سخنرانی آنلاين ح.ا.تنهایی پيرامون "میدان فردیت، مقاومت مدنی، و کنشگری خلاق: شرح و تبيين همفراخوانی محور مختصات میدان فردیت، محور مختصات تفکیکیافتگی اجتماعی، و محور مختصات جوامع درونساخت و برونساخت"، با میزبانی مدرسه روزنامه نگاری کمپین مردمی حمایت از زاگرس مهربان، ۶ خردادماه ۱۴۰۲
(برای شنیدن فایل صوتی سخنرانی به قسمت پخش چندرسانهای رجوع بفرمایید)
مسألههای اجتماعی حل نشده و راه حلهای تجربه نشده
تنهایی در ابتدای سخنان خود تأکید کرد که بعنوان جامعهشناس از باید و نبایدها سخنی گفته نمیشود و آنچه که در حال رخ دادن است را در گام اول شرح میدهد. سپس با توجه به رویکرد پرگمتیستی به روند تغییرات پرداخت و با توجه به تجربیاتی که در جوامع دیگر و تجربیات موجود در جامعهی ایران وضعیت جاری را تحلیل کرد و به ارائهی راهکارهای احتمالی پرداخت. ایشان در ادامه افزود، مسئلهی امروز ایران شیوهی مطرح کردن مسائلی است که حلنشده باقی مانده است و همین مسائل جزء موانع توسعهی اجتماعی به شمار میروند. اینها مسائلی هستند که در حوزهی جامعهشناسی توسعه یکی از محورهای کلیدی است و من از سال ۱۳۷۷ در این باره مطالب و مقالاتی نوشتهام، مصاحبه و سخنرانی کردهام و پس از گذشت نزدیک به سه دهه، مسائل همانها هستند و راهحلهایی که من پیشنهاد کردم، راهحلهایی که به تشخیص من میتوانستند به حل مسئله کمک کنند، اما مورد توجه قرار نگرفتند. فرایند مطالبهگری یا مقاومت مدنی نیز به دلیل انتقاداتی صورت گرفته که در اعتراض به توجه نکردن به مسائل اجتماعی و پاسخ ندادن به آنها ریشه دارد. فرایند درمان در جامعه میتواند ساده باشد و با اصلاحاتی در ساختار صورت گیرد و یا دارای پیچیدگیهایی باشد و تبدیل به یک جنبش اجتماعی یا جنبشهایی که به جنبشهای براندازانه معروف است، شود.
دیالکتیک محورهای مختصات میدان فردیت، تفکیکیافتگی، و جوامع درونساخت و برونساخت
دکتر تنهایی در توصیف کنشگری اجتماعی گفت: سه محور مختصات در تحلیل کنشگری اجتماعی مهم هستند. محور اول، محور مختصات میدان فردیت تاریخی، محور دوم، محور مختصات تفکیکیافتگی، و محور سوم، ساختار طبقاتی جوامع درونساخت و برونساخت میباشند. هرکدام از این محورها به دو قسمت تقسیم میشوند: سیر به سمتوسوی چپ محور افقی که از ۰ تا ۱- قرار گرفته و سمتوسوی سیر منفی واقعیتهای اجتماعی محور را نمایش میدهد، و از ۰ تا ۲+ که سمتوسوی مثبت سیر محور را نشان میدهد و در سمت راست محور قرار دارد. مانند محور مختصات زیر:
+1----------------0---------------- 1-
محور مختصات سهگانه: فردیت، تفکیکیافتگی، و جوامع درونساخت و برونساخت
محور مختصات میدان فردیت تاریخی: کنشگری، مطالبهگری و گفتگوگری
میدان فردیت تاریخی، بستری اجتماعی است که امکان ظهور و بروز فرد، یک گروه، یا یک جنبش را در برابر یک سیستم فراهم میکند. برای مثال، اگر خانواده را بستر اجتماعی در نظر بگیریم، زمانی که فرد در برابر خانواده دست به انتقاد یا اعتراض میزند، فضایی برای بروز تخالف، تنافر یا تضاد فراهم است. در اینجا باید به تفاوت تضاد و تناقض تأکید کرد. تضاد زمانی رخ میدهد که گروههایی که در مقابل هم قرار میگیرند، مطالبات خود را بیان میکنند، انتقادات خود را مطرح میکنند و اعتراضاتی دارند و میپذیرند که گروههای مقابل نیز مطالبات خاص خود را دارند و مسائلی دارند که باید مورد توجه قرار گیرد. در زمانی که این دیدگاه مسلط شود و تضاد مورد پذیرش قرار گیرد، مطالبهگری به گفتگوگری تبدیل خواهد شد. در چنین محور مختصاتی، مطالبهگری از کنشگری به سوی مطالبهگری و درنهایت، گفتگوگری در مستوسوی مثبت محور مختصات پیش میرود، و برعکس آن نیز، هرگاه جامعه در سمتوسوی منفی مختصات قرار بگیرد میدان فردیت تاریخی به سوی نارضایتی، مقاوت مدنی، و مطالبهگری خشونتبار سیر میکند. کنشگری در پارادایم شیکاگویی عبارت است از انتخاب افراد از میان راههای موجود در جامعه برای برونرفت از مسئله، چنانچه در میان راههای موجود در جامعه، راهحل مناسبی وجود نداشته باشد، افراد برای برسازی راههای نو و تازه شروع به گفتگو با کسانی میکند که مفاهیم مشترکی با هم دارند و بر اساس فهم مشترک با هم گروهی را تشکیل میدهند. گروه، سازمان، حزب یا هر مجموعهای از افراد که بر اساس فهم مشترک تشکیل شده باشد، واحدهای کنشگری هستند که باید بر اساس مفاهیم به اشتراکگذاشته شده، راهها و اهداف مشترک میان اعضای خود به وجود آورده باشند.
انسان به مثابه انسان در فرایند برآیش زیستشناختی و تاریخی ناگزیر از انتخاب و کنشگری است، درواقع انسان بدون انتخاب معنایی ندارد. حتی سکوت کردن هم انتخاب انسان و درنتیجه، گونهای کنش است. مبارزه، مبارزهی منفی، مقاومت مدنی یا کنار آمدن با وضع موجود نیز انتخابهای انسان هستند. علاوه بر این، انتخاب کردن برای انسان امری طبیعی است تا از میان راههای موجود دست به انتخاب بزند و در صورت نیاز راه جدیدی را خلق کند. این فرایند انتخاب و کنشگری در واحدهای کنشگری مانند گروه، حزب، اتحادیه، سندیکا و ... که انسان عضوی از آن است، رخ میدهد.
