تفسیرگراییِ کنشگران در جامعه کرونازده از نظر پارادایم تفسیرگرایی
انسان موجودی تفسیرکننده و آگاه است که تفاوت بین او و بقیه موجودات را باعث گردیده است. قدرت تفسیرگری انسان در موقعیت و فرایند برسازی کنش نمادی، وجه تمایز انسان از سایر موجودات است. از نظر جرج هربرت مید پس از شکلگیری خود که برآیند دیالکتیکی من اجتماعی (me) و من یا من اندامی (I) که همان دریافتهای اجتماعی با خواستههای فردی و تمایلات انسان است، خود در فرایند دیالکتیکی دیگری قرار میگیرد که گفتگوی خود و خویشتن است. خود پس از شکلگیری، از خود خویشتن، ابژه میسازد و در گفتگو با آن دست به تحلیل پرگمتیستی(عمل گرایانه) برای انتخاب کنش میزند که این فرایند نقشگیری است. برآیند این دیالکتیک، کنشی است که انسان با تفسیر از موقعیت و احتساب عملگرایانه، انتخاب و ایفا میکند. ویژگی برسازی کنشهای نمادی در موقعیت اجتماعی یا جامعهای بر اساس تفسیر، آدمی را در هر زمان تا اندازهای قابل توجه غیرقابل پیشبینی میسازد. شرایط حال حاضر جهان، موقعیت اجتماعی جدیدی است که مؤید همین معنای نظری است و پرسشهایی را مطرح میکند: آیا مدتی قبل (نه خیلی طولانی) دانشمندان و پژوهشگران عالم میتوانستند شرایط حال آدمی را در دنیای کرونازده پیشبینی کنند؟ یا اگر میگفتند تا دو ماه دیگر نوع بشر از هم فراری میشوند و سازمانهای اجتماعی و کنشهای انسانبه شکل امروزی دستخوش تغییرات میشود، آیا کسی باور میکرد؟ حال، انسان در این شرایط قرار گرفته است؛ این موجود آگاه و تفسیرگر در فرایند نقشگیری با احتساب عملگرایانه به دنبال اولویتهای خود برای بقاء است که عبارتند از: ۱.تامین نیاز به اقلام بهداشتی، در شکل هجوم کنشگران به فروشگاهها و مراکز خرید؛ ۲. ازدحام افرادی که علائم اعلامشده این بیماری را داشتند و یا احساس میکردند که دارند، در بیمارستانها و مراکز پزشکی؛ ۳. اعتراضها به عدم تعطیلی مدارس، دانشگاهها، ادارات و سازمانها و قرنطینه نشدن شهرها برای جلوگیری از شیوع بیشتر بیماری؛ و دیگر مواردی که در این دوره به تجربه در آمد، نتیجهی نگرانی انسان از به خطر افتادن بقای خود است که در فرایند تفسیر به عنوان عنصری اصلی وارد شده است. قصد دارم از کنشی صحبت کنم که بسیار قابلتأمل است، تا جاییکه جامعهشناس شهیر ۹۰ ساله "هابرماس" هم به آن اشاره کرد و آن اولویتبندی بیماران کرونا در بیمارستانها برای درمان است. اینکه کمبودها و نواقص و مشکلاتی در تمام اشکال درمان در دنیا نمایان گردید بر هیچکس پوشیده نیست، اما این خبر از نگاه پارادایم تفسیرگرایی کاملاً قابل بررسی و تحلیل است. ما شاهد کنشگرانی هستیم که با توجه به شرایط و موقعیت، تحلیل و تفسیر کردند که ارائه اولویت خدمات به جوانان باشد، و تنها در صورتی که امکان ارائه خدمات به بقیه بیماران بود در مرحله بعدی به سالمندان و بعد بیمارانی که از نواقص ذهنی رنج میبرند انجام شود. آیا این موقعیت تا قبل از این قابل تصور و پیشبینی بود؟ قطعاً اگر دو ماه قبل به فعالان مدنی و حقوق بشر این موضوع گفته میشد به یک موضوع جنجالی بدل میشد و حتی به جنبشهایی بر علیه این اقدام تبدیل می گردید.حال چرا این اتفاق با کمترین اعتراض مواجه شده است؟ به نظر میرسد تمامی گروهها و کنشگرانی مرتبط با این موضوع، اعم از مسئولین، روشنفکران و فعالان حقوق بشر، پرستاران و پزشکان و حتی توده مردم به این تفسیر رسیدهاند که با توجه به موقعیت کنونی این تصمیم و این کنش درستترین تصمیم است، تا جایی که حتی خود سالمندان هم بهصورت داوطلبانه این موضوع را پذیرفته و به پزشکان و پرستاران پیشنهاد میکنند. تغییر کنش آدمها در مواردی که در بالا گفته شد فارغ از ارزشگذاری، تفسیر جدید و یا به قول هربرت بلومر "کنش تازه گی" است. اینکه خود مردم که به قرنطینه اعتقاد داشتند حال به جهت مسائل اقتصادی و شغلی مجبور به ترک خانه برای معاش هستند، و یا اقدام خود قرنطینگی در خانه و یا نرفتن به بیمارستان برای افرادی که علائم بیماری را داشتند به دلیل تفسیر جدیدی است که آدمها با توجه به موقعیت جدید خود فهم میکنند، که حضور در منزل مؤثرتر و کمخطرتر از حضور در بیمارستان است. تصور پزشک و پرستاری که در لحظه باید موقعیت خود را تحلیل کنند و تصمیم بگیرند کدام بیمار رسیدگی شود انتخابی است تفسیر گرایانه که گوهر کنشگر بودن انسان را یادآور میشود، به قول ژان پل سارتر، انسان تابع تنها یک جبر است: "جبر انتخاب"، زیرا انتخاب نکردن آدمی نیز گونه ای از انتخاب کردن است. «نقل از کتاب جامعه شناسی معرفت ح.ا.تنهایی». ✍ مجید_خلیلی
انسان موجودی تفسیرکننده و آگاه است که تفاوت بین او و بقیه موجودات را باعث گردیده است. قدرت تفسیرگری انسان در موقعیت و فرایند برسازی کنش نمادی، وجه تمایز انسان از سایر موجودات است. از نظر جرج هربرت مید پس از شکلگیری خود که برآیند دیالکتیکی من اجتماعی (me) و من یا من اندامی (I) که همان دریافتهای اجتماعی با خواستههای فردی و تمایلات انسان است، خود در فرایند دیالکتیکی دیگری قرار میگیرد که گفتگوی خود و خویشتن است. خود پس از شکلگیری، از خود خویشتن، ابژه میسازد و در گفتگو با آن دست به تحلیل پرگمتیستی(عمل گرایانه) برای انتخاب کنش میزند که این فرایند نقشگیری است. برآیند این دیالکتیک، کنشی است که انسان با تفسیر از موقعیت و احتساب عملگرایانه، انتخاب و ایفا میکند. ویژگی برسازی کنشهای نمادی در موقعیت اجتماعی یا جامعهای بر اساس تفسیر، آدمی را در هر زمان تا اندازهای قابل توجه غیرقابل پیشبینی میسازد. شرایط حال حاضر جهان، موقعیت اجتماعی جدیدی است که مؤید همین معنای نظری است و پرسشهایی را مطرح میکند: آیا مدتی قبل (نه خیلی طولانی) دانشمندان و پژوهشگران عالم میتوانستند شرایط حال آدمی را در دنیای کرونازده پیشبینی کنند؟ یا اگر میگفتند تا دو ماه دیگر نوع بشر از هم فراری میشوند و سازمانهای اجتماعی و کنشهای انسانبه شکل امروزی دستخوش تغییرات میشود، آیا کسی باور میکرد؟ حال، انسان در این شرایط قرار گرفته است؛ این موجود آگاه و تفسیرگر در فرایند نقشگیری با احتساب عملگرایانه به دنبال اولویتهای خود برای بقاء است که عبارتند از: ۱.تامین نیاز به اقلام بهداشتی، در شکل هجوم کنشگران به فروشگاهها و مراکز خرید؛ ۲. ازدحام افرادی که علائم اعلامشده این بیماری را داشتند و یا احساس میکردند که دارند، در بیمارستانها و مراکز پزشکی؛ ۳. اعتراضها به عدم تعطیلی مدارس، دانشگاهها، ادارات و سازمانها و قرنطینه نشدن شهرها برای جلوگیری از شیوع بیشتر بیماری؛ و دیگر مواردی که در این دوره به تجربه در آمد، نتیجهی نگرانی انسان از به خطر افتادن بقای خود است که در فرایند تفسیر به عنوان عنصری اصلی وارد شده است. قصد دارم از کنشی صحبت کنم که بسیار قابلتأمل است، تا جاییکه جامعهشناس شهیر ۹۰ ساله "هابرماس" هم به آن اشاره کرد و آن اولویتبندی بیماران کرونا در بیمارستانها برای درمان است. اینکه کمبودها و نواقص و مشکلاتی در تمام اشکال درمان در دنیا نمایان گردید بر هیچکس پوشیده نیست، اما این خبر از نگاه پارادایم تفسیرگرایی کاملاً قابل بررسی و تحلیل است. ما شاهد کنشگرانی هستیم که با توجه به شرایط و موقعیت، تحلیل و تفسیر کردند که ارائه اولویت خدمات به جوانان باشد، و تنها در صورتی که امکان ارائه خدمات به بقیه بیماران بود در مرحله بعدی به سالمندان و بعد بیمارانی که از نواقص ذهنی رنج میبرند انجام شود. آیا این موقعیت تا قبل از این قابل تصور و پیشبینی بود؟ قطعاً اگر دو ماه قبل به فعالان مدنی و حقوق بشر این موضوع گفته میشد به یک موضوع جنجالی بدل میشد و حتی به جنبشهایی بر علیه این اقدام تبدیل می گردید.حال چرا این اتفاق با کمترین اعتراض مواجه شده است؟ به نظر میرسد تمامی گروهها و کنشگرانی مرتبط با این موضوع، اعم از مسئولین، روشنفکران و فعالان حقوق بشر، پرستاران و پزشکان و حتی توده مردم به این تفسیر رسیدهاند که با توجه به موقعیت کنونی این تصمیم و این کنش درستترین تصمیم است، تا جایی که حتی خود سالمندان هم بهصورت داوطلبانه این موضوع را پذیرفته و به پزشکان و پرستاران پیشنهاد میکنند. تغییر کنش آدمها در مواردی که در بالا گفته شد فارغ از ارزشگذاری، تفسیر جدید و یا به قول هربرت بلومر "کنش تازه گی" است. اینکه خود مردم که به قرنطینه اعتقاد داشتند حال به جهت مسائل اقتصادی و شغلی مجبور به ترک خانه برای معاش هستند، و یا اقدام خود قرنطینگی در خانه و یا نرفتن به بیمارستان برای افرادی که علائم بیماری را داشتند به دلیل تفسیر جدیدی است که آدمها با توجه به موقعیت جدید خود فهم میکنند، که حضور در منزل مؤثرتر و کمخطرتر از حضور در بیمارستان است. تصور پزشک و پرستاری که در لحظه باید موقعیت خود را تحلیل کنند و تصمیم بگیرند کدام بیمار رسیدگی شود انتخابی است تفسیر گرایانه که گوهر کنشگر بودن انسان را یادآور میشود، به قول ژان پل سارتر، انسان تابع تنها یک جبر است: "جبر انتخاب"، زیرا انتخاب نکردن آدمی نیز گونه ای از انتخاب کردن است. «نقل از کتاب جامعه شناسی معرفت ح.ا.تنهایی». ✍ مجید_خلیلی