابعاد گوناگون و انگیزه نقادی خود را بویژه در ساحت اخلاقی آن آسیبشناسی کند و برای هر یک از دلایل بالا که در خود مییابد راهکار ویژهای پیدا کند و سطوح دانشی، نگرشی و توانشی خویش را اصلاح کند. باید اخلاقی بودن را یک ارزش اصیل در نقادی دانست. یک نقاد راستین دغدغه آن را دارد که به نام نقادیِ خود سقوط اخلاقی نکند به قول شمس تبریزی این ریسمان علم برای آن است که آدمی از چاه خودپرستی بیرون آید نه در چاه منیت فرو رود.
غلامرضا خاکی
اسفند ۱۴۰۲
درود بر مخاطبان گرامی
دوست فرهیخته و نویسندهی گرامی، اما هنوز ناديده، برای نخستینبار پیامی و سپس نوشتاری پيرامون انگیزههای اخلاقی و ضداخلاقی در نقادی برای من ارسال داشتند تا در کانال بارگزاری شود. از آنجایی که نگاه اين همکار ناديده و گرامی را از گونهی همکاری همیارانه در تعريف فرایند نقد ديدم پیشنهاد ايشان را با سپاسگزاری تمام پذیرفتم.
ايشان جناب آقای دکتر غلامرضا خاکی نویسندهی پرتوان است که چندین کتاب را با همکاری نشر همرخ راهی بازار کتاب نمودهاند. از جمله:
کتاب (جلال ناخوانده)، (روشنفکری حرفهای) و چند اثر دیگر.
انگیزههای اخلاقی و ضداخلاقی در نقادی
مقدمه
هر نقدی سه بعد محتوایی، ساختاری و اخلاقی دارد. اگر از دو بعد اول بگذریم باید گفت بیاخلاقی در نقد موجب میشود تا انرژی اجتماعی هدر رفته و نقدهای ارزشمندی خلق نشوند. این کار فرهنگ نقد را در محیط تخریب میکند و جریان نظرورزی و عملگرایی جامعه از برکات نقدهای سازنده بیبهره میماند. این روزها پارهای از مطالب مسما به نقدی که این سو و آن سو به عنوان نقد یا پاسخ نقد دیده و شنیده میشود.
نقد چونان انرژی اجتماعی
انسان موجودی کمالگرا است یعنی برای هر چیزی میتواند شکل برتر و کاملتری را تصور کند. این کمالگرایی به عنوان یک استعداد در همۀ افراد نمود یکسانی ندارد، در عدهای اشکال نادرستی از آن نیز در قالب کمالگرایی نابهنجار، غر زدن و گلایه کردن و تخریب پدیدار میشود. انرژی کمالگرایی در آدمی مانند آب باران است که از آسمان میبارد، اگر این آب با آبخیزداری و سدسازی مهار و مدیریت نشود به سیل و تخریب و ویرانی مبدل میشود. به قول مولانا:
پس بد مطلق نباشد در جهان-بد به نسبت باشد این را هم بدان
در زمانه هیچ زهر و قند نیست-که یکی را پا دگر را بند نیست
مر یکی را پا دگر را پایبند-مر یکی را زهر و بر دیگر چو قند
زهر مار آن مار را باشد حیات-نسبتش با آدمی باشد ممات
دلایل نقادی
تکامل آدمی در گرو تفکر انتقادی است. تفکر انتقادی یکی از اشکال اندیشیدن آدمی است که همواره آنچه هست را نقد میکند. تفکر انتقادی همیشه به شکل مثبتی در آدمی ظهور نمییابد و به همه قلمروها گسترش مییابد و بسیاری بنیانهای غیرعقلانی را نیز تخریب میکند. همه افراد به میزان یکسانی از تفکر انتقادی بهرهمند نیستند. بر این مبنا پرسشی پیش میآید که:
چرا عده ای در مقام نقد گفتار و کردار و نوشتار دیگران بر می آیند و عده ای دیگر نه؟
دلایل نقاد بودن افراد میتواند مثبت یا منفی (اثربخش یا مخرب) باشد. به نمونههایی از این دلایل در دنبال اشاره می شود:
الف) نقادی با انگیزههای مثبت(خیرخواهانه)
۱. عدهای خود را متعهد به نگهبانی و دفاع از حقیقت میدانند لذا به گفتار و نوشتار و کردار هر کسی که احساس کنند حقیقیت را مخدوش یا نادیده گرفته است برای خود وظیفه میدانند که واکنش نشان دهند.