محور مختصات تفکیکیافتگی: کمتفکیکیافتگی تا پرتفکیکیافتگی
گستردگی میدان فردیت تاریخی بر اساس تفکیکیافتگی قابل تحلیل است. در جوامع قدرتگرا یا اقتدارگرای سنتی، جوامع پیشاصنعتی به تعبیر بلومر، یا جوامع منِ اجتماعی، میدان فردیت گسترده نیست. برای گشوده شدن میدان فردیت، ساختار سازمانی هر جامعهای باید بر اساس عدم تمرکز به سمت پرتفکیکیافتگی حرکت کند و بر اساس تخصصها در راستای رسیدن به بهترین کارکرد و بالاترین کارایی برنامهریزی شود. هیچ جبر تاریخی یا مکانیکی یا قدرشناختی وجود ندارد که در فرایند تکوین جوامع، بر اساس آن میدان فردیت تاریخی مردم الزاما گشوده شود. این روند به دیالکتیکی ربط دارد که بین انسان و تاریخ و بین انسان و جامعه برقرار است. این ارتباط در زبان جامعهشناختی در محور مختصات تفکیکیافتگی، از کمتفکیکیافتگی تا پرتفکیکیافتگی در نوسان است. گسترش یافتن میدان فردیت تاریخی همفراخوان با تفکیکیافتگی است که باید از تمرکزگرایی به سوی عدم تمرکز یا پرتفکیکیافتگی حرکت کند که بر اساس تخصص عمل میکند. اگر یک دادگاه را تصور کنیم، دادستان که مدعیالعموم است، قاضی که وظیفهی قضاوت دارد و وکیل که از متهم حمایت میکند در دادگاه حضور دارند و به قول سیمل یک هندسهی سهتایی شکل میگیرد که متکی بر رابطهای تضادی است. در این تقابل، تضارب اندیشهها وجود دارد. اگر یک فرد دو یا هر سه وظیفه را در دادگاه بر عهده بگیرد، روند کار با مشکل کمتفکیکیافتگی مواجه میشود.
ناتمرکزگرایی موجب میشود تضارب اندیشهها شکل گیرد؛ تفکیکیافتگی شرط بلوغ و رشد جامعه است و منطق آن نیز تضاد است. تضاد و به عبارت دقیقتر، تضاد مثبت به این معناست که هر کنشگر، گروه یا نقش مطالبات و خواستههای خود را میشناسد و نسبت به مطالبات دیگران نیز آگاهی دارد، دیگران نیز نسبت به بقیه همین آگاهی را دارند. بر اساس این فهم است که رابطهای مبتنی بر مطالبهگریِ خلاق شکل میگیرد که میتواند به گفتگوگری برسد. اگر کارگرانی بر اساس فهم خویش به کارفرما اعتراض کرده و مطالبات خود را بیان میکنند، این به معنای تناقض نیست. متأسفانه در جوامع بهاصطلاح جهان سوم، هر مطالبهگریای با منطق تناقض تعریف میشود، یعنی مطالبهگر خواهان تخریب یا نابودی طرف مخاطب است. این فهم نادرست به رویکردی مربوط میشود که در جوامع جهان سوم مسلط است و انسان را کنشگر نمیدانند. انسان را مجری میدانند که نباید مطالبه کند و اگر چیزی را نادرست میداند نباید تذکر بدهد. در صورتی که در مکتب شیکاگویی معتقدیم که انسان کنشگر است و بر اساس منطق تضاد میتواند وارد گفتگو شود. حتی در متون دینی هم انسان موجودی با ویژگیها و جلوههایی از خدا تلقی شده است و بنابراین انسان وظیفه دارد که در آبادانی زمین تلاش کند. در پارادایم تفسیری، جامعه از افرادی تشکیل شده که موقعیت اجتماعی را تفسیر میکنند و بر اساس این تفسیر، بهترین راه را با انتخاب طبیعی پرگمتیستی برمیگزیند، بر اساس این انتخاب، کنشگری و مطالبهگری میکنند و در فرایند مطالبهگری به گفتگوگری میپردازند. این سالمترین تصویر از یک جامعه است که در سمت مثبت محور مختصات پرتفکیکیافتگی قرار میگیرد و بنابراین میدان فردیت تاریخی نیز در امتداد محور مختصات تفکیکیافتگی، در سمتوسوی مثبت محور مختصات فردیت تاریخی گسترش مییابد. یعنی همهی گروهها، اصناف، نژادها، جنسیتها و ... به دلیل اینکه انسان هستند، حق کنشگری و مطالبهگری دارند. در نگاه پارادایم تفسیری پرگمتیستی جامعهی سالم بر اساس کنشگری انسان بعنوان ویژگی طبیعی انسانی در برآیش زیستشناختی تاریخی تعریف شده است.
محور مختصات جوامع درونساخت و برونساخت
ساختار اجتماعی به دو دستهی درونساخت و برونساخت تقسیم میشود. جوامع برونساخت جوامعی هستند که حاکمیت و مردم، والدین و کودکان، رئیس و مرئوس و در اصطلاح کلی، طبقهی فرادست و فرودست از نظر قومیت، نژاد، دین، پایگاه اقتصادی- اجتماعی یا ایدئولوژیک متفاوت باشند و در این حالت، ایدئولوژی هر طبقه توسط طبقهی دیگر پذیرفته نمیشود، که این امر نشاندهندهی شکلگیری منطق تناقض است. در حالتی که طبقهی فرادست و فرودست از نظر شاخصهای مختلف همانند باشند، جامعه درونساخت است و بر همین اساس است که بلومر معتقد است آمریکا برای اینکه جامعهای دمکرات باشد، باید به کارگران حق اعتصاب بدهد. به این معنا که (وسایط و راههای تولیدی:) مدیریت، قدرت و ثروتی که از یک طرف در اختیار طبقهی فرادست است، از طرف دیگر با دادن حق قانونی اعتصاب به کارگران اجازهی کنشگری، مطالبهگری و گفتگوگری یا چانهزنی به کارکنا دده میشود. حق اعتصاب برای کارگران قدرتی است که بتوانند با کارفرما وارد گفتگو شوند. در محور درونساختی- برونساختی، هرچه شاخص جامعه به سمت به رسمیت شناختن تضادها نزدیک باشد، یعنی جامعه که در طیف سمت مثبت حرکت میکند بر اساس منطق تضاد عمل میکند، بنابراین جامعه به سمت درونساختی شدن حرکت کرده و امکان توسعه بیشتر فراهم می شود. اگر ایدئولوژیهای طبقهی فرادست و فرودست متفاوت باشند و جامعهی شکلی برونساختی به خود بگیرد، حتی اگر مطالبهگری هم رخ بدهد، طبقهی فرادست مطالبات را نمیپذیرد. در این حالت هر طبقه به ایدئولوژی خاص خود پایبند است و منطق تضاد در آن به منطق تناقض تبدیل میشود. بر اساس منطق تضاد در جامعهی درونساخت، سبک زندگیهای متفاوت، هویتهای قومی و نژادی مختلف، تفاوت ایدئولوژیها و فکرها، تنوع اندیشهها و هر گونه تفاوتی به رسمیت شناخته میشود. اما در جامعهی برونساخت اعتقاد بر است که هر گونه تفاوت و اختلافی باید کنار گذاشته شود و تنها ایدئولوژی و سبک زندگی که از سوی طبقهی فرادست مورد تأیید است پذیرفته شود، در اینجاست که منطق تناقض به جای تضاد حاکم میشود. در این جوامع که کمتفکیکیافته هستند و اصالت جمع جای فردیت را گرفته، منطق روابط متقابل منطق تناقض است و به شکل دیالکتیک قطبی دیده و تبیین میشود. به قول شیبوتانی، در این جوامع، منطق رقابت کارکرد ندارد و به جای آن منطق واپسزنی حاکم است؛ یعنی ما برای پیشرفت خودمان باید دیگران را پس بزنیم و حذف کنیم. اینجاست که مقدمات خشونت، سرکوب، ارعاب، انقلابهای خشونتبار و جنبشهای براندازانه فراهم میشود. در حالی که در جوامع درونساخت، منطق تضاد حاکم است و در این جامعهی پرتفکیکیافته، انقلاب، کودتا، یا براندازی به وجود نمیآید. تضاد به این معناست که همهی گروههای مختلف از احزاب و اصناف تا جنسیتها و نژادها و سبکهای فرهنگی و ... رسمیت دارند و مجموعهی تنوعها و گروههای متکثر در تصمیمگیری شرکت میکنند. اینجاست که دمکراسی میتواند به وجود بیاید و حاکمیت مردم بر مردم شکل میگیرد. بنابراین رابطهی دیالکتیکی طبقهی فرادست و فرودست میتواند دو جامعه را به شکل درونساخت یا برونساخت شکل دهد. در پارادایم شیکاگویی پرگمتیستی، جامعه برآمده از فهم مشترک افرادی است که راهها و اهداف مشترک را به اشتراک گذاشتهاند. زمانی که این اشتراک شکسته شود و بین دو طبقهای که با هم واپسزنیِ تناقضی انجام میدهند، رابطهی رقابتی مخدوش شده و در فراگرد منطق تناقضی واپسزنی فروپاشی و فروپاشیدگی اجتماعی فرارسیده و سرانجام به جنبش براندازانه تحول مییابد.
