يادداشت ها و نظرات
خلاصه گزارش درس تلفیق نظری

تقابل پیشامدرن، مدرن و پسامدرن

درآمد

خلاصه گزارش درس تلفیق نظری ح.ا. تنهایی

واحد تهران شمال، اسفند 94

خلاصه گزارش از میترا ایلواری

ضرورت مطالعه مدرنیته

شناختن مفهوم مدرنیته مهم است. چون یکی از شاخص­های مهم تبیین نظری این است که ببینیم یک نگاه، دیدگاه، فلسفه و معرفت در چه بستر تاریخی تشکیل شده است. نظریه­ها هم بر اساس جامعه شناسی معرفت تنظیم میشود، در واقع این یک اتصال بین دیدگاه نظریه پرداز و زمان تاریخی (ظرف زمان و مکان) می باشد. نکته اول: بنابراین ماهیت تمدن پیشامدرن و مدرن بایستی از هم تفکیک شوند تا بفهمیم علم و فلسفه دارای چه ویژگی­هایی می­باشند. نکته دوم: اول خود نظریه و سپس تأکید بر مسائل مربوط به جامعه­شناسی معرفت که در بحث نظریه­ها چقدر مهم است. نکته سوم: اهمیت مطلب، یک اختلاف نظر وجود دارد که آیا ما به دوران پسامدرن رسیده­ایم؟ یا نظریه­های پسامدرن وجود دارد؟ در اشارات فلسفه و علما همیشه اختلاف نظر وجود دارد. گاهی اوقات الفاظی به کار برده می­شود که این الفاظ خیلی معنای مفیدی به ازاء خارجی و داخلی ندارد، اما این مفاهیم استفاده می­شود. مانند بحث شروع علم در قرن 19. پس اگر شروع علم در این قرن است پس کشتی سازی که از قبل از قرن پنج پیش از میلاد میباشد چگونه تعریف میشود. این بحثث های کلیشه های عادتی هستند. بحث مدرن و پسا مدرن هم از این مقوله است. آیا واقعا به پسامدرن رسیده­ایم؟ مدرن چیست؟

پسا مدرن چیست؟ آیا فکر پسا مدرن میتواند در دوران مدرن بوجود آید؟ یا در دوران پیشامدرن بوجود آید؟ نکته چهارم: در تئوری مید و بلومر فهمیدیم تحول تاریخی خیلی فیزیکی و جغرافیایی نیست، بلکه میتواند نمادی باشد. کنت میگوید تحول تاریخی از دوره ربانی به متافیزیک و علمی برسد، اما در پارادایم تفسیرگرایی معتقدیم که ممکن است یک تحولی به لحاظ تکنولوژی به مرحله مدرن هم برسد اما آنچه مبنای تحول است گوهر واقعی جامعه است. آیا گوهر واقعی جامعه تکنولوژی یا فهم افراد جامعه است؟ تکنولوژی رشد پیدا می­کند آیا می­توانیم بگوییم روسیه که با همه تکنولوژی مقابل آمریکا قرار گرفته است و سینه به سینه با هم درگیر باشند با آمریکا در یک پایگاه واحدی از مدرنیته بسر می بند؟ تمدن انسانی، کنش متقابلی است که بین مردم اتفاق می­افتد، ادبیاتی که آنجا رخ می­دهد و آزادی که آنجا وجود دارد. آیا آمریکا با چین و روسیه می توانند پایگاه مشابهی را در توسعه اجتماعی دارا باشند؟ اینجاست که بحث مدرن بودن و اینکه چه چیز را مدرن تلقی کنیم پیش می­آید.

شاخص­های مدرنیته چیست؟

چطور می­شود فکری خارج از یک دوره تاریخی بوجود آید. به عنوان مثال فلاسفه قبل از مارکس درباره مدینه فاضله حرف میزدند، الان بحث است که این حرف­ها ما به ازاء خارجی ندارد و فکر و خیال است پس بنا بر چنین استدلالی می توان گفت فکر پست مدرن خیال است؟ آیا پست مدرن یک فکر، نگاه یا معرفتی است که بدون یک دوره تاریخی بوجود آمده است؟

این به لحاظ جامعه­شناسی معرفت چه معنایی جز خیال بافی مردم می­تواند داشته باشد. یا نه اینکه معتقدید دوران مدرنیته را گذارنده­ایم و به دوران پست مدرن رسیدیم. پس باید پرسید نمونه­های تاریخی آن کجاست؟

نقد: بنابر جامعه­شناسی معرفت هیچ نظریه­ای خارج از زمان و مکان تشکیل نمی­شود. پس چطور می­توانیم بحثهای تاریخی را تحلیل کنیم؟ آیا راجع به یک دورهای که هنوز نیامده فکر کردن یک نوع خیال بافی نیست؟ یا اینکه واقعا آینده آمده و پسامدرن حاصل شده است. مسئله این است که ببینیم پسامدرن، پیشامدرن و مدرن چه شاخص­هایی دارد.