۲. نسبت به صاحب اثری خاص، احساس دوستی دارند لذا وظیفه خاص خود میدانند که بر خطاها و کاستیهای او چشم نبندند و در کار نقد او وارد میشوند.
نشانههای این انگیزهمندی مثبت این است که اگر نقد آنها در حضور دیگران است و کسانی دیگر بر آن آگاهی مییابند مکان و زمان و زبان و لحن خاص را رعایت میکنند و نقدشان را به نام صمیمت مخدوش نمیکنند.
ب) نقادی با انگیزههای منفی(تخریبجویانه)
۱. کسانی تمایل دارند با جنجالآفرینی توجه دیگران را جلب کرده و نزد آنها مشهور شوند لذا نقد این و آن را بهانه میکنند تا به هدف خود برسند.
۲. عدهای از حسادت در موضع نقادی میآیند زیر آنچه دیگری خلق کرده یا بیان نموده یا در عمل پدیدار کرده بسیار ارزشمند است و آنان دوست دارند که آن کار به نام شان انجام میشد لذا با نقد آن میکوشند تا آن را بیارزش و نامقبول کنند.
۳. بعضیها کینهورزی را از تعادل روانی خارج میکنند لذا منتظر فرصتند تا در موقعیتهای پیشآمده که آن را مناسب میدانند به نام نقادی انتقام بگیرند.
انگیزه های منفی: خاستگاه بیاخلاقی در نقد
عدهای در نقدهایشان مودب نیستند و اصول اولیه اخلاقی را رعایت نمیکنند و براحتی به دیگری صفتهای ناپسندی میزنند و آنان را دروغگو و شیاد و... مینامند و روح نقد خود را تخریب میکنند. بیاخلاقی به عنوان پدیدهای رفتاری در نقد، یک دلیل خاص ندارد و باید مجموعه دلیلهایی را با رویکردهای فلسفی، جامعهشناسانه و روانشناسانه برای آن جستجو کرد که در مجموع نظام نظری و عملی تربیت شخص ناقد بیاخلاق را تعیین میکنند.
نگارنده برخی از دلایلی که به تجربه دریافته در زیر آورده است. (البته فرض اساسی او این است که بیشتر ناقدان، ناآگاهانه بیاخلاقی میکنند. به بیاخلاقیهای عامدانه و شیادانه باید به گونهای دیگر نگریست.)
۱. عدهای به نقد به عنوان فرصتی برای اثبات وجود و ارضای نفسانی خود مینگرند نه این که امکانی برای روشنگری درباره حقیقتی پیش آمده است، لذا این افراد در بند تاثیرگذاری مثبت بر دیگران نیستند و بیشتر به دنبال ارضای روانی و فرو خواباندن هیجانات خود هستند.
۲. تفکیک دو واژه صراحت و رکاکت در عمل بسیار دشوار است، لذا خیلیها مرز میان آنها را نمیدانند و فکر میکنند صراحت همیشه و در همهجا و بیانش با هر زبان و لحنی، یک ارزش مطلق است، به همین دلیل به نام صریح بودن، حرفهای رکیکی بر زبان و قلم آنها جاری میشود.
۳. بسیاری فرق میان شجاعت و بیادبی را نمیدانند و گمان خام میورزند که هر چه بیادبانهتر مرزهای اخلاقی را در نقادی بشکنند این کارشان نشانۀ شجاعت بیشتر آنهاست.
۴. عدهای چون سخن زیادی در موضوع بحث ندارند لذا بیشتر به شخصیت طرف مقابل بپردازند و کارشان به بیادبی میانجامد.