مسائل جامعهی ایران و راهکارهای برونرفت از آنها
دکتر تنهایی ادامه داد: مسائلی که من از سال ۱۳۷۷ در مجلهی تخصصی دانشگاه آشتیان، در سال ۱۳۷۸ در همایش توسعهی اجتماعی وزارت کشور، در متن مقالات و مصاحبهها و سخنرانیهایم تا سخنرانی در پنجمین همایش کنکاشهای مفهومی پیرامون جامعهی در سال ۱۴۰۱ آوردهام و همچنان پابرجاست را در این جا به صورت مختصر میگویم. در جامعهی ایران سبکهای زندگی بر اساس تمرکزگرایی تعریف شده است و باید به سمت ناتمرکزگرایی حرکت کند. چگونگی این حرکت با وجود مجموعههای سه عنصری میسر است تا دسترسی به سبکهای متنوع زندگی امکانپذیر شود. یعنی علاوه بر طبقهی فرادست و فرودست، عنصر سوم که شامل متخصصان است نیز در تصمیمگیری اثرگذار باشند و باید ببینیم به چه متخصصانی بعنوان عنصر سوم نیاز داریم. مثلا جامعهشناس، حقوقدان، روانشناس، اقتصاددان و ... کارساز هستند و گروههای نظارتی که در جامعهشناسی درمانی معنی پیدا میکند، توانایی تشخیص مسائل جامعه را دارد تا بتواند راهکارهای مناسب برای حل مسئله را نیز تشخیص دهد و معرفی کند. شرط مهم گروه سهعنصری طبقات فرادست، فرودست، و متخصصان کارشناس، و نیز عنصر سوم ویژه، مستقل و آزاد بودن از تسلط طبقهی فرادست است. هموزن بودن طبقهی فرادست، طبقهی فرودست و عنصر سوم ویژگی مهمی است که برای گفتگو و اصلاح باید وجود داشته باشد. دومین مسئله که باید حل شود، انحصارطلبی در مشاغل و سِمَتها است. برخی از مسئولان چندین شغل و سمت دارند که دقیقا برخلاف تفکیکیافتگی عمل میکند. سومین مسئله، فقدان احزاب، اتحادیهها و سندیکاهای مستقل از دولت است. اگر قرار باشد که احزاب و اتحادیهها تحت نظارت دولت باشند، عنصر سومی تشکیل نمیشود ت بمراتب گروه سهعنصری تشکیل شود. متخصصان در اتحادیهها و احزاب و سندیکاها باید بتوانند به صورت مستقل کار کنند؛ این سه عنصری بودن مانع تناقض میشود و به تضاد امکان بروز میدهد. آخرین مسئله که از سال ۱۳۷۷ اشاره کردم و از سال ۱۳۹۵ به وضوح به آن پرداختم، یکی از مهمترین تغییراتی است که به نسبت فرصتهای زندگی و نیازمندیهای تولیدی در جامعه باید انجام شود تنظیم درست و متناسب ردیفهای بودجه است؛ یعنی تنظیم بودجهها باید به نسبت هزینههایی که برای کار تولیدی و افزایش تولیدی نیاز است، و نیز و بویژه، بر اساس شاخصهای فرصتهای زندگی باید انجام شود. این موضوع، یکی از اشکالات مهمی است که بسیاری از برنامههای توسعه را با مشکل مواجه کرده است و از دیگر سوی به کاهش اعتماد ملی، رشد مقاوت مدنی، و سوق دادن جامعه به سوی فروپاشیدگی اجتماعی منجر میشود.
پرسش: در زمان التهابات اجتماعی بسیاری از فعالیتها کنار گذاشته شد. یک فعال مدنی در چنین زمانهایی چگونه میتواند به کنشگری بپردازد تا هم امکان کنش از او سلب نشود و هم از خلاقیت خود بتواند برای تأثیرگذاری استفاده کند؟
پاسخ: طرفهای درگیر در مسائل اجتماعی در زمانهای التهابات اجتماعی مهم هستند. در چنین موقعیتهایی منطق تضاد فروکش میکند و در بسیاری از موارد از بین میرود. به همین دلیل فرادستان دائم بیم آن دارند که هر اتفاقی که میافتد احتمالا با قصد براندازی همراه است؛ دلیلش هم جایگزین شدن منطق تناقض به جای تضاد است. این اشکال به فهم متقابل بنابر منطق تناقض برمیگردد. همانگونه که در فصل دوم جامعهشناسی نظری نیز اشاره نمودهام، برای مثال ما جامعهشناسان قصد داریم کاری کنیم که موجب بهبود زندگی اجتماعی مردم شود. همانطور که یک پزشک یا روانشناس در گام اول از بدن یا روان بیمار نقد میکند تا بتواند مشکلات را تشخیص دهد، جامعهشناس نیز چنین میکند و جامعه را مورد نقد قرار میدهد. همانطور که پزشک قصد کشتن یا تخریب بیمار را ندارد، جامعهشناس نیز قصد از بین بردن جامعه را ندارد و هدف هر دو اصلاح مسائل است. این مسئله در جوامع جهان سوم وجود دارد که نقد متخصصین پذیرفته نمیشود و حتی گاهی دیده میشود که پزشکی سنتی را به دلیل مقاومت در برابر پذیرش نقد، جایگزین پزشکی مدرن میکنند. در جوامع جهان سوم، منقد را مزاحم جامعه میدانند نه پزشک جامعه. اشکال در فهم این مطلب است و یکی از کارهایی که باید انجام شود، تغییر این فهم است و نیازمند گفتگو است. ما از کنشگری به سمت مطالبهگری حرکت میکنیم و از مطالبهگری به گفتگوگری میرسیم. وقتی گفتگو میکنیم، تضاد منافعی که وجود دارد بر منطق تضاد است و اشکالی هم ندارد. تا اینجا مقاومت مدنی فرادست و فرودست موجب میشود تا کار پیش برود. اما گاهی پیش میآید که مقاومت مدنی سرکوب میشود یا تبدیل به یک کنش پرخاشگرایانه میشود؛ در اینجا منطق تناقض شکل گرفته است. ما جنبشی در میان کارگران هفتتپه، آذرآب