حدود 1400 میلادی را مرز مدرن می­دانند، در واقع در زمینه تکامل عینی، ذهنی از حدود قرن 10 و 11 شروع می­شود. مثلا وقتی وبر در مورد پروتستانیزم بحث می­کند، می­گوید جنین سرمایه­داری در 6،7 قرن پیش یعنی از قرن 10 و 11 تشکیل می­شود. پوسته خارجی تمدن غرب تا حدود 1400 جامعه پیشامدرن است. پیشامدرن به چند دوره تقسیم میشود: 1- دوره کوچ­گری(فرهنگ ارسطویی)   2- دوره باستانی(فلسفی)    3- قرون وسطی (کلامی است تا فلسفی) دوره قرون وسطی مهمترین شاخص­های متقابل را دارد.

حدود 1000 سال دوران یخ زده دوران حاکمیت بنیادهای دینی مثل کلیساها یا نهادهای بنیادگرا بر تمدن کشورهای غربی سایه می­اندازد. دیالکتیک عین و ذهن وجود دارد. عین، شیوه تولیدی است، این کار با زمین است. یعنی نوعی ماندگاری، نوعی ثبات یعنی کمتر سفر کردن. ضرورت سفر وجود ندارد. به تدریج از قرون 7و 8و 9و 10 سفرها آغاز می­شود و این یعنی نشان دادن تمدن­ها به یکدیگر می­باشد. در تمدن پیشامدرن چیزهایی ثبات می­یابد، ثبات زمینداری، منطق فکر آدم را عوض می­کند، منطق فکر قیاسی می­شود، قیاس یعنی نگردید تجربه نکنید همه چیز را از کل، از کلیسا بپرسید. کلیسا قوام می­گیرد و آنچنان قدرتمند می­شود که means of production در اختیار کلیسا قرار می­گیرد، این قدرت یک منطق فکری نیاز دارد و منطق فکری آن قیاس است. «ما درست می­گوییم شما لازم نیست تحقیق کنید تابع ما شوید ما به شما می­گوییم چه چیزی درست است». یک هم­فراخوانی بین منطق قیاس و استبداد کلیسایی، شیوه تولیدی وجود دارد، اینکه تأکید می­شود ذهن خارج از مکان و زمان بوجود نمی­آید. چرا در دوران فئودالیسم کلیسا بر مردم سلطه پیدا کرد. منطق قیاس با شیوه تولیدی زمین داری با هم همراه می­باشد. اقتصادی ساخته می­شود تا قرن 16 و 17 میلادی بر سر بودنش جنگ می­شود به نام فیزیوکراسی، دوره هایی که انسان با زمین کار میکند، هنر کلاسیسم ساخته می­شود در اینجا فردیت معنا ندارد، هیجان و عواطف معنا ندارد قواعد کلیسایی معنا دارد. همه چیز در اشکال متداول فرهنگ دینی است و منطق فکری در کلام اسکولاسیسم یا حکمت مدرسه­ای در واقع به دنبال اثبات مدعاهای از پیش فرض شده است، سلطه کلیسا بر فکر و جان مردم می­باشد.

 به طور خلاصه شاخص­های دوران پیشامدرن شامل این موارد می­باشد.

  1. شیوه تولید زمینداری
  2. اقتصاد فیزیوکراتیک
  3. منطق قیاس
  4. کلام اسکولاسسیم
  5. نبود فردیت، جمعیت و کلیت است که جامعه کلیسایی باید آن را تایید کند.
  6. هنر کلاسیسم
تاريخ: 1394/12/14
نویسنده: مدیریت سایت
تعداد نظر: 0
مشاهده نظرات

نظرات کاربران

افزودن ديدگاه

ارتباط مستقيم با دکتر تنهایی

همراه: 09126974435

پست الکترونیک: hatanhai121@gmail.com

صفحه نخست | زندگینامه | یادداشت ها و نظرات | فعالیتهای علمی | ارتباط با مخاطبان | گالری تصاویر

کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به دکتر حسین ابوالحسن تنهایی است.