۵. کسانی تمایل دارند با جنجالآفرینی توجهها را جلب کرده و مشهور شوند و نقد این و آن را بهانه میکنند و چون حرفی برای گفتن ندارند حسادت آنها به شکل بی ادبی ظاهر می شود.
۶. عدهای از حسادت به موضع نقادی میآیند زیرا آنچه دیگری خلق کرده یا بیان نموده یا در عمل پدیدار کرده، در نگاهشان بسیار ارزشمند است و دوست دارند که آن کار به نام آنان انجام میشد.
۷. کینهداری بعضیها را از تعادل روانی خارج میکند و منتظر فرصتند لذا، در موقعیتهای پیشآمده، بیادبانه وارد تخریب طرف مقابل میشوند.
۸. این که سخنی حق پنداشته شود نمیتوان با هر واژه و لحنی آن را بیان کرد. سخن حق را نباید با زبان و شیوه ناحق بیان کرد زیرا نقض غرض میشود.
۹. چون بیاخلاقان پیش از بیان و انتشار نقد خود درباره شیوه و زبان و محتوای آن با اهل خرد و اخلاق مشورت نمیکنند لذا نوشتار و گفتارشان پیراسته نمیشود.
۱۰. برخی از ناقدان ادبیاتشان ضعیف بوده و دایره واژگانشان محدود است لذا در بیان منظور خود زبانی فاخر ندارند و در انتخاب کلمات و تاثیرگذاری آنها حساسیت چندانی ندارند.
۱۱. بسیاری در کنش و واکنش نقادانه، سرعت و حاضر جوابی را یک ارزش میدانند در حالی که جز موارد نادر اجرایی، سرعت در نقد موجب بیدقتی و بیادبی میشود.
۱۲. در نقادی خود را پیرو و مقلد کسانی میدانند که چندان مقید به آداب اخلاقی در نقد نبودهاند.
۱۳. بسیاری از ناقدان قادر به تفکیک اثر و رفتار نقد شونده از شخصیت او نیستند. یعنی نمیتوانند تصور کنند فردی میتواند شخصیتی موجه داشته باشد اما خطایی در گفتار و نوشتار و کردار او هم رخ بدهد و نباید آن خطا را برابر کل هویت او دانست.
۱۴. ذهن(نیت)خوانی طرف مقابل در بسیار موارد موجب تهاجم و برچسبزنی بیادبانه میشود.
۱۵. خیلیها در فرآیند نقادی به جوانمردی (آزادگی) به عنوان یک ارزش نمینگرند و آن را فرصتی برای مچگیری میدانند. برای مثال گاهی فردی ادعایی میکند و هنگامی که از او دلیل و سند خواسته می شود جواب روشنی ندارد و در برابر جمع ارجاع به آینده میدهد یا توجیهی ضعیف میکند که بر همگان روشن میشود سخنی بیپشتوانه بیان کرده است. در چنین مواردی جوانمردی نقاد حکم میکند که با طرف مقابل (بویژه آنکه اگر سن و سالی داشته و پیشکسوت باشد) نباید وارد جدال شود و به او توهین کند، بلکه باید از کنار شخصیت او گذشت و درباره خطای مورد بحث به گونهای دیگر روشنگری کرد. (در جوانمردی در نقد، حقیقت دیگر موضوع بحث نیست، بلکه حقیقت نابود نکردن انسانی دیگر است. البته اگر منافع مردم در میان باشد موضوع رویکرد دیگری طلب میکند.)
نتیجهگیری
هر ناقدی باید پیوسته ابعاد گوناگون و انگیزه نقادی خود را بویژه در ساحت اخلاقی آن آسیبشناسی کند و برای هر یک از دلایل بالا که در خود مییابد راهکار ویژهای پیدا کند و سطوح دانشی، نگرشی و توانشی خویش را اصلاح کند. باید اخلاقی بودن را یک ارزش اصیل در نقادی دانست. یک نقاد راستین دغدغه آن را دارد که به نام نقادیِ خود سقوط اخلاقی نکند به قول شمس تبریزی این ریسمان علم برای آن است که آدمی از چاه خودپرستی بیرون آید نه در چاه منیت فرو رود.
غلامرضا خاکی
اسفند ۱۴۰۲