و هپکو داشتیم که تا اندازهای این مطالبهگریها در فرایند آنها موفق بودند. چون سیستم فرادستی مطالبهگری را شنید، تغییراتی در سیستم مدیریتی داد و الگوهای خوبی در مطالبهگری شکل گرفت. من معتقدم که کارگران در آن زمان منطق مطالبهگری صنفی را به خوبی فهمیدند و توانستند بگویند که مطالباتشان چیست. موفق بودن مطالبهگری صنفی به این معناست که منطق تضاد و گفتمان مطالبهگری صنفی به درستی اجرا شده است. تأیید مطالبهگری صنفی به معنای مؤافق نبودن با سایر مطالبهگریها نیست. مطالبهگریها در دیگر اشکال، اعم از سیاسی، محیط زیستی، جنسیتی و ... بر اساس بسترهای معرفتشناختیِ خود دارای گفتمانهای خاص خودشان هستند. کسی که هنوز مطالبهگری صنفی را متوجه نشده، اگر بخواهد از این مطالبهگری وارد مطالبهگری سیاسی شود، دچار کژی مفاهیم میشود و هم مطالبهگری صنفی و هم مطالبهگری سیاسی از دست میرود و نتیجهای جز سرکوب از طرف فرادستان ندارد. بازتولید الگوی مطالبهگری صنفی میتوانست به بسیاری از مطالبات منطقی پاسخ دهد. مثلاً فعالان محیط زیست قصد مطالعاتی در بخشهای مختلف دارند، جامعهشناسان قصد مطالعه در بخشهای شهری و روستایی را دارند یا کارگرانی که کار میکنند، حقوق خودش را مطالبه میکند و همینطور بازنشستگان و معلمان که مطالباتی منطقی دارند، با تلاش برای از بین بردن شکاف هویتی که از اوایل دههی ۹۰ شروع شد و از سال ۱۳۹۵ شدت گرفت، میتوانند حل شوند. این شکاف هویتی نتیجهی فقدان اعتماد ملی است. وقتی به مطالبات پاسخ داده نشود، مشکلات افزایش پیدا میکنند. اگر با این تورم لجام گسیختهای که در زمان حاضر در جامعه وجود دارد، دولت کاری نکند و مردم به این نتیجه برسند که دولت نمیتواند یا نمیخواهد کاری برای اصلاح انجام دهد، فهم مشترکی بین فرادست و فرودست وجود نخواهد داشت. در این زمان مقاومت مدنی تبدیل به نافرمانی مدنی میشود؛ دلیلش هم ناتوانی مسئولان در پاسخگوییِ مناسب و متناسب با هزینهها و فرصتهای زندگی مردم است. اشکال اساسی از بین رفتن فهم مشترک و تبدیل منطق تضاد به منطق تناقض است. جامعهی ما به سمت کمتفکیکیافتگی در حال حرکت است، تبدیل به جامعهای برونساخت شده که فرادستان، فرودستان را نمیبینند. تخصص هم به کار گرفته نمیشود و این فرایند کمکم به سوی فروپاشی میرود.
پرسش: در سیستم حاکمیتیِ تئوکراتیک، در فرایند تبدیل تناقض به تضاد چه تفاوتی با سیستم حاکمیتیِ غیرتئوتراتیک چیست؟ در چنین جوامعی آیا امیدواری به این تغییر وجود دارد یا خیر؟
پاسخ: وقتی فرادست حکومت تئوکراتیک باشد یا در معنای عامتر، حکومت ایدئولوژیک که میتواند دینی یا سیاسی یا هر ایدئولوژی دیگری مانند حاکمیتهای شبهسوسیالیستی باشد، مشکل ممیز بودن فرادست وجود دارد. افزایش مقاومت مدنی در طول سالهای گذشته به معنای این است که مشکلی در فهم مشترک بین فرادستان و فرودستان وجود دارد. فرادستان جامعه را مجموعهای میدانند که اختیارات و تصمیمات در دست فرادستان است و فرودستان به میزانی که مجاز هستند و در قوالبی که مجاز به تفکر باشند میتوانند پیش بروند؛ این همان منطق تناقض است. کمتفکیکیافتگی به وضوح در جامعه دیده میشود و تخصصگرایی نقش چندانی در ادارهی جامعه ندارد. شاخصهای اجتماعی همان شاخصهایی هستند که به ایدئولوژی فرادستان مرتبط هستند. متخصصانی که بعنوان عنصر سوم باید بین فرادست و فرودست زمینهی گفتگو را فراهم میکردند، متخصصانی بودند که در حالتهای خوب آن، تنها زیرساختهای اقتصادی را میشناختند، وظیفهشان هم اصلاح همین بخش بوده است. اما متخصصانی که بتوانند تشخیص دهند این میزان از رشد اقتصادی چه میزان به فهم مشترک کمک میکند تا همه بتوانند همدلانه خودشان را متعلق به یک جامعه، یک فضا و یک آرمان ببینند، وجود نداشتند. تفکیکیافتگی در یک دوره به متخصصان اقتصادی توجه کرد و در دورهای دیگر به متخصصات علوم رفتاری، همیشه ما یک سر طیف را رها کردهایم. در دو دههی گذشته نیز جامعه به متخصصان توجهی ندارد، تا جایی که میتوان مطالبهگری کرد باید انجام شود که البته این پیشبینی نیست. من بر اساس مصاحبه با مردم در اشکال غیر رسمی و در کوچه و بازار و زندگی روزمره آن را دریافت کردم. بر همین اساس در مصاحبهای که در برنامهی شوکران ۲۰ در مهرماه ۹۸ داشتم (شبکهی ۴ سیما)، گفتم به دلیل فرایند کاهش اعتماد ملی و رشد شکاف هویت ملی، آتشفشانها در راه است، و نمونهی این آتشفشان را در آبان ۹۸ دیدید. متأسفانه در جامعهی ما سیر تحول از منطق تضاد به تناقض شدت یافته و در نظر من هیچ کنش مؤثری در زدایش و درمان این مشکل از سوی مسئولان دیده نمیشود. به همین دلیل، من به آینده خوشبین نیستم.
🔴در جامعهی ما سیر تحول از منطق تضاد به تناقض شدت یافته و هیچ کنش مؤثری در درمان این مشکل از سوی مسئولان دیده نمیشود
🔴 به آینده خوشبین نیستم
نشست «میدان فردیت، مقاومت مدنی و کنشگری خلاق» با سخنرانی دکتر ح.ا. تنهایی، روز شنبه ششم خرداد ۱۴۰۲ در همکاری گروههای علمی تخصصی انجمن جامعهشناسی ایران؛ گروههای جامعهشناسی تفسیری، جامعهشناسی نظری و جامعهشناسی درمانی با مدرسهی روزنامهنگاری زاگرس مهربان برگزار شد. این نشست در فضای اسکای روم با حضور علاقمندان و فعالان حوزهی محیط زیست و علوم اجتماعی ساعت ۲۱ آغاز شد و با پرسش و پاسخ حضار پایان یافت
(برای شنیدن فایل صوتی سخنرانی به قسمت پخش چندرسانهای رجوع بفرمایید)
مسألههای اجتماعی حل نشده و راه حلهای تجربه نشده
تنهایی در ابتدای سخنان خود تأکید کرد که بعنوان جامعهشناس از باید و نبایدها سخنی گفته نمیشود و آنچه که در حال رخ دادن است را در گام اول شرح میدهد. سپس با توجه به رویکرد پرگمتیستی به روند تغییرات پرداخت و با توجه به تجربیاتی که در جوامع دیگر و تجربیات موجود در جامعهی ایران وضعیت جاری را تحلیل کرد و به ارائهی راهکارهای احتمالی پرداخت. ایشان در ادامه افزود، مسئلهی امروز ایران شیوهی مطرح کردن مسائلی است که حلنشده باقی مانده است و همین مسائل جزء موانع توسعهی اجتماعی به شمار میروند. اینها مسائلی هستند که در حوزهی جامعهشناسی توسعه یکی از محورهای کلیدی است و من از سال ۱۳۷۷ در این باره مطالب و مقالاتی نوشتهام، مصاحبه و سخنرانی کردهام و پس از گذشت نزدیک به سه دهه، مسائل همانها هستند و راهحلهایی که من پیشنهاد کردم، راهحلهایی که به تشخیص من میتوانستند به حل مسئله کمک کنند، اما مورد توجه قرار نگرفتند. فرایند مطالبهگری یا مقاومت مدنی نیز به دلیل انتقاداتی صورت گرفته که در اعتراض به توجه نکردن به مسائل اجتماعی و پاسخ ندادن به آنها ریشه دارد. فرایند درمان در جامعه میتواند ساده باشد و با اصلاحاتی در ساختار صورت گیرد و یا دارای پیچیدگیهایی باشد و تبدیل به یک جنبش اجتماعی یا جنبشهایی که به جنبشهای براندازانه معروف است، شود.
دیالکتیک محورهای مختصات میدان فردیت، تفکیکیافتگی، و جوامع درونساخت و برونساخت
دکتر تنهایی در توصیف کنشگری اجتماعی گفت: سه محور مختصات در تحلیل کنشگری اجتماعی مهم هستند. محور اول، محور مختصات میدان فردیت تاریخی، محور دوم، محور مختصات تفکیکیافتگی، و محور سوم، ساختار طبقاتی جوامع درونساخت و برونساخت میباشند. هرکدام از این محورها به دو قسمت تقسیم میشوند: سیر به سمتوسوی چپ محور افقی که از ۰ تا ۱- قرار گرفته و سمتوسوی سیر منفی واقعیتهای اجتماعی محور را نمایش میدهد، و از ۰ تا ۲+ که سمتوسوی مثبت سیر محور را نشان میدهد و در سمت راست محور قرار دارد. مانند محور مختصات زیر:
+1----------------0---------------- 1-
محور مختصات سهگانه: فردیت، تفکیکیافتگی، و جوامع درونساخت و برونساخت
محور مختصات میدان فردیت تاریخی: کنشگری، مطالبهگری و گفتگوگری
میدان فردیت تاریخی، بستری اجتماعی است که امکان ظهور و بروز فرد، یک گروه، یا یک جنبش را در برابر یک سیستم فراهم میکند. برای مثال، اگر خانواده را بستر اجتماعی در نظر بگیریم، زمانی که فرد در برابر خانواده دست به انتقاد یا اعتراض میزند، فضایی برای بروز تخالف، تنافر یا تضاد فراهم است. در اینجا باید به تفاوت تضاد و تناقض تأکید کرد. تضاد زمانی رخ میدهد که گروههایی که در مقابل هم قرار میگیرند، مطالبات خود را بیان میکنند، انتقادات خود را مطرح میکنند و اعتراضاتی دارند و میپذیرند که گروههای مقابل نیز مطالبات خاص خود را دارند و مسائلی دارند که باید مورد توجه قرار گیرد. در زمانی که این دیدگاه مسلط شود و تضاد مورد پذیرش قرار گیرد، مطالبهگری به گفتگوگری تبدیل خواهد شد. در چنین محور مختصاتی، مطالبهگری از کنشگری به سوی مطالبهگری و درنهایت، گفتگوگری در مستوسوی مثبت محور مختصات پیش میرود، و برعکس آن نیز، هرگاه جامعه در سمتوسوی منفی مختصات قرار بگیرد میدان فردیت تاریخی به سوی نارضایتی، مقاوت مدنی، و مطالبهگری خشونتبار سیر میکند. کنشگری در پارادایم شیکاگویی عبارت است از انتخاب افراد از میان راههای موجود در جامعه برای برونرفت از مسئله، چنانچه در میان راههای موجود در جامعه، راهحل مناسبی وجود نداشته باشد، افراد برای برسازی راههای نو و تازه شروع به گفتگو با کسانی میکند که مفاهیم مشترکی با هم دارند و بر اساس فهم مشترک با هم گروهی را تشکیل میدهند. گروه، سازمان، حزب یا هر مجموعهای از افراد که بر اساس فهم مشترک تشکیل شده باشد، واحدهای کنشگری هستند که باید بر اساس مفاهیم به اشتراکگذاشته شده، راهها و اهداف مشترک میان اعضای خود به وجود آورده باشند.
انسان به مثابه انسان در فرایند برآیش زیستشناختی و تاریخی ناگزیر از انتخاب و کنشگری است، درواقع انسان بدون انتخاب معنایی ندارد. حتی سکوت کردن هم انتخاب انسان و درنتیجه، گونهای کنش است. مبارزه، مبارزهی منفی، مقاومت مدنی یا کنار آمدن با وضع موجود نیز انتخابهای انسان هستند. علاوه بر این، انتخاب کردن برای انسان امری طبیعی است تا از میان راههای موجود دست به انتخاب بزند و در صورت نیاز راه جدیدی را خلق کند. این فرایند انتخاب و کنشگری در واحدهای کنشگری مانند گروه، حزب، اتحادیه، سندیکا و ... که انسان عضوی از آن است، رخ میدهد.
محور مختصات تفکیکیافتگی: کمتفکیکیافتگی تا پرتفکیکیافتگی
گستردگی میدان فردیت تاریخی بر اساس تفکیکیافتگی قابل تحلیل است. در جوامع قدرتگرا یا اقتدارگرای سنتی، جوامع پیشاصنعتی به تعبیر بلومر، یا جوامع منِ اجتماعی، میدان فردیت گسترده نیست. برای گشوده شدن میدان فردیت، ساختار سازمانی هر جامعهای باید بر اساس عدم تمرکز به سمت پرتفکیکیافتگی حرکت کند و بر اساس تخصصها در راستای رسیدن به بهترین کارکرد و بالاترین کارایی برنامهریزی شود. هیچ جبر تاریخی یا مکانیکی یا قدرشناختی وجود ندارد که در فرایند تکوین جوامع، بر اساس آن میدان فردیت تاریخی مردم الزاما گشوده شود. این روند به دیالکتیکی ربط دارد که بین انسان و تاریخ و بین انسان و جامعه برقرار است. این ارتباط در زبان جامعهشناختی در محور مختصات تفکیکیافتگی، از کمتفکیکیافتگی تا پرتفکیکیافتگی در نوسان است. گسترش یافتن میدان فردیت تاریخی همفراخوان با تفکیکیافتگی است که باید از تمرکزگرایی به سوی عدم تمرکز یا پرتفکیکیافتگی حرکت کند که بر اساس تخصص عمل میکند. اگر یک دادگاه را تصور کنیم، دادستان که مدعیالعموم است، قاضی که وظیفهی قضاوت دارد و وکیل که از متهم حمایت میکند در دادگاه حضور دارند و به قول سیمل یک هندسهی سهتایی شکل میگیرد که متکی بر رابطهای تضادی است. در این تقابل، تضارب اندیشهها وجود دارد. اگر یک فرد دو یا هر سه وظیفه را در دادگاه بر عهده بگیرد، روند کار با مشکل کمتفکیکیافتگی مواجه میشود.
ناتمرکزگرایی موجب میشود تضارب اندیشهها شکل گیرد؛ تفکیکیافتگی شرط بلوغ و رشد جامعه است و منطق آن نیز تضاد است. تضاد و به عبارت دقیقتر، تضاد مثبت به این معناست که هر کنشگر، گروه یا نقش مطالبات و خواستههای خود را میشناسد و نسبت به مطالبات دیگران نیز آگاهی دارد، دیگران نیز نسبت به بقیه همین آگاهی را دارند. بر اساس این فهم است که رابطهای مبتنی بر مطالبهگریِ خلاق شکل میگیرد که میتواند به گفتگوگری برسد. اگر کارگرانی بر اساس فهم خویش به کارفرما اعتراض کرده و مطالبات خود را بیان میکنند، این به معنای تناقض نیست. متأسفانه در جوامع بهاصطلاح جهان سوم، هر مطالبهگریای با منطق تناقض تعریف میشود، یعنی مطالبهگر خواهان تخریب یا نابودی طرف مخاطب است. این فهم نادرست به رویکردی مربوط میشود که در جوامع جهان سوم مسلط است و انسان را کنشگر نمیدانند. انسان را مجری میدانند که نباید مطالبه کند و اگر چیزی را نادرست میداند نباید تذکر بدهد. در صورتی که در مکتب شیکاگویی معتقدیم که انسان کنشگر است و بر اساس منطق تضاد میتواند وارد گفتگو شود. حتی در متون دینی هم انسان موجودی با ویژگیها و جلوههایی از خدا تلقی شده است و بنابراین انسان وظیفه دارد که در آبادانی زمین تلاش کند. در پارادایم تفسیری، جامعه از افرادی تشکیل شده که موقعیت اجتماعی را تفسیر میکنند و بر اساس این تفسیر، بهترین راه را با انتخاب طبیعی پرگمتیستی برمیگزیند، بر اساس این انتخاب، کنشگری و مطالبهگری میکنند و در فرایند مطالبهگری به گفتگوگری میپردازند. این سالمترین تصویر از یک جامعه است که در سمت مثبت محور مختصات پرتفکیکیافتگی قرار میگیرد و بنابراین میدان فردیت تاریخی نیز در امتداد محور مختصات تفکیکیافتگی، در سمتوسوی مثبت محور مختصات فردیت تاریخی گسترش مییابد. یعنی همهی گروهها، اصناف، نژادها، جنسیتها و ... به دلیل اینکه انسان هستند، حق کنشگری و مطالبهگری دارند. در نگاه پارادایم تفسیری پرگمتیستی جامعهی سالم بر اساس کنشگری انسان بعنوان ویژگی طبیعی انسانی در برآیش زیستشناختی تاریخی تعریف شده است.
محور مختصات جوامع درونساخت و برونساخت
ساختار اجتماعی به دو دستهی درونساخت و برونساخت تقسیم میشود. جوامع برونساخت جوامعی هستند که حاکمیت و مردم، والدین و کودکان، رئیس و مرئوس و در اصطلاح کلی، طبقهی فرادست و فرودست از نظر قومیت، نژاد، دین، پایگاه اقتصادی- اجتماعی یا ایدئولوژیک متفاوت باشند و در این حالت، ایدئولوژی هر طبقه توسط طبقهی دیگر پذیرفته نمیشود، که این امر نشاندهندهی شکلگیری منطق تناقض است. در حالتی که طبقهی فرادست و فرودست از نظر شاخصهای مختلف همانند باشند، جامعه درونساخت است و بر همین اساس است که بلومر معتقد است آمریکا برای اینکه جامعهای دمکرات باشد، باید به کارگران حق اعتصاب بدهد. به این معنا که (وسایط و راههای تولیدی:) مدیریت، قدرت و ثروتی که از یک طرف در اختیار طبقهی فرادست است، از طرف دیگر با دادن حق قانونی اعتصاب به کارگران اجازهی کنشگری، مطالبهگری و گفتگوگری یا چانهزنی به کارکنا دده میشود. حق اعتصاب برای کارگران قدرتی است که بتوانند با کارفرما وارد گفتگو شوند. در محور درونساختی- برونساختی، هرچه شاخص جامعه به سمت به رسمیت شناختن تضادها نزدیک باشد، یعنی جامعه که در طیف سمت مثبت حرکت میکند بر اساس منطق تضاد عمل میکند، بنابراین جامعه به سمت درونساختی شدن حرکت کرده و امکان توسعه بیشتر فراهم می شود. اگر ایدئولوژیهای طبقهی فرادست و فرودست متفاوت باشند و جامعهی شکلی برونساختی به خود بگیرد، حتی اگر مطالبهگری هم رخ بدهد، طبقهی فرادست مطالبات را نمیپذیرد. در این حالت هر طبقه به ایدئولوژی خاص خود پایبند است و منطق تضاد در آن به منطق تناقض تبدیل میشود. بر اساس منطق تضاد در جامعهی درونساخت، سبک زندگیهای متفاوت، هویتهای قومی و نژادی مختلف، تفاوت ایدئولوژیها و فکرها، تنوع اندیشهها و هر گونه تفاوتی به رسمیت شناخته میشود. اما در جامعهی برونساخت اعتقاد بر است که هر گونه تفاوت و اختلافی باید کنار گذاشته شود و تنها ایدئولوژی و سبک زندگی که از سوی طبقهی فرادست مورد تأیید است پذیرفته شود، در اینجاست که منطق تناقض به جای تضاد حاکم میشود. در این جوامع که کمتفکیکیافته هستند و اصالت جمع جای فردیت را گرفته، منطق روابط متقابل منطق تناقض است و به شکل دیالکتیک قطبی دیده و تبیین میشود. به قول شیبوتانی، در این جوامع، منطق رقابت کارکرد ندارد و به جای آن منطق واپسزنی حاکم است؛ یعنی ما برای پیشرفت خودمان باید دیگران را پس بزنیم و حذف کنیم. اینجاست که مقدمات خشونت، سرکوب، ارعاب، انقلابهای خشونتبار و جنبشهای براندازانه فراهم میشود. در حالی که در جوامع درونساخت، منطق تضاد حاکم است و در این جامعهی پرتفکیکیافته، انقلاب، کودتا، یا براندازی به وجود نمیآید. تضاد به این معناست که همهی گروههای مختلف از احزاب و اصناف تا جنسیتها و نژادها و سبکهای فرهنگی و ... رسمیت دارند و مجموعهی تنوعها و گروههای متکثر در تصمیمگیری شرکت میکنند. اینجاست که دمکراسی میتواند به وجود بیاید و حاکمیت مردم بر مردم شکل میگیرد. بنابراین رابطهی دیالکتیکی طبقهی فرادست و فرودست میتواند دو جامعه را به شکل درونساخت یا برونساخت شکل دهد. در پارادایم شیکاگویی پرگمتیستی، جامعه برآمده از فهم مشترک افرادی است که راهها و اهداف مشترک را به اشتراک گذاشتهاند. زمانی که این اشتراک شکسته شود و بین دو طبقهای که با هم واپسزنیِ تناقضی انجام میدهند، رابطهی رقابتی مخدوش شده و در فراگرد منطق تناقضی واپسزنی فروپاشی و فروپاشیدگی اجتماعی فرارسیده و سرانجام به جنبش براندازانه تحول مییابد.
مسائل جامعهی ایران و راهکارهای برونرفت از آنها
دکتر تنهایی ادامه داد: مسائلی که من از سال ۱۳۷۷ در مجلهی تخصصی دانشگاه آشتیان، در سال ۱۳۷۸ در همایش توسعهی اجتماعی وزارت کشور، در متن مقالات و مصاحبهها و سخنرانیهایم تا سخنرانی در پنجمین همایش کنکاشهای مفهومی پیرامون جامعهی در سال ۱۴۰۱ آوردهام و همچنان پابرجاست را در این جا به صورت مختصر میگویم. در جامعهی ایران سبکهای زندگی بر اساس تمرکزگرایی تعریف شده است و باید به سمت ناتمرکزگرایی حرکت کند. چگونگی این حرکت با وجود مجموعههای سه عنصری میسر است تا دسترسی به سبکهای متنوع زندگی امکانپذیر شود. یعنی علاوه بر طبقهی فرادست و فرودست، عنصر سوم که شامل متخصصان است نیز در تصمیمگیری اثرگذار باشند و باید ببینیم به چه متخصصانی بعنوان عنصر سوم نیاز داریم. مثلا جامعهشناس، حقوقدان، روانشناس، اقتصاددان و ... کارساز هستند و گروههای نظارتی که در جامعهشناسی درمانی معنی پیدا میکند، توانایی تشخیص مسائل جامعه را دارد تا بتواند راهکارهای مناسب برای حل مسئله را نیز تشخیص دهد و معرفی کند. شرط مهم گروه سهعنصری طبقات فرادست، فرودست، و متخصصان کارشناس، و نیز عنصر سوم ویژه، مستقل و آزاد بودن از تسلط طبقهی فرادست است. هموزن بودن طبقهی فرادست، طبقهی فرودست و عنصر سوم ویژگی مهمی است که برای گفتگو و اصلاح باید وجود داشته باشد. دومین مسئله که باید حل شود، انحصارطلبی در مشاغل و سِمَتها است. برخی از مسئولان چندین شغل و سمت دارند که دقیقا برخلاف تفکیکیافتگی عمل میکند. سومین مسئله، فقدان احزاب، اتحادیهها و سندیکاهای مستقل از دولت است. اگر قرار باشد که احزاب و اتحادیهها تحت نظارت دولت باشند، عنصر سومی تشکیل نمیشود ت بمراتب گروه سهعنصری تشکیل شود. متخصصان در اتحادیهها و احزاب و سندیکاها باید بتوانند به صورت مستقل کار کنند؛ این سه عنصری بودن مانع تناقض میشود و به تضاد امکان بروز میدهد. آخرین مسئله که از سال ۱۳۷۷ اشاره کردم و از سال ۱۳۹۵ به وضوح به آن پرداختم، یکی از مهمترین تغییراتی است که به نسبت فرصتهای زندگی و نیازمندیهای تولیدی در جامعه باید انجام شود تنظیم درست و متناسب ردیفهای بودجه است؛ یعنی تنظیم بودجهها باید به نسبت هزینههایی که برای کار تولیدی و افزایش تولیدی نیاز است، و نیز و بویژه، بر اساس شاخصهای فرصتهای زندگی باید انجام شود. این موضوع، یکی از اشکالات مهمی است که بسیاری از برنامههای توسعه را با مشکل مواجه کرده است و از دیگر سوی به کاهش اعتماد ملی، رشد مقاوت مدنی، و سوق دادن جامعه به سوی فروپاشیدگی اجتماعی منجر میشود.
پرسش: در زمان التهابات اجتماعی بسیاری از فعالیتها کنار گذاشته شد. یک فعال مدنی در چنین زمانهایی چگونه میتواند به کنشگری بپردازد تا هم امکان کنش از او سلب نشود و هم از خلاقیت خود بتواند برای تأثیرگذاری استفاده کند؟
پاسخ: طرفهای درگیر در مسائل اجتماعی در زمانهای التهابات اجتماعی مهم هستند. در چنین موقعیتهایی منطق تضاد فروکش میکند و در بسیاری از موارد از بین میرود. به همین دلیل فرادستان دائم بیم آن دارند که هر اتفاقی که میافتد احتمالا با قصد براندازی همراه است؛ دلیلش هم جایگزین شدن منطق تناقض به جای تضاد است. این اشکال به فهم متقابل بنابر منطق تناقض برمیگردد. همانگونه که در فصل دوم جامعهشناسی نظری نیز اشاره نمودهام، برای مثال ما جامعهشناسان قصد داریم کاری کنیم که موجب بهبود زندگی اجتماعی مردم شود. همانطور که یک پزشک یا روانشناس در گام اول از بدن یا روان بیمار نقد میکند تا بتواند مشکلات را تشخیص دهد، جامعهشناس نیز چنین میکند و جامعه را مورد نقد قرار میدهد. همانطور که پزشک قصد کشتن یا تخریب بیمار را ندارد، جامعهشناس نیز قصد از بین بردن جامعه را ندارد و هدف هر دو اصلاح مسائل است. این مسئله در جوامع جهان سوم وجود دارد که نقد متخصصین پذیرفته نمیشود و حتی گاهی دیده میشود که پزشکی سنتی را به دلیل مقاومت در برابر پذیرش نقد، جایگزین پزشکی مدرن میکنند. در جوامع جهان سوم، منقد را مزاحم جامعه میدانند نه پزشک جامعه. اشکال در فهم این مطلب است و یکی از کارهایی که باید انجام شود، تغییر این فهم است و نیازمند گفتگو است. ما از کنشگری به سمت مطالبهگری حرکت میکنیم و از مطالبهگری به گفتگوگری میرسیم. وقتی گفتگو میکنیم، تضاد منافعی که وجود دارد بر منطق تضاد است و اشکالی هم ندارد. تا اینجا مقاومت مدنی فرادست و فرودست موجب میشود تا کار پیش برود. اما گاهی پیش میآید که مقاومت مدنی سرکوب میشود یا تبدیل به یک کنش پرخاشگرایانه میشود؛ در اینجا منطق تناقض شکل گرفته است. ما جنبشی در میان کارگران هفتتپه، آذرآب و هپکو داشتیم که تا اندازهای این مطالبهگریها در فرایند آنها موفق بودند. چون سیستم فرادستی مطالبهگری را شنید، تغییراتی در سیستم مدیریتی داد و الگوهای خوبی در مطالبهگری شکل گرفت. من معتقدم که کارگران در آن زمان منطق مطالبهگری صنفی را به خوبی فهمیدند و توانستند بگویند که مطالباتشان چیست. موفق بودن مطالبهگری صنفی به این معناست که منطق تضاد و گفتمان مطالبهگری صنفی به درستی اجرا شده است. تأیید مطالبهگری صنفی به معنای مؤافق نبودن با سایر مطالبهگریها نیست. مطالبهگریها در دیگر اشکال، اعم از سیاسی، محیط زیستی، جنسیتی و ... بر اساس بسترهای معرفتشناختیِ خود دارای گفتمانهای خاص خودشان هستند. کسی که هنوز مطالبهگری صنفی را متوجه نشده، اگر بخواهد از این مطالبهگری وارد مطالبهگری سیاسی شود، دچار کژی مفاهیم میشود و هم مطالبهگری صنفی و هم مطالبهگری سیاسی از دست میرود و نتیجهای جز سرکوب از طرف فرادستان ندارد. بازتولید الگوی مطالبهگری صنفی میتوانست به بسیاری از مطالبات منطقی پاسخ دهد. مثلاً فعالان محیط زیست قصد مطالعاتی در بخشهای مختلف دارند، جامعهشناسان قصد مطالعه در بخشهای شهری و روستایی را دارند یا کارگرانی که کار میکنند، حقوق خودش را مطالبه میکند و همینطور بازنشستگان و معلمان که مطالباتی منطقی دارند، با تلاش برای از بین بردن شکاف هویتی که از اوایل دههی ۹۰ شروع شد و از سال ۱۳۹۵ شدت گرفت، میتوانند حل شوند. این شکاف هویتی نتیجهی فقدان اعتماد ملی است. وقتی به مطالبات پاسخ داده نشود، مشکلات افزایش پیدا میکنند. اگر با این تورم لجام گسیختهای که در زمان حاضر در جامعه وجود دارد، دولت کاری نکند و مردم به این نتیجه برسند که دولت نمیتواند یا نمیخواهد کاری برای اصلاح انجام دهد، فهم مشترکی بین فرادست و فرودست وجود نخواهد داشت. در این زمان مقاومت مدنی تبدیل به نافرمانی مدنی میشود؛ دلیلش هم ناتوانی مسئولان در پاسخگوییِ مناسب و متناسب با هزینهها و فرصتهای زندگی مردم است. اشکال اساسی از بین رفتن فهم مشترک و تبدیل منطق تضاد به منطق تناقض است. جامعهی ما به سمت کمتفکیکیافتگی در حال حرکت است، تبدیل به جامعهای برونساخت شده که فرادستان، فرودستان را نمیبینند. تخصص هم به کار گرفته نمیشود و این فرایند کمکم به سوی فروپاشی میرود.
پرسش: در سیستم حاکمیتیِ تئوکراتیک، در فرایند تبدیل تناقض به تضاد چه تفاوتی با سیستم حاکمیتیِ غیرتئوتراتیک چیست؟ در چنین جوامعی آیا امیدواری به این تغییر وجود دارد یا خیر؟
پاسخ: وقتی فرادست حکومت تئوکراتیک باشد یا در معنای عامتر، حکومت ایدئولوژیک که میتواند دینی یا سیاسی یا هر ایدئولوژی دیگری مانند حاکمیتهای شبهسوسیالیستی باشد، مشکل ممیز بودن فرادست وجود دارد. افزایش مقاومت مدنی در طول سالهای گذشته به معنای این است که مشکلی در فهم مشترک بین فرادستان و فرودستان وجود دارد. فرادستان جامعه را مجموعهای میدانند که اختیارات و تصمیمات در دست فرادستان است و فرودستان به میزانی که مجاز هستند و در قوالبی که مجاز به تفکر باشند میتوانند پیش بروند؛ این همان منطق تناقض است. کمتفکیکیافتگی به وضوح در جامعه دیده میشود و تخصصگرایی نقش چندانی در ادارهی جامعه ندارد. شاخصهای اجتماعی همان شاخصهایی هستند که به ایدئولوژی فرادستان مرتبط هستند. متخصصانی که بعنوان عنصر سوم باید بین فرادست و فرودست زمینهی گفتگو را فراهم میکردند، متخصصانی بودند که در حالتهای خوب آن، تنها زیرساختهای اقتصادی را میشناختند، وظیفهشان هم اصلاح همین بخش بوده است. اما متخصصانی که بتوانند تشخیص دهند این میزان از رشد اقتصادی چه میزان به فهم مشترک کمک میکند تا همه بتوانند همدلانه خودشان را متعلق به یک جامعه، یک فضا و یک آرمان ببینند، وجود نداشتند. تفکیکیافتگی در یک دوره به متخصصان اقتصادی توجه کرد و در دورهای دیگر به متخصصات علوم رفتاری، همیشه ما یک سر طیف را رها کردهایم. در دو دههی گذشته نیز جامعه به متخصصان توجهی ندارد، تا جایی که میتوان مطالبهگری کرد باید انجام شود که البته این پیشبینی نیست. من بر اساس مصاحبه با مردم در اشکال غیر رسمی و در کوچه و بازار و زندگی روزمره آن را دریافت کردم. بر همین اساس در مصاحبهای که در برنامهی شوکران ۲۰ در مهرماه ۹۸ داشتم (شبکهی ۴ سیما)، گفتم به دلیل فرایند کاهش اعتماد ملی و رشد شکاف هویت ملی، آتشفشانها در راه است، و نمونهی این آتشفشان را در آبان ۹۸ دیدید. متأسفانه در جامعهی ما سیر تحول از منطق تضاد به تناقض شدت یافته و در نظر من هیچ کنش مؤثری در زدایش و درمان این مشکل از سوی مسئولان دیده نمیشود. به همین دلیل، من به آینده خوشبین نیستم.
نیز نگاه کنید به:
🖋در نشست «میدان فردیت، مقاومت مدنی و کنشگری خلاق» مطرح ش
🗣تنهایی، جامعه شناس:
🔴در جامعهی ما سیر تحول از منطق تضاد به تناقض شدت یافته و هیچ کنش مؤثری در درمان این مشکل از سوی مسئولان دیده نمیشود
🔴 به آینده خوشبین نیستم
نشست «میدان فردیت، مقاومت مدنی و کنشگری خلاق» با سخنرانی دکتر ح.ا. تنهایی، روز شنبه ششم خرداد ۱۴۰۲ در همکاری گروههای علمی تخصصی انجمن جامعهشناسی ایران؛ گروههای جامعهشناسی تفسیری، جامعهشناسی نظری و جامعهشناسی درمانی با مدرسهی روزنامهنگاری زاگرس مهربان برگزار شد. این نشست در فضای اسکای روم با حضور علاقمندان و فعالان حوزهی محیط زیست و علوم اجتماعی ساعت ۲۱ آغاز شد و با پرسش و پاسخ حضار پایان یافت
🔳خبر رادر #دیدبان_ایران بخوانید👇
https://www.didbaniran.ir/fa/tiny/news-156817
🆔 @didebaniran